سلام و خسته نباشد.
من 28سالمه و همسرم 34 سالشه، الان 1 سال و 3 ماه است ازدواج کردیم.
روابط من و همسرم خوبه،ولی با خانودم مشکل داره،تو دوران عقد خانوادش، خانوده من را بیرون دعوت کرده بودند، اونجا خالش به شوخی حرف زن گرفتن شد،اینم گفت خوبه چند تا زن بگیریم که مامانم جوابش رو داد، از اونجا با من مشکل پیدا کرد و بهش گیر میداد و تا مدتی باهاش صحبت نمیکرد و علنا ناراحتیش رو بروز میداد،دیگه مامانم تصمیم گرفت مثل قبلا باهاش برخورد نکنه و فاصله رو رعایت کنه. بازم تو این مدت چند بار به چیزای دیگه ای هم گیر میداد،تا چند وقت پیش خواهرم بهش تیکه انداخت و اون او نموقع بهم نگفت ناراحت شده،خواهرم باهام تماس گرفت که اگه ناراحت شده بهش زنگ بزنم،منم فکر نمیکردم ناراحت شده باشه گفتم نمیخواد،بعد از چند روز اومد و گفت برخورد خواهرت درست نبود،منم اول گفتم مهم نیست دیدم اصرار داره گفتم بهم زنگ زد عذرخواهی کنه چون تو چیزی نگفتی فکر نمیکردم مهم باشه،بعد از اون خواهرم هر چی میگفت این می اومد تو خونه بهم غر میزد،به مامانم گفتم به خواهرم بگه دیگه باهاش شوخی نکنه و اونم جدیدا حرفی نمیزنه و فقط در حد سلام و احوالپرسی.یک مدتم هست میریم خونه مامانم مثل گذشته نیست و همش سرش تو گوشیشه،من هر دفعه طرفداری خانوادم رو میگرفتم اونم میگه تو خانوادت واست مهم تره،آخه نمیخوام هر دفعه به یکیشون گیر بده،یک دفعه به بابام گیر میده چرا کارای اینترنتیش رو من انجام میدم،تازه درمورد شوهرخواهرمم میگه اون بی عرضست که خواهرت هر طور میخواد باهاش صحبت میکنه،نمیدونم چیکار کنم انقدر بهشون گیر نده،داداشای خودش هر کاری انجام بدن و هر چی بگن میگه اشکال نداره ما از بچگی با هم همینطوریم،اگه بگم خواهرم به فکرمه میگه الکیه اون زیاد بهت زنگ نمیزنه،چرا هر روز به مادرت زنگ میزنه به تو نمیزنه،کلا باهاشون مشکل داره
2- جدیدا واسه خرید کادو تولد و سوغاتی هم مشکل داره،میگه حتما باید جشنی باشه تا کادو بگیرم،سوغاتیم هر دفعه نمیشه،میگم عزیزم اونا (خانوادم،مادر و خواهرم) هر دفعه اونا سوغاتی میگیرن میگه من انتظاری ندارم اونا هم نیارن حتی واسه کادو هم همینو میگه (روز مادر و پدر هم میگه لازم نیست چیزی بخری)،واسه خانواده خودش اول نمیگرفت ولی اگه من اصرار کنم میگیره،اما خانواده خودم که با مامانم مشکل داره و با دعوا خرید میکردم،که جديدا کوتاه نمیاد و نمیزاره
ما و خانوادش تو یک مجتمع زندگی میکنیم و خانوادش خیلی خوبن، چند وقت پیش خواستم بترسونمش ،بابام میخواست بیاد خونمون،الکی اومدم بهش گفتم به بابام میگم باهات مشکل دارم و میرم خونمون،که داغ کرد و هر چی میتونست بهم میگفت،متاسفانه موقع عصبانيت درباره خانوادم هر چیزی میتونه بهشون میگه و فحش های حسابی زشتی به خانوادم میده،پدرش سر و صدا رو شنید و اومد طرف من رو گرفت،مادرش هم طرف من بود،باباش یک مدت باهاش قهر بود
در نهایت شب اومد و گفت آبروم رو جلو خانوادم بردی،مامانش بهم گفت بهش بگم به حساب شخصی خودم پول بریزه که هر جور بخوام خرجش کنم،اولش مقاومت کرد و میگفت میخوای من رو دور بزنی تا هر دفعه بری واسه هر کسی میخوای کادو بگیری،ولی بعد از اون دعوا به حسابم پول ریخت اما رفتیم مغازه کارتش رو نياورد و از کارت من کشید و من اونجا بهش گفتم برو کارت رو از ماشین بیار محلم نداشت و از مغازه بیرون رفت و من با خانوادم رفته بودم ،اونا هم متوجه شدن و خیلی خجالت کشیدم،بعد که بهش گفتم عصبانی شد و گفت خواستم باهات شوخی کنم، پولت تمام شد به حسابت میریختم
3-اگه خانوادم مسافرت با جایی برن حاضر نیست باهاشون تماس بگیره و احوال بپرسه اگه به زور زنگ بزنه فقط به بابام زنگ میزنه،هر وقتم از خونمون کسی زنگ بزنه جواب نمیده و میگه با تو کار دارن،جایی اگه من نتونم جواب بدم جواب تلفن خواهرم و مامانم رو نمیده،چند بار مامانم رو گوشیش زنگ زد گوشیش رو میداد به من جواب بدم،مامانمم دید این اینطوریه دیگه بهش زنگ نمیزنه،ولی اگه خانواده خودش جایی برن با داداش دائم بهشون زنگ بزنه و احوالشون رو میپرسه و من خودم به خانوادش زنگ میزنم،اون میگه تو خودت دوست داری،اگه نمیخوای زنگ نزن
ممنون میشم کمکم کنید که چه طور باهاش رفتار کنم؟
در ضمن مدرک تحصیلی من ارشد نرم افزار و همسرم لیسانس کامپیوتر و کارمند هست،و الان 8 ماه که باردارم