سلام خدمت شما.
خانمی ۲۳ساله هستم،صاحب دختری ۵ ماهه. مشکل من به دوران کودکی ام برمیگرده زمانیکه من و دختر همسایه مان همسن بودیم و با هم به مدرسه میرفتیم. من دختری سبزه و پرمو بودم با بینی ای بزرگ. دوستم اما به گفته اطرافیان صورتی زیبا داشت. پیش دبستانی که با هم بودیم همیشه زنگهای تفریح بچه های کلاس پنجمی دست دوستم رو میگرفتن و میبردنش باهاش بازی میکردن،من اما همیشه باید یه گوشه تنها مینشستم.حتی یادمه یه بار که مربیمون گفته بود با وسایل دور ریختنی عروسک بسازین، منم یه عروسکی ساختم و داشتم باهاش بازی میکردم که یکی از سال پنجمی ها نگاهی تمسخرآمیز بهم کرد و گفت که عروسکت هم مثل خودت زشته اونروز اون حرف اونقدر دلم رو شکوند که بعد ۱۷سال هنوز تازگی داره.
بعدها همیشه تو مدرسه مسخره ام میکردن،یادم نمیره وقتی دوستم تو جمع بهم خندید و گفت چه بینی بزرگی داری و بقیه هم قاه قاه خندیدن...من تو دبستان همیشه تو بازی ها بهم نقش کنیز رو میدادن و از این بابت دلم خیلی میشکست...
راهنمایی که بودم همیشه عموهام که تفاوت سنی کمی با هم داشتیم تمسخرم میکردن...
یادمه یه بار عمو بزرگم رو کرد بهم و گفت با این بینی بزرگ و صورتی که تو داری کسی شوهرت نمیشه زن عموم هم خندید و گفت حالا یه کسی پیدا میشه...
همه این حرفها تو سن بلوغ، اونقدر رو من اثر منفی گذاشت که من رو منزوی کرد...
دیگه نه عروسی ای میرفتم،نه مهمونی،حتی اگه جایی هم میرفتم تحملش مثل جهنم بود واسم فکرمیکردم هرکی بهم نگاه میکنه تو دلش میگه چه صورت زشتی داره...اعتماد به نفس من به حدی رسیده بود که کل وجود یه نفر رو به چهره اش میدونستم حس میکردم افراد زیبا،خوشبخترینم.
این ماجراها گذشت تا من حامله شدم؛ اطرافیام دائم میگفتن یه دختری میاری بینی بزرگ،چشم بادامی،سیاه و زغالی که باید قایمش کنین.من بخاطر پیشینه ای که تو این زمینه داشتم اونقدر بهم میریختم و گریه میکردم که پزشک تو بارداریم قرص آرامبخش تجویز کرد.یادمه وقتی بدنیا اومد و عکسش رو به همسرم فرستاد و مادرشوهرم دید،درجوابش گفت دیدین گفتم از امیرمحمد ما (پسرکوچکش که خیلی مدعیه زیباست) زشت تره!!!
هنوزم هرکسی میبنش دائم میگن چشم بادومی،یا دائم مادرشوهرم میگه بچه فلانی چشم رنگیه،بچه اون یکی چشماش سبزه...بعد به طعنه میگه شمام دخترتون خیلی چشم آبی و خوشگل من واقعا بهم ریختم از تک تک این حرفهایی که از کودکی بهم زدن و حالا به دخترم میزنن.
به جایی رسیدم که اگه ببینم یه نفر بچه اش چشم رنگیه،چشماش درشته،سفیدتره و...اعصابم بهم میریزه.دائم سردعوا با خدا دارم که چرا به من ندادی تا دهن مردم بسته بشه؟
اما باز میترسم از ناشکری و حرفمو پس میگیرم ولی واقعیت اینه که خیلی بهم ریخته ام.راهنمایی میخوام
عزیزم بهتون حق میدم ولی شما سعی کنید نزارید بلایی که سرخودتون اوردن و اعتماد به نفستونو گرفتن رو سر اون طفل معصوم بیارن سعی کنید خودتونو در ظاهر هم که شده خونسرد نشون بدین و محکم از دخترتون و اینکه اونم زیباست دفاع کنید حتی لازم شد بشونینشون سرجاشون تا بفهمن هر بچه ای واسه پدر و مادرش زیبا و خواستنیه و اینکه ادمهای سبزه خیلی هم بانمک هستن سعی کنید با اعتماد به نفس یزرگش کنید بچه ی معصوم گناه داره خدا هیچ کس رو زشت نمیافرینه