دوست من سلام
بابت تاخیر در جواب از شما پوزش میخوام
امیدوار که حالتون کمی بهتر شده باشه و ایام به کامتون شیرین باشه
متوجه هستم که احساس درک نشدن و نادیده گرفتن نیازهای شما فشار خیلی زیادی رو به شما وارد میکنه و طبیعیه که به مرور آسیبهایی مثل افسردگی و دردهای جسمی مثل سردرد که به اون اشاره کردید برای شما اتفاق میفته،شاید ترجیح میدادید همسری داشته باشید که انتخاب خود شما باشد با دیدگاهی نزدیکتر به شما. اما... بیایید ببینیم در شرایط الان چه کاری میتوانید انجام دهید:
اولین موضوعی که به شما کمک میکنه شناخت خودتون، شناخت اخلاق و شخصیت همسرتون و بعد هماهنگ کردن انتظاراتتون با واقعیت هست. مسلما ترجیح شما این است که شما اولویت اول همسرتون باشید، اما به نظر میرسه همسر شما از نظر عاطفی کاملا وابسته به خانواده خودشون هستند چنانچه همسر شما اصلاح ناپذیر باشند و در مقابل اعتراض شما همانطوری که گفتین پرخاشگری بکنند شما نیاز دارید که به قوی تر کردن مهارتهای خودتون برای وابسته نبودن برسید، من زنهای روستایی زیادی رو میشناسم که بسیار مستقل، قوی و محکم هستند و اجازه زیر پا گذاشتن غرورشان را نمیدهند، دوست من از موضع ضعف بیرون بیا، شما یک مادری ، یک زنی ، و مطمنا دارای محاسنی هستی که نباید اجازه بدی به خاطر گذشته ، مشکلات فعلی یا آنچه که هستی کسی شما را تحقیر بکند. برای قوی تر شدن خودت اول توجه و تمرکزت رو از روی همسرت به خودت برگردون ، به جای اینکه خواسته هات رو از همسرت بخوای و با ناکامی روبرو بشی به مستقل شدن خودت، تربیت فرزندت و بهتر شدن خودت فکر کن. هر کاری که بلدی انجام بدی رو به بهترین شکل انجام بده مثل آشپزی،شیرینی پزی ، آش درست کردن ، خیاطی یا بافتن . من مطمنم شهرتون صنایع دستی خاصی داره، اونها رو یاد بگیر و چیزی خلق کن. با انجام دادن هر کاری که نشون بده تو توانمندی حس بهتری میگیری و کم کم به جای مهم بودن اطرافیان خودت برای خودت مهم تر میشی. لطفا فعلا بچه ی دومی نیار ، بگذار زندگی پیش بره و تو قوی تر بشی اون وقت میبینی مشکلات به این اندازه هم بزرگ نیستند. کتاب نمیگذارم کسی اعصابم را بهم بریزد نوشته آلبرت الیس رو بخون و اگه خواستی باز با من در تماس باش. موفق باشی دختر قوی
سلام خسته نباشید ممنون از پاسختون منتظر جوابتون بودم راستی نه اوضاع ما هیچ فرقی نکرده با دعواهای منو به اصطلاح شوهرم دختر کوچیکم اذیت میشه دستشو میذاره روی گوشاش فرار میکنه اینور اونور شوهرم خیلی متعصبه نسبت به خانوادش و مارو دوست نداره اونا هر بی احترامی بهمون بکنن نادیده میگیره ولی رفتار من که متقابلا انجام میدم تو چشمشه و فحاشی میکنه و حمله میکنه بهم بخدا سیر شدم از زندگی دلم میخواد جدا بشم ولی بی پولی نمیذاره