2794

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت مشاورین محترم نی نی سایت

من خانمی هستم که دو تا بچه دارم یکی سه ساله و یکی دو ماهه مشکلی که می‌خوام براتون مطرح کنم ربطی به افسردگی پس از زایمان نداره چرا که من این مشکل رو از اوایل ازدواج یا حتی دوران مجردی هم داشتم،بنده شاغل نیستم و هیچگونه درآمدی ندارم هر گاه پول لازم دارم از همسرم درخواست میکنم و ایشون بدون هیچگونه منت به من پول نقد یا اگر در اون زمان کارتشون رو لازم نداشته باشند کارتشون رو میدن اما همیشه خجالت میکشم و شرمنده میشم و احساس بدی دارم که ازشون درخواست پول کنم یا حتی چیز دیگه ای،پول رو مثال زدم چون بیشتر باهاش سر و کار دارم در زندگیم همیشه احساس کردم سربار بقیه هستم و هیچ وقت هیچ کمکی از دستم بر نمیاد که برای بقیه بکنم حتی از پس کارهای خونه خودم هم برنمیام و بدون کمک همسرم یا مادرم در کارهام درمونده میشم گاهی احساس میکنم نبود من باعث بهتر شدن زندگی اطرافیانم میشه،شوهرم همیشه میگه مراقب خودت باش اگه تو نباشی ما بیچاره میشیم ولی حقیقت اینکه فقط لحظه ای که این حرف رو بهم میزنه احساس به درد بخور بودن میکنم،از اینکه میبینم چقدر فشار کار و زندگی و اقتصادی روی دوش همسرم هست اذیت میشم همیشه فکر میکردم کاش هیچ وقت سراغ من نیومده بود الان می‌تونست آزاد و رها باشه تا اینکه در یکسال گذشته چند بار به زبون آورده که ازدواج و بچه دار شدن کار اشتباهی گاهی جدی و گاهی به شوخی این حرف رو میزنم اما به هر حال این حرف مثل نمک روی زخم میمونه برام،همیشه تلاش میکردم در زندگی مشترک همون‌جوری که قبلاً بوده بپذیرمش و ازش نخوام که دنیاش رو عوض کنه اما من بعداز ازدواج دنیام کاملا عوض شد گاهی وقت ها خیلی بهتر از قبل از ازدواجم بود و گاهی وقت ها هم دلم میخواست نفسم بند بیاد تا شاهد ضعف و حقارت خودم نباشم،بعد از بحث هایی که با هم داریم مثلاً اگر اعتراض کنم که از حرفهایی که بهم زدی ناراحت شدم بهم جواب میده :در دعوا که حلوا پخش نمیکنن ولی من تا الان کوچکترین بی احترامی به همسرم نکردم،گاهی وقت ها خیلی به فکرم هست مدام می‌پرسه چیزی لازم نداری ؟چیزی خواستی بهم بگو،نزار چیزی تو دلت بمونه،اما گاهی وقتها انگار من وجود ندارم و بیشتر از یه خدمتکار در خونه نیستم، وقتی میبینم با همکارها و دوستانشون چطور برخورد می‌کند با خودم میگم من نسبت به اونا فقط تحصیلات کم دارم پس چرا این همه تفاوت! لازمه بگم من به تعهد همسرم تا الان شک نکردم هنوزم برام مثل آیینه شفافه و هر گونه تماس و صحبت که با همکارانشون و دوستان قدیمیشون داشته باشم با من درمیون میزارن این برام با ارزشه اما گاهی متوجه میشم که چون نمیدونن که من با درجریان قرار گرفتن اینکه مثلا امروز با دوستشون تماس داشتن و چه صحبت های کردن چه عکس العملی نشون میدم جریان رو یکم عقب و جلو تعریف میکنن تا یواش یواش آماده بشم،همسرم آدمی نیست که بگم ازم میترسه و منم آدمی نیستم که طوری رفتار کرده باشم که ایشون چیزی رو ازم مخفی کنند( منظورم از دوستانشون و همکاراتشون خانم ها هستن چون روی آقایون حساسیتی ندارم )حتی اگر قرار ملاقاتی داشته باشن بدون من نمیرن یعنی یا با من میرن یا کلا قرار رو کنسل میکنن.

خلاصه اصلا حالت روحی ثابتی ندارم گاهی خوشحال و پر انرژی و سرحالم و گاهی دلم میخواد زار زار بشینم و گریه کنم ولی حتی گریه هم نمیتونم بکنم تا خالی بشم چون بعد روی بچه هام اثر میزاره حتی هیچ زمانی رو هم برای خودم ندارم آنقدر وقتم با بچه ها و کارهای خونه ام پر شده که حتی از بعداز زایمانم حتی فرصت نکردم برای معاینه به دکتر زنان برم و در حال حاضر هیچ کس غیر از همسرم نیست که بتونه یه کوچولو کمکم کنه،ببخشید که طولانی نوشتم اما این چیزهایی که گفتم برام حکم درددل هم داشت

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۳ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام ممنونم
بنظر میرسه شما در انجام کارهایتان میل به کمالگرایی دارید و چون نمی توانید کارهایتان را بصورت صد در صد درست و کامل انجام دهید احساس ضعف و حقارت می کنید باید بگم که شما دچار تحریف شناختی همه یا هیچ هستید و نه تنها شما بلکه هیچ فرد دیگری هم نمیتونه همیشه کارها را بصورت صد در صدی کامل و درست انجام بده اگر از اینگونه تفکر دست برداری متوجه میشوی اگر کارهایت را بصورت هشتاد درصدی درست و خوب انجام بدی فردی کاملا مفید برای خودت و همسرت و فرزندانت خواهی بود و میتونی به خودت افتخار کنی و از خودت رضایت داشته باشی. داشتن انتظارات بالا از خود باعث حس حقارت و پابین آمدن اعتمادبنفس میشه و ریشه در دوران کودکی و تعامل والدین با شما دارد. برای تعدیل هیجانات منفی بهتر است به بیان احساسات و تمرین مهارت جرأتمندی و ابراز وجود طی مراحل زیر بپردازید:
۱- استفاده از من بجای تو تا طرف مقابل احساس محکوم شدن و قضاوت نداشته باشد.
۲- چه اثری؟ من احساس خوبی ندارم، من غمگین میشم، من ناراحت میشم
۳- توقع، درخواست! نیاز! دوست داشتم بهم زنگ بزنی، دوست داشتم منو در جریان قرار بدی
۴- پاداش توقع، اگه زنگ میزدی اینقدر نگران نمیشدم، اگه برام بیشتر توضیح میدادی دچار سوءتفاهم نمیشدم.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

احساس بی ارزشی در زندگی

پاسخ دوست عزیز سلام مشکلی که عنوان کردید ریشه یابی خیلی دقیقی نیاز داره از دوران کودکی، شیوه ی تربیتی، نحوه ی برخورد پدر و مادر و فامیل و دوستان، مشکلات خانواده، مشکلات دوران تحصیل، بزرگسالی، کارهایی که بر...

احساس پوچی و بی ارزشی در زندگی

پاسخ درود بر شمادر زندگی همه آدما پستی و‌ بلندی وجود داره،هیچ انسانی کامل نیست و زندگی هیچ آدمی همیشه سبز و بهاری نیست،پس بهتره دید مثبت به زندگی داشته باشید و فقط بدی‌هارو نبینید،،در زندگی،ما تلاش خودمون‌...

بی توجهی همسر و احساس بی ارزشی

پاسخ خانم عزیز سلام وقت بخیر توضیحات شما درباره احساسات ناخوشایندی که از نحوه برخورد همسرتون در ارتباط ج ن س ی به شما دست میده کاملا درسته و میفهمم که به اجبار رابطه برقرار کردن و آماده نبودن خصوصا در دوره...

شوهرم ميگه تو بي ارزشي

پاسخ سلام دوست عزیز ممنونم از اینکه ما رو انتخاب کردید لطف کنید برای ارتباط بیشتر اسم من رو نسترن بلک شاهی را داخل موضوع یادداشت کنید سوالتون خیلی کلی بود اما فارغ از سن و اتفاقاتی که پیش آمده مراسم عروس...