سلام. من یک سری اخلاق ها و ویژگی دارم خودم میدونم که نرمال نیست ولی نمیدونم دقیقا چیه هر بیماری روانی رو که میخونم ویژگیهاش بهم میخوره.
من خیلی پرحرفم تا به روم بخندن کلی صحبت میکنم حتی اگه قبلش به خودم گفته باشم که فلان چیز و نگم. بعدش ولی پشیمون میشم. و رفتارم سرد میشه با اون طرف بهم میگن هی کانال عوض میکنی.
خیلی زود با کوچکترین حرفی عصبی میشم.
سایقه خودکشی داشتم. به مرگ خیلی فکر میکنم وقتایی یک جورایی حالم غمگینه.
خیلی تو عصبانیت واکنش هایی دارم که بعدا پشیمون میشم.
احساساتم به عقل و منطقم غلبه داره
خیلی تصمیماتمو در لحظه و آنی میگیرم جوگیر میشم ولی بعد چند وقت بیخیالش میشم.
از کاه کوه میسازم
اگه کسی بهم حرفی بزنه الخصوص خانواده شوهر فقط و فقط جنبه منفی و بد حرف و میبینم هی با خودم میگم یک قصد و غرضی داشته که گفته.
خیلی ظاهربینم. یعنی از ظاهر و قیافه آدما خیلی قضاوت میکنم. یعنی اگه کسی قیافش بد باشه رو نظرات و تصمیماتم موثره.
تو خیابون که میرم یا تو فامیل و مهمونی افراد که میبینم اولین چیز ایرادات چهره و زشتی هاشون به چشمم میاد. همش دنبال ایراد گرفتن و کوبوندن خانواده شوهرمم و دوست دارم به اصطلاح بچزونمشون.
شدیدا از طلاق و زندگی تنهایی میترسم دلم میخواد به هر نحوی که هست حتی با متوسل شدن به دروغ طرف و تو زندگیم نگه دارم. چه تو دوستیم چه حالا که ازدواج کردیم.
حس می کنم از همه بدم میاد و متنفرم مگر اینکه به مرور خلافش ثابت بشه. یعنی در برابر همه این گارد و دارم !
دلم میخواد همسرم فقط و فقط به من توجه داشته باشه منو دوست داشته باشه خواهر مادرشو دوست نداشته باشه.
(دلم میخواد خواهرشو کتک بزنه حتی مخصوصا از خواهرش بد میگفتم پیشش. دوست داشتم تو خونشون دعوا بشه. دلم میخواست دورش کنم از خانوادش). البته اینا که داخل پرانتزه بخاطر اینه که خودم تو نوجوونی داداشم کتکم میزد و زنشو به ما ترجیح داد و تو خونمون همش دعوا بود و ما صمیمیت و محبت بین اعضای خانواده (مامانم و من و داداشم. پدرم ۵ سالگیم فوت کرد) نداشتیم
پیش روان پزشک رفتم بخاطر افسردگی و خشمگیم بودنم قرص سرترالین و دیسپریدون تجویز کردن.
حالا میخوام بدونم واقعا مشکلم فقط افسردگیه یا نه؟
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید