شکاکی و بددلی

من یه زنم حدود شش ساله ازدواج کردم ویه دختر دارم این ازدواج دوممون همسرم از ازدواج اولش یه پسر داره باما زندگی میکنه منو همسرم چهار پنج ماه حرف زدیم قبل ازدواج من رو بددلی اینا تاکید داشتم که بدم میاد اونم می‌گفت نه من خدارو شکر اونجوری نیستم ازدواج کردیم همون اوایل به پسر برادرم گیر داد که چقدر باهاش صمیمیم چون من فکر کردم من شاید یه کاری کردم اینجوری شده رفته رفته با پسر برادرم کلا قطع رابطه کردم حتی الانم شمارشم ندارم اونم نامزد کرد تو جمع همو ببینیم یه سلام علیک عادی میکنم یه سه چهار سالی با موضوع علی منو عذاب داد هردفعه هم بحث میکردیم وسط بحث پسر خواهرمو که سه سال از علی کوچکتر می اورد که چرا پس واسه علیرضا حساسس نیستم چون علی یه جوریه بخاطر اون خوشم نمیاد بله الان که علیرضا هم شده ۱۹ساله میبینم به علیرضا هم شکاک شده بدتر ازاون یه خواهر داشتم اونم پنج سال میشه فوت کرده یه دختر وپسر داره دخترش تو سن حساسش بود مادرش فوت کرد ماهمگی خیلی به دریا توجه کردیم بخصوص من که خیلی راحت بودیم حرف دلشو یا راهنمایی از من میخاد الان که شده ۱۸ سال به اونم شک کرده متاسفانه میگه شماباهم لز میکنید واقعا موندم نمیتونم حضمش کنم چرا واقعا اینجوری فکر میکنه خلاصه اینجوری بگم هرکی نزدیک من میشه بهش شک داره الان با همون دریا هم دوری میکنم واقعا موندم چه کنم بهش هم گفتم بریم روانپزشک میگه مگه من دیوانم دایم گوشیمو کنتول میکنه میریم بیرون دوتا چشماش میشه صدتا انگار منو تا الان با صدتا نفر گرفته اینجوری شده واقعا موندم چه کنم کدوم راهو برم که درسته هنکم کلا راهنمایی میخام لطفاً کمکم کنید ،😭😭😭😭