دعوای امروزمون سر این بود که قرار شد من برم خونه مامانم تو راه پسرم رو برسونم مهد بعد شوهرم بره محل کارش
حالا مامانش زنگ میزنه که ما ماشین روز لازم داریم باید بریم مراسم هفت یکی از آشناها که امروز جلسه چهارم بود که میخواستم برن
من گفتم اولا لازم نیست برن چون سه جلسه رفتن بعدم ما باید سه مسیر بریم اونا اسنپ بگیرن بعد مادر شوهرم بهونه آورد که اونجا روستا هست برگشتی اسنپ نیست و اینا بماند که هزار راه دیگه وجود داشت فقط میخواست خودش راحت باشه به شوهرم میگه تو اسنپ بگیر من پولتو میدم