2794

سلام. راستش خیلی نسبت به خودم حس بدی دارم. این اتفاق از زمانی که ازدواج کردم تشدید شده. 

من دختر خیلی درسخونی بودم همه برام آینده درخشانی تصور می کردند. تصمیم گرفتم برم دنبال علاقه م. ارشد گرفتم. لذت هم بردم اما بعدش فقط تونستم معلم بشم. معلم شدن همانا و سیل تحقیر فامیل همان که "آخرش معلم شدی؟" سعی کردم اهمیت ندم و معلم خوبی باشم و معلم خوبی شدم. مدرسه ای نیست که نخواد کار کنم باهاشون اما تو درونم همیشه حس بدی به خودم دارم که چرا معلم شدم.... حس می کنم هیچی نشدم و حقوقم کمه.... ازدواج کردم با مردی که رابطه عاشقانه خیلی خوبی باهاش دارم و دوستش دارم اما اونم از نظر مالی متوسط رو به پایینه.... می بینم توی فامیل گوشی و ماشین هاشونو به رخ می کشند و دائم این حس رو دارم که تو هیچی نشدی و زندگیت رو باختی.... دست خودم نیست اصلا... گاهی فکر می کنم دکتری بخونم اما تهش چون می دونم درآمدی ندارم ازش اذیت میشم.... نسبت به همسرم هم بدحال شدم چون حس می کنم اون اقا اگه پولدارتر بود حداقل من می تونستم تو یه چیزی تو زندگی نسبت به خووم و انتخابام حال خوبی داشته باشم....

اطلاعات تکمیلی

سن ۳۲ جنسیت زن شغل معلم وضعیت تاهل متاهل
! سوال در انتظار پاسخ است .

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha