2794

ناتواتی در بيان خواسته ها و احساسات

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 49 بازدید

با عرض سلام و وقت بخير

خانمی هستم ٣٠ ساله و يک سال هست كه ازدواج كرده ام. مشكل من اينه كه هيچ وقت نميتونم خواسته هام و احساساتم را واضح به همسرم بگم، قبل از ازدواجم هم همينطور بودم ولی بعد ازدواجم شديدتر شده چون وقتی خواستم يا احساسم را راحت با همسرم در ميون ميذارم مسخره ام ميكنه يا از همون حرفم بعدا عليه خودم استفاده ميكنه ، همسرم هيچ وقت احساستش را بروز نميده و محبت كلامی نداره ، از من تعريف نميكنه كاری براش انجام ميدم تشكر نميكنه ولی خواسته هاش را خيلی رک و راحت ميگه. از من ايراد ميگيره . يه بار انقدر ايراد گرفت كه گفتم بسه ديگه گفت جنبه انتقاد داشته باش گفتم اين انتقاد نيست داری تخريبم ميكنی يه بار تعريف كن يه بارم انتقاد كن گفت از چی تعريف كنم من فقط اشک ريختم و گريه كردم ، هميشه كارم شده گريه گاهی دلش برام ميسوزه و ميگه شوخی كردم ولی بعضی وقتا هم اصلا براش مهم نيست. از دست خودم خسته شدم از اين همه بی سر زبونيم از اينكه فقط بلدم گريه كنم. من اعتماد به نفسم پايين بود بعد ازدواجم زير صفر شده.  چون همسرم منو با بقيه خانم ها مقايسه ميكنه تو خونه داری با يه خواهرش تو آشپزی با يه خواهرش تو همسرداری با خواهر خودم . انتطار داره من تمام و كمال باشم. من هم ميتونم اونو با برادرای خودم مقايسه كنم و خودشم ميدونه كه چقد از اونا پايين تره ولی هيچ وقت همچين كاری نكردم و هميشه قانع و راضی بودم. همسرم قبل از من يک بار ازدواج ناموفق داشته و تو دوران عقد جدا شدن . من هيچ وقت در اين مورد چيزی بهش نگفتم. دليل اينكه با همسرم ازدواج كردم اين بود كه اولا سنم بالا رفته بود و هيچ خواستگاری نداشتم اون هم دليلش بی اعتماد به نفسی خودم و عدم حضور در اجتماع بود چون هم زيبايی ظاهری دارم و هم خانواده خوب و تحصيلات دانشگاهی. و دوما خانواده همسرم معقول بودن و همسرم هم آدم سالم و كار و خونه داشت و به نظرم شرايطش خوب بود.

ولي الان اصلا احساس خوشبختی نميكنم

راهنماييم كنيد لطفا؟ 

اطلاعات تکمیلی

سن ٣٠ جنسیت زن وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

درود بر شما

اجازه میخوام اولین مطلب رو نه فقط خطاب به شما، بلکه برای تمام عزیزانی بنویسم که پرسش و پاسخ ما رو می‌خونن. 29 سال که سن زیادی نیست اما اگر سن فردی خانم یا آقا بیش از این هم باشه، باز هم قرار نیست فقط به خاطر سن شناسنامه‌ای ازدواج کنه مخصوصا با کسی که هم‌کفو خودش نیست. به راحتی میشه متوجه شد چنین ازدواجی چه پیامدهایی خواهد داشت. اگر ما بخواهیم صرفا به خاطر فشارهای اجتماعی و کسب رضایت دیگران زندگی کنیم، چه در تحصیل، چه اشتغال، چه ازدواج و ... شرایط مطلوبی نخواهیم داشت و از همه بدتر روزی هست که می‌بینیم دیگران مشغول زندگی و مسائل خودشون هستند و یا به مشکلات و انتخاب‌های اشتباه ما اهمیتی نمیدن یا کاری ازشون برنمیاد. به همین راحتی!

هر چند خدا رو شکر همسر شما فرد سالمی هستند که شرایط مطلوب و خانواده‌ی موجهی دارند. و مساله‌ی شما برخی برخوردهای ناهماهنگ بین خودتون و همسرتون هست که مشکل بزرگی هم نیست و در ابتدای هر رابطه‌ای ممکن هست به درجاتی وجود داشته باشه. گاهی اوقات ما می‌تونیم با رفتارمون، دیگران رو متوجه کنیم که دوست داریم چطور با ما رفتار کنند. مثلا اگر همسرتون از شما تشکر نمی‌کنند، شاید دلیل‌ش این باشه که به اهمیت این مساله واقف نیستند، به قدردانی کردن عادت نکردن، خجالت می‌کشن یا نگران‌ن مورد تمسخر دیگران قرار بگیرند هرچند شاید هرگز چنین اتفاق نیفته و ... در هر حال شما می‌تونید با رفتارتون نشون بدید که تشکر کردن و قدردانی کردن، چقدر می‌تونه آسون و در عین حال لذت‌بخش باشه. اگر شما بیست بار از همسرتون تشکر کردید و ایشون فقط یک بار به گفتن مرسی اکتفا کردید، ناامید نشید و با چهره و رفتارتون نشون بدید که خوشحال شدید. رضایت شما می‌تونه انگیزه‌ی خوبی برای همسرتون باشه که بیش از پیش به قدردانی کردن اهمیت بدن. این خیلی خوب هست که شما آموخته‌اید چطور تشکر کنید، چطور عذرخواهی کنید، چطور انتقاد کنید که آزاردهنده نباشه. شاید همسرتون کمتر از شما در این زمینه مهارت دارن و این چیزی نیست که با گریه کردن و ابراز ناراحتی بشه به ایشون یا هر فرد دیگری آموزش داد. به عنوان یک فرد بالغ، سعی کنید آرامش‌تون رو حفظ کنید و بپذیرید که همسرتون در کنار تمام خوبی‌هاشون در این زمینه کمی ضعف دارند که قابل حل هست. ضمن اینکه نیازی نیست همیشه با همسرتون کاملا جدی صحبت کنید. می‌تونید بعضی از حرف‌ها و خواسته‌هاتون رو با شوخی و خنده بگید. بعضی نیازهاتون رو در فضایی آروم و رمانتیک بیان کنید. و یادتون باشه هیچ‌یک از ما نمی‌تونیم ناگهان تغییر کنیم. گاهی لازم‌ه صبور باشیم و کم‌کم به طرف مقابل‌مون این فرصت بدیم که درک کنه تغییر برخی رفتارها می‌تونه چقدر ضروری و کمک‌کننده و حتی بی‌نهایت لذت‌بخش و مفید باشه.

به خدای بزرگ می‌سپارم‌تون

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha