2794

اختلاف نظر با همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 58 بازدید 1 تبادل تجربه

سلام و خسته نباشید

سعی کردم مشابه سوالم رو پیدا کنم اما نشد

احساس می‌کنم اخیرا خیلی اعتماد به نفسم پایین اومده و در هر تصمیمی مرددم.

سه ساله ازدواج کردم و دو سال اول زندگیمون به شدت متشنج بود چون هر دومون سابقه زندگی مستقل داشتیم و شخصیت‌هامون کاملا شکل گرفته. به هرحال کم کم با علاقه و محبتی که ایجاد شد سعی می‌کنیم همدیگه رو درک کنیم اما مثلا برای من با این سن و سال خیلی سخته که همسرم مثلا بهم اجازه کوتاه کردن موهامو نده یا در تک تک موقعیت‌هایی که گوشیمو در میارم عکس بگیرم یا شبکه‌هامو چک کنم بهم میگه از دستت نیفته. یا هروقت راجع به هر چیزی نظر بدم حتی مثلا یک فیلم، به نظرم حمله می‌کنه و مخالفت می‌کنه. در همه‌چیز باید مخالف باشه.

واقعا رفتارش روی مخمه

مورد بعدی بهداشته. من وسواس ندارم فکر می‌کنم در حد معقول به بهداشت اهمیت میدم ولی ایشون مثل خیلی از اطرافیانم خیلی چیزا رو نمی‌بینه و بی‌ملاحظه از وسایل استفاده می‌کنه مثلا در یخچالو با دست چسبناک باز می‌کنه. موارد حادتری هم هست که روم نمی‌شه بنویسم واقعا...

من دوست ندارم کارگر نظافت خونه‌ای باشم که کسی در نظافتش شریک نیست. به هرحال سطح اجتماعی هردوی ما یکسانه.

از طرف دیگه من فکر می‌کنم شاید یکم کمال‌گرا هستم مثلا وقتی کودک بودم مادرم خیلی حساس بودن که حتما طوری کاری رو انجام بدیم که نیازی نباشه مادر یا کس دیگه‌ای به زحمت بیفته؛ هر وسیله‌ای که استفاده کردیم تمیز کنیم و به جای اولش برگردونیم. الان خیلی سختمه که دنبال شوهرم باشم و هی خرابکاری‌هاشو جمع کنم. مثلا پنجره‌های ما برچسب مات‌کن داشت یک روز اومده این مات‌کن‌ها رو کنده ولی تمام خونه رو از حمام و دستشویی و سالن پر از توده‌های چسب کرده و من مجبور شدم ساعت‌ها سالن و حموم و دستشویی رو بسابم. واقعا لحظه به لحظه فحشش دادم.

از طرف دیگه با این سبک رعایت مسایل بهداشتی، راضی نمیشه کارگر بیارم خونه رو تمیز کنه و خودش رغبت نمی‌کنه دست به شستشوی سرویس‌های بهداشتی بزنه. یکبار که من سیاتیکم عود کرده بود و قرار بود مهمون بیاد جوری شست که با نشستنش فرقی نداشت.

و در اینجور موارد متهم میشم به ناسپاسی...

مورد بعدی اینه که ایشون دوست دارن بچه‌دار بشیم ولی آدمیه که اصلا از تر و خشک کردن بچه خوشش نمیاد و فقط برای بازی کردن و روحیه بچه می‌خواد و من اصلا نمی‌خوام بچه دار بشم به دلایل مختلف اجتماعی و شخصی. هی به من میگه تنبلی می‌ترسی به زحمت بیفتی.

روابطم رو با دوستانم خیلی محدود کرده و من تقریبا با همه قطع رابطه کردم. البته با فامیل خیلی خوش برخورد و اهل مراوده  هست.

یه وقتایی فکر می‌کنم خب همه می‌گن بعد از ازدواج یه مقداری آزادی‌های فردیتو از دست میدی و این طبیعیه ولی حسی که من دارم اینه که ایشون داره منو کنترل می‌کنه و نقش ولی رو برای من بازی می‌کنه. می‌دونم که شرعی و قانونیش همینه ولی خب می‌دونه اعتقاد من چیه. از طرفی ایشون از طرف من برای هیچ چیز محدود نشده.

الان یه جوری شدم که هیچ انگیزه‌ای برای زندگی ندارم. برای من خیلی دردناکه که می‌بینم آقایون جوان از جمله ایشون و شوهرخواهرم، مادراشونو برای سبک زندگی‌شون مواخذه می‌کنن که چرا برای دلت خودت زندگی نمی‌کنی و شاد نیستی و به خودت نمی‌رسی بعد با همسرشون رفتاری دارن که دست و پاش جوری بسته میشه که به سبک مادرشوهرش زندگی می‌کنه!

یعنی این حجم از فداکاری و ایثار رو برای مادرشون نمی‌خوان ولی از همسرشون توقع دارن! عین پدراشون. یعنی زن رو همسر نمی‌بینن. انگار مایملک و جزیی از وسایل خونه‌ست که مرد براش تصمیم می‌گیره کجا بره چی بپوشه چی بگه چی بخوره.

من قبل از ازدواج یک سری رفتار جزیی از ایشون دیدم و مشاوره رفتیم اما مشاور محترم فرمودن شما هم رو دوست دارید! بیخیال اینا بشید برید زندگیتونو بکنید... نمی‌بخشمش. چون من به زور نامزدم رو راضی کرده بودم بیاد مشاوره یعنی شرط عقد گذاشتمش و ایشون بجای درمان و راهکار مارو فرستاد وسط زندگی و شوهرم دیگه هم مشاوره نمیاد و اصلا کسی رو برای مشاوره قبول نداره. میگه تو دنبال یکی هستی که حرف دلخواه خودتو بزنه. (واقعا اینطور نیست قسمت زیادی که از مشکل عدم‌تفاهم ما حل شد به این دلیل بود که من تنهایی رفتم مشاوره فردی و اون خانم مشاور خیلی به من کمک کرد که خشمم رو کنترل و زبان بدنمو اصلاح کنم. در واقع فقط خودم رو نقد کرد و منم پذیرفتم و عمل کردم. راضی هم هستم.)

روش بحثش در تمام موارد و با تمام افراد نه فقط من، مغالطه است.

دوستش دارم ولی در کلیات زندگیمو بسیار متزلزل می‌بینم.


اطلاعات تکمیلی

سن ۳۸ جنسیت زن شغل کارمند وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام عزیزم، متن شما رو خوندم با توجه به توضیحاتتون همچنان برای نظر دادن به اطلاعات و دانستن ابعاد زیادی در زندگی شما لازم است که تا آن‌ها را ندانم نمی توانم نظر مشخصی بدهم، اما چیزی که مشخص است این است که با شناخت کافی این ازدواج صورت نگرفته، به نظر می‌رسد در بعضی رفتارها شما سوپرایز شده‌اید و نمی دانستید که فردی با چنین فرهنگ و عادات رفتاری ای ازدواج کرده اید، اینکه انتظار داشته باشید یار شما دقیقا مثل شما فکر کند و رفتار کند انتظاری ساده‌لوحانه است تقریبا هرگز این اتفاق در هیچ رابطه ای نمی‌افتد. اما داشتن توافق در امور مهم، لازم و ضروری است، در مورد کمال گرایی و حساسیت شما نکته ای که از کودکی خودتان ذکر کردید می تواند مهم و قابل توجه باشد. احتمالاً سهل گیری همسرتان دقیقاً در مقابل سختگیری شما قرار گرفته است. شما نیاز دارید که مهارتهای ارتباطی بین زوجین را یاد بگیرید نحوه به توافق رسیدن، تعامل کردن، تعیین اولویت ها و سایر موضوعات مهمی که فراگیری آنها به کیفیت رابطه شما بسیار کمک می کند. اگر هنوز در رابطه احساس رضایت ندارید و بدیهی است که وجود فرزند در این مقطع محلی از اعراب ندارد بهترین کار این است که با همسرتان به جلسات زوج درمانی بروید و اگر ایشان به هر دلیلی همراهیتان نمیکنند خودتان شروع کنید وبرای آرامش خودتان در رابطه به تنهایی به سمت درمان بروید. از اینکه در گذشته هم خودتان به صورت فردی به دغدغه های خودتان پرداخته اید خوشحالم همین طور که خودتان تجربه کرده‌اید رشد و آگاهی حتی یک نفر در رابطه بسیار کمک کننده است. 

تجربه شما

login captcha

سوپرایز که می‌گید درسته ولی علتش اینه که ایشون در دوران آشنایی شعارهای دیگه‌ای می‌داد راجع به رشد اجتماعی زن و ...

از فرهنگ قومی خودش به خاطر محدودیت‌ها، گله داشت ولی الان ترجیحش برای من همون رفتارهای سنتیه.

واقعا سوپرایز شدم.


@سلماسیب

بله یک فرد خردمند لازمه مهارت شناخت رو کسب کنه ، شناخت افراد مساوی با شنیدن یا باور کردن حرفهاشون نیست بلکه مهارت مشاهده رفتار هست که البته کار آسونی نیست و متاسفانه در جایی هم به ما آموزش ندادند، ما درکنار یک فرد حاذق میتونیم کم کم این مهارت رو کسب کنیم، برای همین خیلی به مشاوره قبل از ازدواج تاکید میکنیم خیلی اوقات از دل همون حرفهای خوشایند ما میتونیم تناقض های آشکار و نهان و تشخیص بدیم الانم دیر نشده تا زندگی میکنیم میتونیم انتخابهای مناسبتری انجام بدیم ، آگاهی و عمل به آگاهی همیشه راه گشاست.