سلام من 25 سالمه و شوهرم 30 سالشه و 3 ساله که ازدواج کردیم.شوهرم از همون روز اول هیچ وقت قبل از ساعت 12 خونه نیومده و دفعه هم بهانه اش کارش بوده.شغل همسرم خرید و فروش ماشینه.یک ماه بعد از ازدواجم فهمیدم شوهرم با یه خانم مطلقه که یه بچه داره چت عاشقانه میکنه و عکسای اون خانمو توگوشیش داره ناراحت شدم بهش گفتم اینا چیه گفت سرکارش گذاشتم برای شوخی وخنده و همینطور هی ادامه داشت من هر دفعه متوجه اس ام اس و چت میشدم و اون انکار میکرد.به اون خانم برای خرید عید بهش پول داده و دوباره گفتم میگهزنه دوستمه چون شوهرش افتاده زتدان بهش کمک کردن گفتم پس چرا بهت میگه عزیزم میگه مثلا خواسته با کلاس باشه.ته دلم میدونستم داره دروغ میگه اما بازم بهش یه شانس دیگه دادم.ماجرارو با خانواده ام در میون گذاشتم و مدرم گفت یه مدت بهش وقت بده درست نشد یه کاری میکنیم با اینکه جلوگیری میکردم اما باردار شدم شوهرم بچه خیلی دوستداره قبل از بارداریم مدام میگفت باید بجه دار بشیم گفتم شاید با بچه درست بشه انقدر خوشحال شده بود که میگفت هر چی بخوای انجام میدم منم بهش گفتم کارهای اشتباهشو کنار بذاره و اون هم به جون بچمون قسم خورد و دست روی قرآن گذاشت منم باورم شد.آخرای بارداریم جاریم اومد بهم در مورد شوهرم یه حرفایی زد و گفت که شوهرم به زور خانواده اش با من ازدواج کرده و قبل از من به خانم که یه بچه داشته دوست بوده و اون خانمو برای ازدواج میخواسته و وقتی خانواده اش میرفتن مسافرت اون خانمو میاورده خونه باهاش رابطه داشته و با اون خانم میرفته مسافرت و به جز اون کلی دوست دختر داشته و هر روز با یه نفر بوده. میگفت باور نمیکنی برو از فک و فامیلشون بپرس.این حرفا واقعا ناراحتم کرد و باعث شد من زایمان زودراس داشته باشم.البته قبل از زایمان همه رو به شوهرم و خانواده اش گفتم و جاریمم زد زیر حرفاش که من نگفتم.شوهرمم کلی قسم و آیه که دروغه. الان مدتیه فهمیدم شوهرم با همونی که به دروغ گفته بود زنه دوستشه واقعا دوست بوده و نمیدونم رابطشون در چه حدی بوده و اصلا اون خانم زنه دوستش نبوده و چند وقت پیش با دوستاش رفته بود شمال اونجا هم دوباره با یه خانم مطلقه دوست شده بوده اما هنوز به شوعرم نگفتم که خبر دارم از اینا.اوایل ازدواجمون هم چند روز پشت سر هم ساعت 1،دو نصفه شب به گوشی شوهرم زنگ میزد و یه روز که شوهرم حموم بود گوشیشو چک کردم اون شماره به شوهرم پیامک زده بود "باشه عزیزم" زنگ زدم به خانم جواب داد و منم سریع قطع کردم و الکی به شوهرم گفتم بهت زنگ زدن من جواب دادم تا گفتم رنگش پرید و هول کرد گوشیو ازم کرفت فهمیدم داره اس میزنه بهم گفت میخوای زنگ بزن وقتی زنگ زدم اون خانم هم از صداش معلوم بود ترسیده و هل کرده و به دروغ اسم یه خانمو اورد که اشتباه گرفته.الان دوباره باردارم و شوهرم چند وقت میش با دوستش به اسم کار رفت باکو.چند روز پیش تو گوشیش دیدم که اونجا دو تا خانمو سوار ماشین کردن و هر کدوم کنار دستشون یکیو نشوندن و آهنگ گذاشتن و میرقصن.بهش اس دادم تو برای کار رفته بودی دیگه آره دوباره بهم دروغ گفتی. الان از اون روز قهر کرده و اصلا به روی خودش نمیاره.منم باهاش صحبت نمیکنم
خسته ام نمیدونم چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید.
با تشکر
پاسخ سلام دوست عزیز بنظر میرسد قصد داشتید سوالتان را از کاربران سایت بپرسید که باید در بخش تبادل نظر سوالتان را مطرح کنید قصد ندارم بگویم گذشته ها گذشته اتفاقا میخواهم به اینده فکر کنید و اینک این سختی مق...
پاسخ سلام دوست گرامی شما حتما باید با یکمشاور حقوقی مشورت کنید باتوجه به شرایطی که شرح دادید ادامه این زندگی به صلاح شما نیست نگران باکره نبودنتان نباشید با توجه به اینکه دوسال است عقد کرده اید این موضوع...
بلاتکلیفی برای ادامه زندگی مشترک
پاسخ سلام. دوست خوبم من متوجه احساس منفی شما نسبت به این موضوع هستم اما به نظر میرسه شما بیش از حد احساس گناه دارید. دراختلافات بین زوجین معمولا هر دونفر دخالت دارند امکان دارد یک نفر بیشتر و یک نفرکمتر ...
پاسخ باسلام ميتونم درك كنم چقدر براتون سخته و چقدر اذيت شديد دلتنگي جزيي از ماهشت براي خاطراتمون هرچند كم پس به خودتون حق بديد اما اونچه مهم تره ساختن و يه شروع بهتره كه همه اون درد و رنج ها و اسيب هارو...
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید