درک و همراهی نکردن همسر در بچه داری

با سلام من با همسرم مشکلاتی دارم که برای توضیحش باید از اینجا شروع کنم که ما هردو 29 ساله هستیم و حدود 4 ساله که ازدواج کردیم و الان یک دختر 9 ماهه داریم .کشمکش های زیادی در زندگی داشتیم از بحث های بیخودی سر دیگران گرفته تا دخالتهای اطرافیان که باعث شد با وجود باردار بودن من زندگیمون تا مرز جدایی هم پیش بره اما خب باز برگشتیم و من به سهم خودم تلاشمو در از بین بردن ایرادهایی که خودمم قبول داشتم دارم انجام دادم و اولین کاری که کردم رابطه ام رو با خانواده همسرم درست کردم چون شوهرم خانوادشو دوست داره سعی کردم بهشون نزدیک بشم و خداروشکر تا حدود 90 درصد موفق شدم در مورد زندگی خودمم تا اونجایی که جا داشته با شوهرم کنار اومدم و خب توقع متقابل هم داشتم اما متاسفانه شوهرم در خونه زیاد با من خوب تا نمیکنه مثلا گاهی اوقات بی دلیل باهام سرسنگین میشه و جوابمو به زور میده ولی مشکل بزرگ من اینه که شوهر من میدونه که من هم بارداری پر تنش و بسیار با استرس و فشارهای عصبی داشتم و هم زایمان بسیار وحشتناکی اما به هیچ عنوان از لحاظ روحی به من کمک نمیکنه تمام مسئولیتای بچه رو انداخته گردنم حتی در حد یک بغل کردن ساده در حد نیم ساعتم اینکارو نمیکنه در جمع خانواده ها و مهمونی ها که  اصلا بچه رو بغل نمیکنه میگه زشته و عیب 

در خونه هم اصلا نمیگیرتش من تو این مدت حتی یه لقمه راحت غذا نخوردم یا راحت نخوابیدم موقع شام و ناهار بچه رو میده به من و خودش غذا میخوره بعد هم میره کنار و میبینه دخترم همش سفره رو به هم میریزه اما میخنده و خوشحاله که من نمیتونم غذا بخورم مجبور میشم بدون اینکه سیر بشم جمع کنم همه چی رو تمام کارای خونه هم گردنمه نظافت لباس شستن غذا پختن و ظرف شستن و واسه تمام اینکارا باید ازش خواهش کنم که بچه رو چند لحظه سرگرم کنه تا به کارم برسم از طرفی همش بهم میگه تو کارای من و بچه دخالت نکن منظورش تربیتشه بهش یاد میده تف کنه یا شوخی شوخی پیشش فحش میده به من میگه وای به حالت اگه یک روز پشت در باشم و گریه کنه یا مثلا میگه دخترم بزرگ بشه حرف بزنه بگه تو در طول روز چه بلایی سرش میاری بعد من میدونم با تو یا شوخی شوخی میگه دخترم اگه چیزی بهت گفت اینجوری با پشت دست بزن تو دهنش و.... اینا فقط گوشه هایی از کارهاشه حالا سوالم اینه که خانوادش کم و بیش میدونن از این رفتارا داره اما به روی خودشون نمیارن چون معتقدا من پررو میشم حالا میخوام بدونم که چیکار کنم آیا با پدر مادرش در میون بزارم که خسته شدم از کاراش یا نه و اگه آره چجوری بگم که در مقابلم جبهه نگیرن و دوباره روابطمون بد نشه ؟