از بدبختی
آه در بساط نیس
من ۵ ماهه که باردارم
توی ی روستای دور معلمیم با شوهرم
۵ ماهه حقوق نداادن
اخر هفته ها میرم خونه بابام چون خونه خودم سرده یخ بندانه مگ چراغ ۱روز کامل روشن باشه تا گرم شه
از وضعیت مالی هم اعصابم خرد شده
من سونو ان تی نرفتم
مونده آنومالی شوهرم میگ نرو الکیه فلانه
خب من باید این طفل معصوم چک گنم اخه
دکتر گفته جفت پایینه نباید زیاد حرکت کنی
بخدا از بی پولی میخوام برای بچه ها عصرکلاس بزارم نفری ۱۰ هزار ۲ساعت تا پول سونو آخر هفته رو در بیارم این به کنار
امروزم با شوهرم دعوام شد
امد سمتم کنار هم فیلم نگاه کردیم
بعد امد نزدیک برای رابط ه بخدا پریروز جمعه داشت
منم دکتر منع کرده هی میگ از پش ت دردم میگیره خب نمیخوام اذیتم گیر میده بهم
الانم گفتم نمیخوام ول کن تو رو خدااا
ول کن نبود هی محکم میگیره ادمو
هرچی میگم نکن ول کن میاد دستمم پیچ میده دستم درد میگرف جیغ داد من پا میکنه
اخرشم عصبانیم کرد دیگ به گریه شدممم
اونم رفت خوابید
بخدا خستههه شدمممم
بخدا خسته شدم
اینجا هم دلم میگیره ی روستای دوررررر شوهرمم کم حرف
منم حرف میزنم زیاد اهل اینکه دنبال حرفت ادامه بده نیی