سلام دوست عزیز
چند وقته ازدواج کردید؟
از اول هم اینگونه رفتار میکردن؟
شما چگونه خواسته های خود را مطرح میکنید؟
در یک رابطه سرد و غیر عاطفی اگر ازدواج اجباری نبوده، یک دایره بوجود می آید که همسران با رفتارهای خود دیگری به یک رفتار نادرست هدایت میکنند و دوباره طرف مقابل با یک پاسخ نادرست سعی میکند همسرش را کنترل یا به قولی ادب کند.
قابل درک است بدلیل سختی ها و ناراحتی هایی که تجربه می کنید خسته و ناراجت باشید اما...
غر زدن، گلایه کردن و تلافی نمی تواند مشکلی را حل کند.
برای اینکه بتوانید اشتباهات گذشته را پلی برای بهبود رابطه فعلی تان کنید.
خواسته های واقعی داشته باشید. و فکر های ناامیدانه را از خود دور کنید همیشه راهی متفاوت برای امتحان وجود دارد.
بپذیرید اشتباهات خود را در این رابطه و ریشه یابی کنید چقدر از این کارها باعث سرد تر شدن رابطه شده ؟
وقتی خودتان قاضی منصرفی برای اشتباهات باشید هنگام صحبت گارد نخواهید گرفت و آرام و منطقی برخورد خواهید کرد.
با همسر خود در شرایط آرام صحبت کنید، حتما خرج از خانه مثلا در پارک، ازشون بخواهید حتما دلخوری ها و احساسات خود را بیان کند و شما بدون پافشاری بر موضع خود گوش کنید.
راه دیگر اگر ایشون از گفتگو اجتناب میکنند نوشتن نامه است، با نامه نگاری هر دو بدون خشم و رودربایستی می توانید شرایط و افکار خود را بیان کنید.
وقتی صحبت کردن را آغاز کردید و شما حس کردید ایشون با تخلیه فشارهای ناخوشایند آرام تر شده اند و آمادگی بیشتر برای گفتگو دارند شما نیز شرایط ناخوشایندی که تجربه کرده اید برایشان شرح دهید و حتما از احساسات امروز خود با صداقت حرف بزنید ابراز عشق و محبت کنید و از پذیرفته نشدن احساس خود نترسید، عشق و غرور در یک اقلیم نمیجنگد و اگر می دانید این آدم برای شما ارزشمند است برای شکستن دژ دلخوری ایشون از ابراز محبت خود دریغ نفرمایید (نه با کنترل و پیام دادن گفتن دوست دارم های مکانیکی بلکه با کارهای عاشقانه رمانتیک که هم شما دوست دارید هم همسرتان مثل شام دو نفره، دیدن فیلم، قدم زدن شبانه و....) . حتی اگر با سردی ایشون مواجهه شدی(حداقل بعد از گفتگو تلاش 45 روزه خود را مداوم داشته باشید) بدون منت گذاشتن و خسته شدن. مثلا با خود بگویید چرا همش من باید این کارو بکنم، پرو میشه حالا فکر میکنه چه خبره نه این یه تمرین 45 روزه برای نشان دادن خود واقعی شماست.
و در نهایت دو نکته را در رابطه خود رعایت کنید:
دست از تغییر همسر خود بردارید. انتظار خود را به صفر برسانید با خود نگویید او یه قدم بردارد تا من هم یک قدم بردارم(مثل بازی گرد شکستم) من میفهمم که انتظار شما برای نوازش و درک شدن طبیعی ست اما در حال حاضر او به هزار و یک دلیل این کارو نمی کند.اگر انتظار داری روری روزگاری همسرت تغییر کنه هرگز این اتفاق نمی افتد پس تو سهم خودت را انجام بده(سهم تو از رابطه 100% است نه 50%) حتی اگر او کم میگذارد شما نباید این کارو انجام بدی که در یک دور لج و لجبازی بیفتید. بنابراین وظیفه خودت را انجام بده: چیکار کنی؟ انسان خوبی باش(یعنی پذیرش)
دوم: اما وظیفه شماست چیست؟ سلام کن، به استقبالش برو، براش میوه بیار، باهاش صحبت کن حتی اگر مانند حس دیوار بهت داد فقط حرف بزن مهم است حرف بزنید البته گله و شکایت و غر فقط از روزمره از شکاف دیوار😉. نکته مهم تو چیزی ازش نخوای مثلا اه چرا سردی چرا پیام دادم سکوت کردی چرا بیخیال گذشته نمیشی. هیچ انتظاری ((**چهل و پنج روز روزه بی انتظاری بگیر)) با خود بگو من این کارهارو برای خودم انجام میدم نه برای شوهرم. با خود بگو من یک انسانم که نیاز دارم به دیگرلن محبت کنم (در کنار محبت دیدن). با دیدن سردی رفتار همسرت خودت مثل ایشون نشو.سعی کن اون رو به راه بیاری نه که تو بشی مثل ایشون. زرنگ و هوشیار باش.محبت کن حداقل 50% نیازت رو جواب داده باشی. شروع کن به رفتارهای صمیمانه حرف های خوب زدن، خوابیدن با هم اصلا و ابدا رختخواب تون رو جدا نکنید و یادتون باشه برای خاطر خودت بغلش کن /می خواد بره بیرون بدرقه کن بگو حق منو بده(مثلا بوس یا بغل کردن).
این کارها نباید موقت باشد.
نکته دیگر بعد از گفتگو در مورد دلخوری ها اگر همسرت باز شروع به گله گذاری کرد برایش قصه نبش قبر گذشته را تعریف کن. بگو من الان با کمک تو داریم سعی میکنیم زندگی شاد و پر عشقی بسازیم وقتی همش گذشته را پیش میکشی انگار مرد خاک شده ای را از قبر درمیاری و نعش آن را به صورت هر دومون بکوبی، ما حتی یک ساعت قبل را نیز نمی توانید بر گردانیم بنابراین با پذیرش عذرخکاهی من اجازه بده گذشته را خاک کنیم و روزهای بعدی را با کمک هم درست بنا کنیم. و حتما برای جلو گیری از تلنبار شدن دوباره مشکلات و دلخوری ها از این بعد هر دو وقت گفتگو هفتگی برای خودتون داشته باشید تا در مورد مشکلات، خواسته ها و نیازها گفتگو کنید البته بدون متهم کردن همسرتون
دادن پیام من
جمله با من شروع شود
احساس خود را بیان کنید
تاثیر رفتار بر شما
انتظاری که دارید
من احساس ناراحتی میکنم چون حس میکنم نیاز من مورد توجه بودن براورده نمیشه دوست داشتم گاهی برام گل بخری حتی یک شاخه یا حتی لبخند بزنی دید لبخندت بهم انرژی میده. تو عزیزترین زندگی منی و ابراز محبتت باعث داشتن حس خوب میشه در من .
اگر با ایحاد رابطه صمیمانه دوری کمتر شد تلاش خود را ادامه دهید در غیر این صورت برای بررسی عمیق تر به یک زوج درمانگر مراجعه کنید.
در این راستا میتوانید کتاب بهسازی رابطه جان گاتمن را مطالعه فرمایید.
روزگار به کام. جاده عاشقی هموار نیست صبور و عاشق باشید🌹🌹🌹
سلام خسته نباشید خیلی ممنون از پاسخ بسیار خوبتون. من مدت8 ماه هست عقد شدم نامزدم پسرداییمه. من دوتا خواستگار داشتم که اون یکی خیلی خوب و دست و دلبازی بود و بیشتربا اون رابطه داشتم و قرار ازدواج با اون بود تا اینکه پسرداییم متوجه شد و مانع شد اومد وسط و گفت محاله و من 4سال منتظرش بودم تا درسش تموم شه. ولی من نمیخواستمش پدر و مادرم هم تا دیدن پسرداییم منو میخواد گفتن فامیل بهتر از غریبه و منو مجبورکردن. خیلی تهدیدم کردن و گفتن یا پسرداییت یا هیچکس. منو توو خونه زندانی کرده بودن و فقط میگفتن پسرداییت اصلا نمیفهمیدن که شاید از نظر اخلاقی بهم نسازیم و شاید من علاقه ای ندارم بهش. خلاصه با تهدید و گریه بردنم آزمایش توو راه فقط دعا میکردم که جواب منفی باشه که متاسفانه مثبت بود و همون روز منو نشوندن پای سفره عقد هیچکس حال منو نمیفهمید همه تبریک میگفتن و من از خودم متنفر بودم. دو سه ماه اول عقد نامزدم خیلی احترام منو داشت و یکم مراعات میکرد چون میدونست با اصرار قبول کردم ولی نمیدونست که دوستش ندارم و نذاشتمم بفهمه. دو سه ماه که گذشت دیدم دیگه چاره ای نیست مجبورم باهاش ادامه بدم کم کم بهش علاقمند شدم بهش محبت کردم و دوستش داشتم ولی فهمیدم که اون خیلی بی تفاوته دوستم داشت ولی نشون نمیداد فقط احترامم رو داشت ولی بعد از اینکه من بهش وابسته و علاقمند شدم دیگه اون احترام هم از بین رفت. از اول هم سرد بود اهل ابرازعلاقه و گردش و تفریح یا اینکه چیزی برام بخره نبود. رفته رفته خیلی سرد شد دیگه نه زنگ میزد نه پیام میداد قبلا هفته ای یکبار میومد خونمون ولی حالا 20روز طول میکشه تا بیاد باید بهش التماس کنم. داخل تلگرامه همش خونمونم که میاد سرش رو از توو گوشی بیرون نمیاره. من نمیدونم اونکه اینقدر ادعای دوست داشتن میکرد چی شد چرا یک بار یه کلمه محبت آمیز به من نگفت الان 4ماهه که همش از سمت منه. از هر ترفندی برای به راه آوردنش استفاده کردم. خونمون میاد براش میوه پوست میگیرم. چای و قهوه درست میکنم آرایش میکنم لباس قشنگ میپوشم ولی اصلا عین خیالشم نیست نه یه کلمه حرف میزنه نه چیزی مثل مجسمه میاد دو ساعت میشینه و میره ماهی یه بار اگه بتونه از دست مامانش فرار کنه شب میاد خونمون. خیلیبی ملاحظه شده و جدیدا با تندی و خیلی وحشی میاد سمت آدم اصلا نمیفهمه معاشقه چیه لذت شریک جنسی چیه سریع کارش که تموم شد میره کنار و جدا میخوابه. چندیدن بار رفتم خودمو لوس کردم خواستم برم توو بغلش ولی پس میزنه میگه این مسخره بازی ها چیه برو کنار بذار بخوابیم. خیلی باهام بدرفتار میکنه. با اینکه همش من بهش محبت کردم بدون منت . مناسبت ها به جای اینکه اون کادو بده به من، من همیشه کادو گرفتم براش تولدش کلی مهمون دعوت کردم کیک چندطبقه ولی اینقدر نامرد بود که حتی یه تشکر هم نکرد و گفت منکه نخواستم اینکارو کنی.خیلی عذاب آوره. اون تولد من که بود اصلا یه جمله زبونی هم تبریک نگفت ... فقط ادعای دوست داشتن داشت فقط عشقم رو ازم گرفت و خودش رو جایگزین کرد. گفتم نمیخوامت اگه بخوای اینطوری رفتارکنی گفت همینه که هست میخواستی قبول نکنی....