شوهرم خیلی زورگوهستش یعنی من هیچ تصمیمی نمیتونم واسه خودم بگیرم مثلا همش قدغن میکنه جایی برم,حتی نمیذاره سرکار برم با اینکه خودش بیکاره ما بامادرش اینا تو یه خونه زندگی میکنیم,من هیچ اعتراضی نمیتونم اززندگی بکنم چون هر حرفی برخلاف نظرش باشه بهم فحش میده یا کتکم میزنه,درضمن من بازبان خوش هم حرفامو بهش زدم ولی هیچ جوره نمیشه نظرشو عوض کرد,میگه هرحرفی من میزنم حتی اگه غلط باشه تو باید بگی چشم,حتی هیچ تلاشی نمیکنه که خونه بگیریم سوا بشیم,خواهشا یه راهکار بهم بدین,ممنون
اطلاعات تکمیلی
سن۲۷جنسیتزنشغلخانه داروضعیت تاهلپاسخ سلام دوست عزیز بجای تهدید همسرتان با ایشان صحبت کنید و آسیب هایی که میتواند اعتیاد برای ایشان و زندگی زناشوییش وارد کند گوشزد کنید تشویقش کنید که اگر ترک کند کمکش خواهید کرد طوری رفتار نکنید که احساس ...
پاسخ باسلام من متوجه قسمت اخر حرفتون نشدم كه چي باعث حس بد براتون ميشه علت اين سردي چيه ايا بين شما اتفاقي افتاده ؟ ايا ازدواجتون از روي علاقه بوده يا اجبار؟ چي باعث ميشه وقتي ايشون با سردي جواب ميدن شما ...
پاسخ سلام دوست عزیزمدر نوشتهی شما نکات مبهمی وجود داره. مثلا شروع بدبختیها... ارتباط پول دادن به همسر اولتون با رفتار همسر دومتون... اینکه آیا همسرتون خودشون به شما گفتن که هرچی میگن شما باید اطاعت کنی...
پاسخ با سلام و احترام. دوست عزیزم ویژگی هایی که مطرح کردید صفاتی هستند که همسر شما سال ها با انها زندگی کرده اند و نمیتوانید انتظار داشته باشید که در کوتاه مدت تغییری در ایشان اتفاق بیفتد.ایشان این رفتار ر...
ممنون از اینکه برام وقت گذاشتید خانم پناهی, مثلا منو شوهرم وقتی توی اتاق باشیم باهم یا به بهانه های مختلف شوهرم رو صدا میزنن یا اینکه اگه صدا نکنن بعدشم با شوهرم بدرفتاری میکنن که شوهرم میدونن مادرشون اینطور هستن سعی میکنن همش تو هال کنار مادرشون باشن,بعدشم ما قرار بود یه مدت با خانوادشون زندگی کنیم ولی الان زدن زیر همه حرفاشون,حتی مادرشون یه عروسی نگرفتن واسه ما,ما هم مجبور شدیم یه جشن کوچیک با پول وام مون بگیریم, در صورتی که موقع خواستگاری مادرشون کلی وعده وعید دادن,من سعی کردم مثل دخترشون براشون باشم ولی توی این چند سال اینقدر اذیتم کردن که دیگه حتی توو یه خونه هستیم زیاد باهاشون هم کلام نمیشم, واقعا درمونده شدم با این اخلاقاشون
خواهش میکنم🌹
بله مشخصه که سطح وابستگی در خانواده همسر بسیار بالا هست.
برای من یک سوال پیش آمده که چه دلیلی یا چه عاملی باعث شده علی الرغم مشکلات موجود، شما به ماندن در این شرایط ادامه بدین؟
سلام خانوم پناهی,خودم دوستدارم جدا بشم ولی قبلا گفته بودم که خانواده ام حمایت نمیکنن,یعنی گفتن جدا شدی جایی توخونمون نداری خب منم پولی ندارم که خونه اجاره کنم,شوهرمم که اجازه نمیده برم سرکار با اینکه لیسانس دارم شدم کلفت مادرشون دقیقا,خانواده من آدمای سنتی هستن اونا طلاقو بد میدونن,تو یه راهی رفتم که ازهرطرف به بن بست رسیدم,بازم ممنون ازشما
شرایط سختیه اما همونطور که قبلا هم توضیح دادم اگر بخواین شرایطتون رو تغییر بدید مستلزم صرف انرژی از سمت شماست و این زمانی امکان پذیر هست که نگاهتون رو تغییر بدید و شرایط رو به بن بست تشبیه نکنید چرا که ذهنتون رو بلوکه میکنه و در برابر هر تغییری مقاومت میکنه.
هیچ کاری نشد نداره فقط کافیه از یه زاویه دیگری به شرایط نگاه کنید.
ممنون از شما
سلام خانم پناهی,شوهرم ۲۷ سالشه,ما پنج ساله که ازدواج کردیم,فرزند ندارم,ارتباطم باخانواده خودم خوب هست چون ازاین شرایط خسته شدم چندبار حرف طلاقو پیش خانواده خودم پیش کشیدم که اونا بشدت مخالف هستن وگفتن هیچ حمایتی ازت نمیکنیم ومجبوری با همین شرایط خونه مادرشوهرت زندگی کنی,ازاول ازدواج با خانواده شوهرم زندگی کردیم چون شوهرم دانشجو بود درضمن شوهرم بشدت به مادرش وابسته هستش,منو مادرشوهرم به هیچ وجه باهم کنارنمیایم چون شوهرم تک فرزند هستن مادرشون بشدت حسادت میکنن ودرهمه حال میخوان که درزندگیمون دخالت کنن منو شوهرم هیچ حریم خصوصی باهم نداریم چون مادرشون درهمه حال کنارماهستن حتی گردش رفتن,
مادرشوهرم خیلی مستبد هستن یعنی شوهرم وپدرشون تابع این خانوم هستن,بازبان خوش ازشوهرم خواستم که دیگه خسته شدم میخام مستقل بشیم ولی شوهرم میگه پول ندارم,درضمن مادرشون پولدارهستن ولی هیچ کمکی بهمون نمیکنن یعنی یه جوری پیش شوهرم دم ازنداری میزنن که شوهر ساده من باورمیکنه,خواهشا یه راهکار بهم بدین,ممنون
ممنون ازشما,۲۷ سال دارن,۵ ساله ازدواج کردیم,فرزند ندارم,بله ازاول باخانواده اش زندگی کردم,دوران دانشجویی عقد کردیم بعد دانشگاه عروسی گرفتیم که بعدش رفتن سربازی,شوهرم تک فرزنده,با مادرشون
گاهی مشکل پیدامیکنم چون مادرشون خیلی عصبی هستن سر هرچیزی گیرمیدن,یعنی منو شوهرم هیچ حریم خصوصی نداریم مادرشون درهمه حال کنار ماهستن,اویل ازدواج یه کم شوهرم این اخلاق رو داشت ولی الان بدتر شده,چون خانواده اش ازنظرامرارمعاش تامینش میکنن هیچ رغبتی نمیکنه بره سرکار,درضمن ما تویه خونه مشترک زندگی میکنیم فقط اتاق خوابمون سواست,بهش میگم سوا بشیم میگه من پول ندارم,خواهشا یه راهکار بهم بدید
سلام و وقت شما خانم محترم بخیر
خیلی ممنونم که به سوالات با دقت پاسخ دادین. با توجه به شرایطی که بیشتر توضیح دادید، در موقعیت سختی قرار دارین و هنوز به اون استقلالی که انتظار داشتید با ازدواج اتفاق بیفته، نرسیدید و درک میکنم که چه احساس بدی رو برای شما به همراه داره.
نکته ای که وجود داره اینه که اتفاقات زندگی ما اکثرا با انتخاب خود ما رقم میخوره و همونطور که اشاره کردید از اول شما انتخاب کردید و پذیرفتید که با خانواده همسر زندگی کنید که طبیعتا سختیهای خودش رو در بر داره. با توجه به تک فرزند بودن همسرتون طبیعیه که وابستگی مادر به ایشون خیلی بیشتر شده و چه بسا رابطه صمیمی تری رو نسبت به همسرشون، با پسرشون دارن تجربه میکنن و این کار رو برای شما سخت تر میکنه چرا که حضور شما بهتره مانعی برای این رابطه از نگاه مادر ایشون نباشه. پس اگر شما تصمیم دارید که کنار همسرتون بمانید با توجه به شرایطی که توضیح دادید، پیشنهاد من به شما اینه که ارتباطتون رو با مادر ایشون بهتر کنید و سعی کنید خیلی زیرکانه و بدون جلب توجه به همسر خودتون نزدیک شوید( با توجه به مرزبندی نامناسب و ضعیفی که در روابط شما در این خانواده وجود داره). بهتره مادر ایشون شما رو رقیب عاطفی خودش در نظر نگیره.
از طرف دیگر به نظر میاد که رفتارهای پرخاشگرانه و عصبی همسرتون حاصل یادگیری از نوع تعامل با مادرشون هست، پس خیلی مواقع به خودتون نگیرید و بدونید که این نوعی الگوی رفتاری اشتباه هست که از همسر شما سر میزنه. اینکه انتظار دارید مستقل باشید به جاست اما با واقعیت و توانایی همسر شما در حال حاضر سازگار نیست چرا که ایشون هنوز از نظر روحی و روانی وابسته به مادر و خانواده شان هستن و طبیعیه که از نظر ابعاد دیگر زندگی هم این وابستگی مشاهده بشود. از سوی دیگر به نظر میرسه با توجه به بیکاری و شرایط فعلی، همسر شما هم با خود احساس بی کفایتی و بی ارزشی میکنن و همین احساس خشم بیشتری رو در ایشون برمی انگیزد و طبیعیه که وقتی خودشون آدم وابسته ای هستن نمیتونن اجازه بدن که شما مستقل رفتار کنی و شاغل بشین چون شناختی از این موقعیت ندارن. من پیشنهاد میکنم در همون فضای اتاق خودتون که تنها خلوتگاه موجود هست، با ایشون مهربان تر و دوستانه تر رفتار کنید و کمکش کنین که اعتماد به نفسش رو بالاتر ببره و به علائق و توانمندیهایشون بیشتر تمرکز کنید تا به مرور ترغیب بشن که دنبال کار و کسب درآمد باشن حتی اگر خانواده ایشون هم حمایت کنن، سعی کنید خلوتگاهتون رو با احساسات خوب نسبت به هم پر کنید تا عاملی باشه برای بیشتر وقت گذراندن باهم.
لازم است که انرژی بیشتری برای بهبود شرایط فعلیتون، صرف کنید و هر وقت که احساس کمبود کردید میتونین با معاشرت و وقت گذرونی با خانواده خودتون و دوستانتون در صورت امکان، و سرگرم شدن با یک هنر یا علاقه ای که در زمینه مهارت خاصی دارید، این کمبود رو جبران کنید، تا جایی که امکان داره از همسر و خانواده اش پیش خانواده خودتون بدگویی نکنید چون نه تنها کمکی نمیکنه بلکه شرایط رو برای شما سخت تر میکنه. پس قرار بذارید که فقط کنار خانواده تان اوقات خوشی رو بگذرانید تا با انرژی خوب به زندگی زناشوییتون ادامه بدید. تلاشتون در جهت بهبود شرایط باشه انشالله که در این امر موفق خواهید بود. چنانچه در این خصوص احساس نیاز کردید نی نی سایت و بنده در خدمت شما هستیم . امیدتون رو از دست ندید.🌹منتظر خبرهای خوب از شما هستم👍🌹☺