سلام، خسته نباشید. من چهار ساله که ازدواج کردم و دور از خانوادم هستم. در عروسی که شهر ما گرفته بودیم سر یک مسائلی دعوا شد و خانواده من در عروسی که تو شهر شوهرم بود نیومدن و ما دوسال رابطه نداشتیم با مامانم اینا تا اینکه اونا اومدن و با هم آشتی کردیم ولی شوهرم سر رفتنمون به خونه مامان اینا خیلی اذیتم میکنه هی میگه چرا نیومدن عروسی هیچوقت دلم باهاشون صاف نمیشه، خب منم دوست دارم با خانوادم وقت بگذرونم ولی تا یه بار که بریم شهرمون و بیایم هزار بار التماس و دعوا میکنیم با اینکه فقط دو ساعت و نیم فاصله داریم. مامانم اینا هم خیلی بهش محبت میکنن ولی انگار نه انگار. هفته بعد جشن نامزدی خواهرمه ولی میگه نمیریم چرا نیومدن عروسی! منم میگم دیگه آشتی کردیم زشته نریم، مامانم خیلی غصه میخوره بابت این چیزها. حالا خانواده خودش اگه دیر برم هی میگن چرا نیومدن چرا نمیاین ولی سر خانواده من هیچی نمیگن. تو رو خدا کمکم کنین خیلی اذیت میشم،افسردگی گرفتم. ببخشین طولانی شد خواهشا جواب بدین.
اطلاعات تکمیلی
سنجنسیتزنشغلوضعیت تاهلمتاهلسلام دوست عزیز
این آشتی ظاهری بوده، و همسر شما هنوز دلخور هستند و نتوانسته اند با این مساله کنار بیایند.
با دعوا و کشمکش نمیتوانید عشق و محبت در دل همسرخود ایجاد کنید
یک لحظه فکر کنید برعکس این موضوع اتفاق می افتاد چه حالی داشتید
اولین شرط درک حس و حال همسرتان است نه مقابله با ایشون
بشینید و گفتگو کنید بدون دفاع بدون توهین و لجبازی
من درک میکنم چقدر این موضوع اذیتت کرده و هنوز نتوانستی باهاش کنار بیای.
گام بعد اصرار نکنید به اومدن ایشون به خونه خانواده خود
ناراحتی تو درک میکنم و میپذیرم نمیخوای بیای خونه والدین من اما لطفا درک کن خانواده من هستند و اگر رابطه کامل قطع بشه من واقعا حس خلا خواهم داشت، پس لطفا همون طور که من نیومدن تورو درک میکنم تو هم رفت و آمد من رو درک کن و بپذیر.
ایجاد پذیرش و داشتن نرمش و دادن حق انتخاب به همسرتان اجازه میدهد آرام باشد و این آرامش کمک میکند رفته رفته ترغیب شود به همراهی با شما.
سعی کنید شنونده خوبی باشید اینکه شروع کردن به گله و ناراحتی گوش کنید و درک کنید توجیه نکنید نگویبد اونا که معذرت خواستن آشتی کردن زمان بدهید و صبور باشید
و نکته بسیار مهم شما ایشون را درک کردید و این اتفاق واقعا باید بیفتد تا گرو کشی نکنید تو نیومدی خونه مامانم پس منم نمیام لج بازی سم بزرگی برای زندگی شماست. با خانواده ایشون مثل قبل رفتار کنید رفت و آمد خود را داشته باشید و هرگز این مساله را به رو نیاوردید.
کار دشواری است این درک و پذیرش من شما رو درک میکنم اما اگر میخواهید از دور باطل ایجاد صلح و صفای تظاهری که حتما به زندگی شخصی تون لطمه میزنه خارج بشید، باید از کنترل اوضاع و سعی در درست کردن آن بردارید.
به خانواده خود هم بگویید (اگر ارام هستند و پذیرنده) که همسر من برای آشتی و فراموش کردن نیاز به زمان دارد لطفا اجازه بدید خودش تصمیم گیرنده رفت و آمد باشد. اگر نمیتوانند درک کنند حس و حال همسر شما را در یک جمله بگویید شرایطی داشت که نتونست بیاد. شما موظف به بازخواست شدن برای رفتار دیگری نیستید.
با آرامش و صبوری و ایجاد فضای صمیمی میتوانید مشکلات خود را حل و فصل کنید.🌹🌹🌹
پاسخ سلام دوست عزیز با توجه به توضیحاتتون بنظر میرسه فرزند بزرگتر نسبت به برادرش حس حسادت دارد. توصیه میکنم به پسر بزرگترتون بیشتر توجه کنید پسر ۱ساله بخاطر شرایطی که دارد ناخوداگاه بیشتر جلب توجه میکند و...
پاسخ سلام دوست من، امیدوارم که خوب باشید. شما یک مادر هستید و یک مادر هیچ وقت دوست نداره به بچه اش صدمه ای بزنه و مهرمادری انقدری قدرت داره که قابل تقسیم بین بچه ها باشه. مشکلات شما با پسر همسرتون تا زمان...
بد اخلاقی و ناسازگاری همسرم با دختر ۱۳سالم
پاسخ سلام شرايط سني دختر شما در سن بلوغ رفتاري و عاطفي حكم ميكنه والدين رفتارمتعادلي در پيش داشته باشند. همسر شما با مقاومت ذهني كه براي مراجعه به روانشناس داره سخت ميشه موضوع رو بررسي و رفع كرد.پيشنهاد مي...
ممنون از مشاوران فهمیده و با سواد سایت نی نی سایت من هم یک مشکل تقریبا مشابه دارم که واقعا راهنمایی شما به من هم کمک کرد
شوهر من با پدرم مشکل داره و سخت ترین کار براش نشستن در خونه بابامه ولی الان دیگه درکش میکنم و بهش زمان میدم و میسپرم به زمان به امید درست شدن رابطه ها
موفق باشید