با سلام، من دو تا مشکل دارم که نمیتونم برای هیچ کس بازگو کنم و این خیلی عذابم میده اول اینکه یکی از

با سلام، من دو تا مشکل دارم که نمیتونم برای هیچ کس بازگو کنم و این خیلی عذابم میده اول اینکه یکی از پسر های فامیلمون که ۱۳،۱۴ سال از من بزرگتره منو تو بچگی ازار میداد و من اصلا متوجه نمیشدم که حرکاتش یعنی چی و تا مدتها به کل فراموش کرده بودم یه تصویر محو یادم میومد و برای همین سعی میکردم اصلا بهش فکر نکنم اما چند وقت پیش یه فیلم در این رابطه با ازار کودکان دیدم و از اون روز تمام تصویر های گذشته عین روز اولش یادم میاد با تمام جزئیات و این خیلی اذیتم میکنه و دوم اینکه مدتیه متوجه شدم مادرم با اقایی در تلگرام صحبت میکنه و بالاخره یه روز در حال حرف زدن تلفنی با اون اقا سر رسیدم و نتونست انکار کنه و قول داد دیگه رابطشو به کل قطع کنه ،حتی با گوشی خودش به اون اقا زنگ زدم و گفتم دیگه کاری با مادرم نداشته باش،اما بعد از یه مدت سر و کله یه خانواده تو زندگیمون پیدا شد که مامانم وانمود میکرد خیلی تصادفی با زن خانواده دوست شده،و من به شدت ذهنم نسبت به مرد اون خانواده مشغوله حس میکنم همون مردی هستش که مادرم باهاش حرف میزده،از طرفی مادرم همچنان به رفتارهای مشکوکش ادامه میده و حتی نمیذاره کسی سمت گوشیش بره اگرم بخواد قفلشو باز کنه میره تو یه اتاق دیگه یا جایی که کسی نتونه رمزشو ببینه،خیلی به این حرکات مشکوکم،خودم متاهلم و تو یه شهر دیگه زندگی میکنم از صبح تا شب تو خونه تنها هستم قبلا سرکار میرفتم و این افکار خیلی کم تو ذهنم بود اما الان چند ماهه نشستم تو خونه و مدام به اینا فک میکنم و برای همین ثبات اخلاقیم هم از بین رفته جلو همسرم وانمود میکنم که شاد شادم و به کارهای خونه میرسم اما تو تنهایی حتی حوصله خوردن غذا هم ندارم امکان رفتن پیش هیچ روتنشناسو مساوری هم ندارم چون تو یه شهر خیلی کوچیک مرزی رندگب میکنیم اینجا نه مشاور داره نه روانشناس باید برم شهرهای اطراف که در اون صورت شوهرم در جریان قرار میگیره و نمیخوام این اتفاق بیوفته