من یه دایی دارم ۵ساعت خونشون باما فاصله داره باهم صمیمیم ولس رفت امدمون بخاطر راه دور و مشکلات زندگی کمه و چون هم خودش هم خانمش شاغلن نمیخوایم مزاحمشون بشیم
من اخرین باری که رفتم خونشون سال۹۸ بود که کلاس یازدهم بودم الان حتی میرم دانشگاه!!
هفته پیش تصمیم گرفتیم بریم خونشون و زنداییم خودش دعوت کرد گفت پنجشنبه جمعه شنبه تعطیله بیاین دور هم باشیم ما جمعه شب رسیدیم خونشون شنبه رو موندیم و شد یکشنبه زندایم معلمه بیدار شدیم دیدیم نیست!!دیدیم صبحونه رو گذشته اشپزخونه و رفته مدرسه نه بیدار کرده میرم نه حرفی نه چیزی
واقعا به من خیلی برخورد
مادر و خواهرای خودش صبح تا شب خونشن اونوقت مادر من که رفته خونه برادرش اونم بعد اینهمه سال همچین استقبالی کرد زنش!کارش اشتباه بود مگه نه?حداقل میتونست بگه و بره نه که مهمونو بزاره خونه بره