دخالت مادرم در زندگی مشترک و ایرادگیری از همسرم

سلام من دوساله ازداج کردم به صورت سنتی. مشکل من رفتار همسرم و مادرم هست. مثلا مادرم خیلی از شوهر من ایراد میگیره، چرا اینجوری غذا میخوره چرا اینجوری راه میره چرا اینجوریه چرا اونجوریه...هزارتا عیب و ایراد  ریز و درشت که هی میره به بابام میگه تند تند تا میبینتش، یا به من میگه و من رو کلافه میکنه.البته همسر منم مشکل افسردگی و اضطراب داشت که خودمم ۱۰۰درصد راضی نیستم از اخلاقش ولی مادرم و پدرمم تا میتونستن ازش ایراد میگرفتن و هی به من میگفتن ایراداش رو.منم تا میتونستم رو همسرم کار کردم و بهتر شده ولی دیگه اون یه مرد بالغ هست و مترسک نیست که همش به دل پدر و مادر من رفتار کنه. منم خودم کشش تربیتش رو ندارم.مثلا یه مورد دیشب میخواستم از اونجا برگردیم خونمون راهمون دوره و ترافیکه همسرمم گفت زودتر بریم. مادرمم شروع کرد غر زدن به من که نصفه شبم باید راه بیفته و چیزی نگه مثل بابات باشه. منم گفتم آدما باهم فرق دارن. آخه پدر من خیلی ریلکسه و شوهر من اینجوری نیست.یا فرداش مامانم به من زنگ میزنه ، ایرادهای شوهرم  رو گفتن. منم متاسفانه از کوره در رفتم و گفتم تو همش داری جز به جز ایراد گیری میکنی و خدافظی کردم. آخه هر چی سکوت و با آرامش صحبت کردم این دوساله هی بیشتر ایراد میگرفتن و بهم میگفتن که درستش کنم و توقع داشتن منم همراهشون ایراد همسرم رو بگم و تایید کنم. یا وقتی شوهرم داره حرف میزنه که عادی نیست مال اخلاقشه اونقدر میزنه تو پرش که نگو مثلا یکبار شوهرم که‌ کیک دوست داره  یهو گفت من کیک دوست ندارم .نمیدونم چرا ،مامانمم حالش رو گرفت به منم گفت شوهرت دو روو شده، حرفاش هی عوض میشه یه بار میگه دوست دارم کیک یه بار میگه ندارم. منم این اخلاق همسرم رو دیگه نمیتونم درست کنم  نمیدونم علتشم چیه!.خانوادم فکر میکنن دامادهای دیگران خیلی خوبن و دختراشون خوشبختن همش نکات مثبت اون ها رو و نکات منفیه مارو میبینه.هی میگه مردم چه دامادی دارن همش باهاشونه، حرف گوش کنه مادر زنشه ،همش پیش هم دیگه هستن و...من رفت و آمادم رو باهاشون کمتر کردم ولی همین. بعد از مدتی هم که میبینمشون بازم با ناراحتی برمیگردم خونمون