گذشته ی سخت،پدر پرخشونت وتعصب،ومشکلات روحی

سلام خانم دکتر عزیز،ممنون میشم پیام من رو بخونید و راهکار لازم رو پیش رو بذارید

من درسن ۱۵سالگی توسط عمه که خواهر پدرم هستن باآقایی ب صورت سنتی ازدواج کردم،ک اون آقا میلی ب ازدواج نداشت ومن هم بخاطر سن کمم وافکار بچه گانه ک تازه داشتم وارد دوره دبیرستان میشدم،واز طرفی بخاطر اینکه تو خانواده ای بدنیا اومدم ک باهیچ پسری درارتباط نبودم و خیلی دوست داشتم کسی باشه منوبخواد تن ب ازدواج دادم،اون آقا هم بخاطر علاقه ب یه دختر دیگه میل ب ازدواج نداشت واز همون عقد ما مشکلات زیادی داشتیم،آقا همش بهانه های الکی میگرف و باپدرم یامن جنگ راه مینداخت اما جرئت نداشت بیاد مستقیم بگه ک این ازدواج رو پایان بدیم و متاسفانه ازدواج کردیم بعداز یکسال، که دوره عقد ۹ماه بود،ودوره ی عروسی ۱سال ،آقا هم دست بزن داشتن هم بچه بودن ومشکلات مالی ودخالت های مادروخانوادش، همه ی اینها وخیلی چیزای دیگه ک نمیتونم همرو اینجا مطرح کنم،آخر صبرم لبریز شد و بخاطر دست بزن داشتنش تصمیم گرفتم برم ،من ب مدت۳سال پروسه ی جدایی  رو طی کردم وبعدجداشدم،از روزی ک اومدم قهر تاروزی ک ب صورت رسمی طلاق گرفتم پدرم خیلی منواذیت کرد،هردو از هم متنفریم،ازبچگی بامن لج میکرد و برادرم رو ب جون من می انداخت ،هیچ وقت حس نکردم پدری دارم ک حمایتم کنه هیچ خرجی وحمایت وامنیتی ازش ندیدم،آدم پرتوقع نیستم ولی منو از کوچکترین مهربونی ومحبت محروم کرده رومن دست بلند میکنه وچنبار ک باهم بحث کردیم منوب لب مرگ رسونده،من الان ی دختر مطلقه ایی شدم ک۲۱سالشه ودلش نمیخاد تو روستا زندگی کنه خانم دکتر من با کلی اصرار وپافشاری درسمو ادامه دادم چون شوهر سابقم اجازه نداد۲سال اخردبیرستانموبخونم، ومن تو دوران جدایی باکلی سختی دیپلمم روگرفتم همیشه هم شاگرد ممتاز مدرسه بودم الان دیپلم دارم و یکسالی هست ک پشت کنکور بودم ،وهزینه های درسم رو فقط خودم دادم بامقدار پولی ک از طلاقم گرفتم،وپدربی رحم من علاوه براینکه هیچ کمک مالی ب من نکرد از من توقع داره پولامو بهش بدم درصورتیک توانایی مالی داره،من بخاطر ی سرماخوردگی کوچیک کسیوندارم تابیمارستان برسونه منو وقتی میرم دکتر میبینم باچشم غره واخم نگاهم میکنه ک چرا میرم بیمارستان،درصورتیکه ن از پول خودش خرج خودمو میدم و نه باماشین خودش میرم ولی چون ادم بیماری هست انتظار داره بمیرم ولی پاازخونه بیرون نذارم چون همه چیرو زشت میدونا،الان من منتظر نتیجه هستم،اما بابت آینده میترسم وقتی که برای رفتن برا کار ضروری این شکلی رفتارمیکنه چجور میتونم تواجتماع باشم وب ارزوهام برسم،نمیتونم اونجوری ک دلم میخاد ب خودم برسم من پوشش مناسبی دارم اما پدرم توقع داره من شلخته باشم وحتی اصلاح صورت هم انجام ندم و چادر ب سرباشم.من حتی توخونه جلوخودش شال ومانتو مبپوشم چون میدونم ب چشم دختر خودش ب من نگاه نمیکنه چون بهم فحش های رکیکی میزنه ووقتی کمی ب خودم برسم بهم تهمت بدبودن میزنه خانم دکتر من دلم میخاد مستقل باشم برم بیرون و تومحیط مردها باشم ک ازهیچ مردی نترسم و اضطراب نگیریم  و یه دخترقوی باشم ک ب هیچ کس وابسته نیس ودرامد خوبی داشته باشم وحقمو بتونم دربیارم،دلم میخاد رابطه ی عاطفی خوبی تجربه کنم با فرد مفید،اما نمیدونم این آرزوهام برآورده میشن یاقراره ب خاک برده بشن