2777
2789
عنوان

ننه های نینی های ناز فروردین و اردیبهشت 94 تاپیک چهارم

| مشاهده متن کامل بحث + 29670 بازدید | 2080 پست

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

دختر من شبها یه ساعت یه ساعت یا دوساعت دوساعت برا شیر پامیشه به شدت کمبود خواب دارم تا خوابم ببره باید پاشم جدیدا هم شبها تا صبح بیداره زوده زود بخوابه چهاره چیکار کنم؟
اِلـــهـی و ربّـی مـَـن لـی غیــرُک ( جوجه مامان 6اردیبهشت94 اومد بغلم[smiley]s/sm_57.gif[/smiley] .خدایا شکرت. برا سلامتی همه نینی ها صلوات ***اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ***)
بهار من ماه اخر خارش شکم گرفتم شدید از بس میخاروندم خون میومد
اِلـــهـی و ربّـی مـَـن لـی غیــرُک ( جوجه مامان 6اردیبهشت94 اومد بغلم[smiley]s/sm_57.gif[/smiley] .خدایا شکرت. برا سلامتی همه نینی ها صلوات ***اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ***)
سلام من طبیعی زایمان کردم..سه اردیبهشت ساعت یک شب دردام شروع شد که دردای خفیفی بودن و ترشحاتم زیاد شد که فک کردم کیسه ابم سوراخ شده صبحش ساعت هشت رفتم بیمارستان معاینه شدم گفتن یه سانت باز شده دهانه رحمت و گفتن که کیسه اب سالمه برگشتم خونه و قرارشد هروقت دردام شدیدشد برگردم بیمارستان تا شب دردا خیف بود و زمان بینشون هم نامنظم بود گاهی هرپنج دقیقه میومدن گاهی تا نیم ساعت دردی نداشتم..خلاصه شبش خوابیدم ولی نصف شب دردا شدت گرفت جوری که باهردرد بیدارمیشدم ازین پهلو به اون پهلومیشدم دیگه تا فردا عصرش من دردارو تحمل کردمو بیمارستان نرفتیم تا ساعت هفت عصر باخواهرم و دخترخالم رفتم بیمارستان معاینه بشم ببینم پیشرفتی داشتم یانه که معاینه شدم و گفتن دو سانت و یه توصیه هایی کردنو گفتن برید خونه انجام بدین که ماشاژ کمر زیر اب گرم بودو پیاده روی و ...دیگه برگشتیم خونه و همین دخترخاله گلم منو دوتانیم ساعت زیر دوش ماساژ داد و تا یازده ونیم شب پیاده روی کردم و دوباره رفتم بیمارستان گفتن نزدیک به چهارسانت دهانه رحمت باز شده و گفتن بستری شو و به همراهام که شوهرموخواهرمودخترخالم بودن گفتن برید فردا صبح بیاید این تا فردا زایمان نمیکنه..شوهرم چون صبح زود باید میرفت سرکار برگشت خونه خواهرمم برد خونه چون باردار بود و موندنش فایده ای نداشت دخترخالم موند و با پارتی ای که داشتیم دخترخالم اومد داخل پیشم و باهام حرف میزد و زود زود ابمیوه بهم میدادو موقع دردا کمرمو ماساژ میداد تا دردا واسم راحتتر بشه ولی موقع معاینه از اتاق بیرونش میکردن دیگه دوازده شب بستری شدم همون موقع کیسه ابمو زدن و دردا شدت گرفت ومن با گفتن صلوات و نفس عمیق دردارو رد میکردم و بهشون گفتم که باید راه برم چون واقعا دردا تو حالت خوابیده واسه من چند برابر میشد و گفتن میخوای از توپ استفاده کنی که قبول کردم رو توپ نشستم و با هردردی و انقباضی اب کیسه اب بود که رو توپ جاری میشد اومد معاینه کردو گفت پنج شش سانت شدی و دوباره معاینه شدم و گفتن شش هفت سانت و ساعت دوونیم فول شدم و دخترخالمو از بلوک زایمان کردن بیرون و بمن گفتن زور بزن دیگه اینجا قسمت سختش بود که باهردرد باید تا میتونستی زور بزنی دیگه بعد از حدود بیست دقیقه زور زدن حس کردم سر بچه اومد بین پاهام که گفتن پاشو بریم اتاق زایمان که با کمک خدمه رفتم تا رو تخت زایمان و ماماها میگفتن زور نزن تا دکتر بیاد زور نزنیا که دکتر دیر اومد و بچه خود بخود داشت میومد برشو زدن که دردی نداشت فقط یه سوزش و گفتن زور بزن که با یه زور پسرم بدنیا اومد درست ساعت سه نصف شب پنجم اردیبهشت تواون موقع فقط خداروشکر میکردم و به پسرم نگاه میکردم که اوردن گذاشتنش رو سینم..بعدم با دوتا سرفه جفت هم اومد وتازه اینجا بود که دکتر تازه رسید و فقط یه معاینه کرد ببینه دهانه رحمم زخم نشده و رفت خخخ ماماها ازم زایمانم تعریف میکردن که زیاد اذیتشون نکردم ..و پنجتا بخیه خوردم که یکی از ماماها واسم زد و با پای خودم رفتم تو اتاق دیگه ای واسه استراحت و شیردهی به گل پسرم که واقعا از لحظات ناب زندگیم بود..دیگه بگم که وقتی من داشتم ازشدت زور و درد داد میزدم دخترخاله بنده به همراهای یه زائوی دیگه تبریک میگفت که نینیتون بدنیا اومد اوناهم تشکر میکردن ولی بعد یه خدمه رفت بهش گفت که مبارک باشه لباسای نینیرو بده تا تنش کنیم خخخ و شوهرم همون موقع اومد و دخترخالم پسرمو برد تا دم در و نشونش داد و ساعت پنج صبحم با پای خودم رفتم بخش..زایمان طبیعی واقعا اونطور که میگن نیست دردا کاملا قابل تحملن فقط تو اون موقع روحیه میخواد که من با بودن دختر خالم روحیم بالا رفت و واقعا واسم راحتتر بود و اگه شوهرم باهام بود میدونم واسم راحتترم میشد..
عاطی جون یه عادت بدی که دخترم داره باید سینه دهنش باشه بخوابه برا همین وقتی خوابش بیاد هیچکی جز خودم نمیتونه بخوابونتش حتی شدید شدید خوابش بیاد باید سینه دهنش باشه تا بخوابه سیر هم شیر بخوره نهایتش سه ساعت میخوابه
اِلـــهـی و ربّـی مـَـن لـی غیــرُک ( جوجه مامان 6اردیبهشت94 اومد بغلم[smiley]s/sm_57.gif[/smiley] .خدایا شکرت. برا سلامتی همه نینی ها صلوات ***اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ***)
سلام نیوشا جون خوبی؟گل پسرت خوبه؟
اِلـــهـی و ربّـی مـَـن لـی غیــرُک ( جوجه مامان 6اردیبهشت94 اومد بغلم[smiley]s/sm_57.gif[/smiley] .خدایا شکرت. برا سلامتی همه نینی ها صلوات ***اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ***)
عاطی جون خاطره زایمانت خیلی خوب بود
اِلـــهـی و ربّـی مـَـن لـی غیــرُک ( جوجه مامان 6اردیبهشت94 اومد بغلم[smiley]s/sm_57.gif[/smiley] .خدایا شکرت. برا سلامتی همه نینی ها صلوات ***اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ***)
دیشب پنج ساعت بیدار بود وقتی خوابید سه ساعت بعد پاشد کلا بیشتر از سه ساعت نمیخوابه!!
اِلـــهـی و ربّـی مـَـن لـی غیــرُک ( جوجه مامان 6اردیبهشت94 اومد بغلم[smiley]s/sm_57.gif[/smiley] .خدایا شکرت. برا سلامتی همه نینی ها صلوات ***اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ***)
نیوشا رفتی؟
اِلـــهـی و ربّـی مـَـن لـی غیــرُک ( جوجه مامان 6اردیبهشت94 اومد بغلم[smiley]s/sm_57.gif[/smiley] .خدایا شکرت. برا سلامتی همه نینی ها صلوات ***اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ***)
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز