خیلی ناراحتم ایا کارم اشتباه بوده خیی خودمو سرزنش میکنم نمیدونم از کجا شروع کنم برادر شوهرم 2 ساله

خیلی ناراحتم ایا کارم اشتباه بوده خیی خودمو سرزنش میکنم نمیدونم از کجا شروع کنم برادر شوهرم 2 ساله که ازدواج کرده از اون موقع تا به حال من وشوهرم به خاطر اون خانم با هم اختلاف داریم چون خیلی به شوهرم نزدیک و صمیمی میشد و شوهرم هم نسبت به اون همینطور طوری که پول هم بهش میداد یه روز که من خیلی عصبانی شدم چون شوهرم برای اون زن خرید کرده بود (چون هیچوقت به من اهمیت نمیده ولی با اون یه ادم دیگه میشه ) منم تویه اتاق دیگه خودمون تنها بودیم ازعصبانیت به شوهرم گفتم اون جن ده هست اونم منو زد و کلی جلو اون و شوهرش بهم فحش ناموسی دادو منو زد بعد بهشون گفت به تو گفته ج نده ما از اون روز به بعد قطع رابطه شدیم ولی شوهرم همچنان باهشون بود منم جند بار به خاطر اینکه دیگران اصرار میکردن به زنه سلام میکردم ولی روشو برمیگردونند دیگه منم نکردم تا اینکه چد روز پیش دوباره شوهرم به خاطر اون کتکم زدو فحش که باید بهش ثابت کنی ج ن ده هست منم رفتم خونه بابام گفتم من تناهیی نمیام اونجا که مثل سری قبل همتون بریزین سرم کتک بزنید با خوانوادم میام شوهرم تو این مدت به اون زنه گفته که من گفتم بچه اون از شوهر منه و با هم رابطه دارن و همه رو دروغ گفته من نگفتم اینا رو شب که شد مامانم گفت این قضیه باید تموم بشه بیا بریم پیش دختره بهش بگو که تو اینا رو نگفتی ما هم رفتیم دختره رو به زور رو بوسی کردم باهاش بعد همه فامیل شوهرم هم اونجا بودن اونم از من کوچیکتره تازه شوهرم اول کلی داد وبیداد کرد که بزارین اون زنه حرف بزنه این خون به جرگش کرده یعنی من بعد زنه کلی منو تحقر کردو توهین جلو همه فامیل میگفت بیام بزنم تو دهنت و ..... منم هیچی جوابشو ندادم مامانم میگفت هیچی نگو بزار از طرف اون باشه منم دیگه طاقت نیوردم یه قران ورداشتم خیلی گریه افتاده بودم با اون حالت به خودشو شوهرش گفتم مسلمونیت این قران و قبول دارین خودت مادری به این قران به جون بچه ام من نگفتم اینا رو از دهنم شندیدی اینا رو گفت نه بهش گفتم الان همه اینجان بگو کی بهت گفته فتنه کیه گفت مادر شوهر مون و شوهرمن همش بهش میگن درباره من که من این حرفا رو به اون میزنم حالا من همش ناراحتم که چرا رفتم تحقر شدم جلو همه که من رفتم معذرت خواهی واشتی اون همه توهین بهم کرد جلو همه چرا منم جوابشو ندادم الانم از اون روز تا حالا خونه بابام نه از شوهرم خبریه نه خوانوادش نمیدونم با همچین شوهری جدا شم یا نه؟ یه پسر 2 ساله هم دارم که جدایی ازش برام سخته ولی از رفتار همسرمم هم به ستوه اومدم قبلا مشکلم باهاش کتک زدنم و فحاشی بود اونا ور تحمل کردم ولی الان با این بی ابرویی که در فامیل راه انداخته چه بکنم ؟ و جدیدا به خوانواده ام رو در روشون فحاشی میکنه و بی احترامی میکنه میاد در منزل پدرم و فحاشی میکنه همسایه ها جمع میشن من باید چیکار کنم واقعا؟همیشه کوتاه اومدم و گذشت از جانب من و خوانوادم بوده