2794

سلام من و همسرم از چند سال پیش به هم علاقه داشتیم و تا با هم ازدواج کردیم سختی های زیادی کشیدیم بخاطر این که فشار به همسرم نیاد از جشن عقد و عروسی گذشتم و خیلی ساده زندگیمونو شروع کردیم البته یک سال عقد بودیم الان یک ماه دیگه میشه دو سال که ازدواج کردیم یک ماه اول زندگیمون خیلی خوب بود و همه چی عالی کم کم اخلاق همسرم عوض شد و انگار چشم و دلش از من سیر شد کم کم فاصله گرفت و بهم بی اعتنا شد یک مدت گذشت و از رابطه تلفنی همسرم با شخص های دیگه ای آگاه شدم خیلی سعی کردم که باهاش حرف بزنم و همه چی درست بشه اما هر روز همه چی بدتر میشد تا جایی که تصمیم گرفتم ازش جدا بشم چون واقعا بودن و نبودن من براش مهم نبود تنها چیزی که براش مهم بود گوشیش بود و گروهای تلگرامی که داشت و خودشو اونجا هم از لحاظ روحی هم از لحاظ جنسی ارضا میکرد من ترکش کردم و رفتم و همسرم هم انگار به خواسته اش رسید تقریبا هشت ماه دادگاه می رفتیم و می اومدیم تا دو جلسه آخر که شوهرم باید خودش می اومد دادگاه وکیل قبول نمیکردن بعد از هشت ماه که اومد دادگاه و همدیگرو دیدیم هر دومون پشیمون شدیم و من همسرمو حمایت مالی کردم و باز برگشتیم به زندگیمون البته ناگفته نماند که از این هشت ماهی که من رفتم ما فقط یک ماه از هم بی خبر بودیم بقیش در تماس بودیم با هم .بعد این که دوباره برگشتیم همه چیز خوب بود همسرم سرکار میرفت رابطمون خوب بود و واقعا دوستش داشتم و دارم و دوستم داشت تا یک اتفاقی برای من افتاد و به ناچار چند روز بیمارستان بستری شدم در این چند روز من فقط یک بار همسرمو دیدم هیچ به دیدن من نمی اومد بعد که به اصرار خودم مرخص شدم و اومدم خونه متوجه شدم شوهرم بازم شیطنت های زمان گذشته رو انجام میده و بازم داره خیانت میکنه این بار نرفتم و حتی حرف از طلاق هم نزدم با این که بهش دلسرد شدم یه مدت گذشت و دیگه سرکار نرفت الان باز نزدیک شش ماه که هرکاری میکنم سرکار نمیره فقط از صبح تا شب سرش در گوشی به حرفای من بی اعتناست وقتی باهاش حرف میزنم جوابمو نمیده وقتی هم اعتراض میکنم میگه حواسم نیست و فعلا ساکت شو جدیدا دست بزن پیدا کرده و اگر من به یکی از رفتارهاش اعتراض کنم منو کتک میزنه و فحش میده قبلا اصلا اینجوری نبود الان نه دست بزنش برام مهمه نه فحش دادنش فقط خسته شدم از این بی اعتنای کردنش از این که دیگه منو نمیبینه و اصلا خودمو علایقم براش مهم نیستیم بارها ازش خواستم بریم بیرون قدم بزنیم یا حداقل بشینیم چند دقیقه حرف بزنیم همش میگه حوصله ندارم من واقعا خسته شدم ما فقط عین دوتا هم خونه هستیم الان اقدام برای بارداری داریم ولی اصلا اعتنایی نمیکنه زندگیمون از همه نظر داره خراب میشه حتی دیگه جای نشستن و خوابیدنشم از من جدا کرده ما تازه دو ساله ازدواج کردیم از الان قراره یعنی ما برای هم بی ارزش بشیم من باید چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید تو رو خدا من اینجور زندگی رو دوست ندارم من یک زنم نیاز به محبت و حرف زدن دارم به خدا دارم دق میکنم اگه دوستش نداشتم راحت میتونستم ازش جدا بشم بارها بهم گفته که براش ارزشی ندارم ولی الان دیگه گیج شدم نمیدونم باید چیکار کنم تو رو خدا راهنماییم کنید خواهش میکنم

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۰ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

خانم عزیز، بانوی گرامی سلام. پیامتون رو چند بار خوندم. متوجه احساس ناخوشایندی که از آنچه بر شما گذشته پیدا کردید شدم. ازدواج سالم ازدواجی هست که روو به پیشرفت و عمیق تر شدن باشه و اصلا هم به موضوع بچه دار شدن ارتباطی نداره، این تصور که با بچه دار شدن رابطه گرم میشه و مشکلات حل میشه یک تفکر بسیار بسیار غلطه که در واقع شبیه از چاله در آمدن و به چاه افتادن است، پس در درجه اول لطفا قاطعانه درباره بچه دار شدن تجدید نظر کنید و فعلا از این کار صرف نظر کنید. همانطور که خود شما فرمودید ندیده شدن در ارتباط و صرفا گذشت کردن از مشکلات کم کم باعث کاهش اعتماد به نفس شما و تضعیف عزت نفستان خواهد شد، به این معنا که کم کم تمام مشکلات برایتان عادی میشود و دیگر هیچ حقی برای خود قائل نیستید و تنها با فکر اینکه "من دوستش دارم" چشم پوشی از هر ضعفی در طرف مقابل را توجیه میکنید، در صورتی که آیا فقط دوست داشتن دلیل کافی برای داشتن یک زندگی مشترک است؟ و دوست داشتنی که یک طرفه باشد نه دو طرفه. آیا آسیبهایی که به شما میخورد نمیبینید؟ هیچ گاه فکر نکنید که اگر آسیبی به کسی نزده اید مسول بخشیدن کسی هستید اما لایق مورد محبت قرار گرفتن نیستید. اگر میخواهید تا مدت کوتاه دیگری به فردی با احساس قربانی شدن تبدیل نشوید برای حق و حقوق طبیعی خود به عنوان یک انسان احترام قائل شوید. به یک مشاور حضوری مراجعه کنید و برای بیرون آمدن از موضع ضعف در برابر همسر تلاش کنید، هنگامی که به اندازه کافی احساس قدرت از دست رفته خود را پیدا کردید برای ادامه دادن یا ندادن زندگی مشترکتان تصمیم بگیرید. موفق باشید 

تجربه شما

login captcha
  1. واقعا قصد بارداری داری؟ به نظرت پدر مناسبيه برای فرزندت؟؟ يعنی واقعا اينكه اسم شوهر روی آدم باشه انقدر مهمه كه غرور و شخصيتت و مهمتر از اون آينده يه طفل معصوم را فنا كنی؟؟  خيلی عجيبه. ميگی كتک زدنش برات مهم نيست . عزيزدلم شما هيچی برات مهم نيست متاسفانه.و اون آقا هم كاملا به اين موضوع آگاهه برای همينه كه اصلا شما را به حساب نمياره. شما خودت برای خودت ارزش قائل نيستی چه انتظاری از ديگران داری؟
پرسش ها و پاسخ های مشابه

بی اعتنایی نسبت به خواسته و احساسات همسر

پاسخ سلام دوست عزیز ممنونم از اینکه ما رو انتخاب کردید. دوست عزیز عنوان نکردید که همسرتان چند سالشونه و فرزند ارشد خانواده هستند یا خیر؟ و اینکه شما از قبل می دونستید که همسر شما مسئولیت خانواده خودش را ب...

بی اعتنایی و رفتار سرد همسر

پاسخ سلام عزیزم‌. اطلاعات کمی از گذشته رابطه دارم. طریقه اشنایی و ازدواجتون چطور بود؟ رابطه با عشق شروع شد؟ در دوران نامزدی رابطه عاطفی خوبی داشتید؟ سردی از کی شروع شد؟ الان مشکل واژینیسم کاملا حل شده؟ راب...

بی اعتنایی شوهر

پاسخ سلام وقت بخیر اینکه شما گفتین هر کاری کردم یعنی لجبازی و اصرارو...؟؟؟ در حال حاضر برای رسیدن به خواسته هاتون اولا دلیل منطقی بیارید دوما اصول مذاکره رو رعایت کنید تو بیان خواسته تون از فاعل من همراه ب...

نحوه برخورد با بی اعتنایی همسر

پاسخ سلام دوست عزیز تاریخچه رابطه شما به چه صورت بوده اطلاعات ناقصی ارایه کردید که برای راهنمایی کاملتر نیاز به آنهاست. آیا قبل ازدواج نیز متوجه سردی رفتاری ایشون بودید؟ آیا از رابطه جنسی خود رضایت دارید؟ ...