2794

ازدواج با پسر کوچکتر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 229 بازدید

سلام 28سالمه و مجردم. مشکل بزرگی دارم اما کسی رو ندارم که کمکم کنه. چهار سال پیش مادرمو خیلیی ناگهانی و بی دلیل از دست دادم خیلی حالم بد بود دچار حمله هراس میشدم برای اینکه حواسمو پرت کنم کوییز بازی میکردم.تقریبا بعد از چهلم مامانم با یه اقایی تو بازی اشنا شدم تا صبح بازی میکردیم بعد کم کم به تلگرام کشیده شد. من ساروی هستم و ایشون اراکی. رابطه صمیمانه تر شد ولی من به اون اقا گفتم اهل دوستی نیستم واقعا فقط برای اینکه غمم یادم بره باهاش حرف میزدم اونم گفت میخوام کمکت کنم. کم کم پیشنهاد دوستی داد منم دیدم مهربونه با ادبه قبول کردم. در ضمن کنکور  ارشد داشتم ولی به خاطر شوک بزرگی که برام اتفاق افتاد خوندن رو کنار گذاشتم. مادرم دی ماه فوت کرد من اردیبهشت کنکور داشتم. خلاصه کنکور رو دادم ولی واقعا هیچ دلباختگی به اقا نداشتم. حسم میگفت ازم کوچیکتره. گذشت و بلاخره خودش،گفت نمیتونم بهت دروغ بگم من چهار سال کوچیکترم و دوست دارم و تو خانواده ما همه زنا بزرگترن و من اصلا دختر کوچکتر قبول ندارم و این حرفا. من فقط میترسیدم از حمله هراس از تپش قلب خیلی بالا از اینکه دوباره تنها باشم.دو روز وقت گرفتم فکر کنم با اینکه میدونستم اشتباهه ولی قبول کردم بمونیم. کنکور قبول شدم دانشگاه دولتی و روزانه اما اون دانشگاهی که میخواستم نبود.گفتم تکمیل تو استان خوبم دوباره انتخاب رشته میکنم.اما برای اولین بار دانشگاه مازندران اعلام تکمیل ظرفیت نکرد و من موندم بین دوراهیی رفتن از پیش خانواده برای دانشگاه شهر های دیگه و یا محرومیت دوساله از ادامه تحصیل. اقا پیشنهاد داد اراکو انتخاب کن از قبل میگفت ولی انتخاب نکرده بودم با هزار نگرانی بلاخره  برای تکمیل  انتخاب کردم دانشگاه اراکو و قبول شدم. دو سال اراک بودم با هزار روحیه بد حال بد. اولین ترم بعد از سالگرد مادرم خاله کوچیکم تصادف کرد و فوت کرد چهل روز بعد خاله بعدیم در اثر بیماری فوت کرد یک سال بعد داییم فوت کرد. در تمام این روز ها این اقا با من بود هوامو داشت. دیگه دوستش داشتم خیلی. اونم دوستم داشت از رفتارش معلوم بود اما یه روزی گفت که اولش ازم خوشش نیومده بوده اما بعدا خیلی زیاد دوستم داشته. من از نظر قیافه جز دخترای متوسط رو به بالام. تا الان کسی نبوده که از رفتارم ناراحت شده باشه. دلشکسته ام اما کسیو اذیت نمیکنم.خانواده اول بدشون اومده بود بعد کم کم همه خوششون اومد فقط پدرش دورادور میدونست که با یه دختر از شهر دیگه دوسته و مخالف بود. اقا درسش تموم شد سربازی تموم شد مسری داشت و زود تموم کرد.الان چهار سال میگذره درسم تموم شده. ما خیلی امیدوار بودیم برای ازدواج مادرش دمدمی مزاجه یبار میگفت اره عالیه قسمتت همینه یبار میگفت نه. یه ماهه قضیه خیلی جدی شد الان همه کسایی که موافق بودن بعد از مخالفت شدید پدره مخالفن. با این دلیل که دختره بزرگتره و از شهر دیگه اس و خانوادشو نمیشناسم هرچی از خوبیم گفت در نهایت پدره گفت خودت برو دختر پیغمبر باشه هم من نمیام. اینم بگم که دو تا برادر بزرگترش هم قبلا عاشق دختری از راه دور شدن و با مخالفت شدید خانواده با کسی دیگه ازدواج کردن برادر اول با دختری که معرفی کردن و برادر دوم باز هم با مخالفت شدی ولی با دختری که دو سال بزرگتر بود اما شاغل. الان باهاش رابطه خوبی ندارن و حمایتش نمیکنن.این اقا خیلی وابسته مالی به خانواده اس و همش میگه خونه و ماشبن و پول بهمون نمیدن و با تو بد رفتاری میکنن اگه روزی رضایت بدن. همه اینا رو میدونست قبلا و میگفت من حل میکنم اما الان میگه منطقی ببینیم اون موقع کور بودیم واقعیتو نمیدیدیم. تا الان نزدیک دو هفته اس که  خودش هی  خواسته تموم کنیم ولی باز زنگ میزنه میگه نمیتونم. من واقعا وابسته ام. حالم بده. من همیشه بهش میگفتم بزرگترین وابستگی زندگیمو از دست دادم رفتن تو منو از پا درنمیاره اما الان میبینم که حالم بد میشه نمیتونم شخص دیگه ای رو بیارم تو زندگیم. ازدواجایی که زن بزرگتر بوده رو دیدم و میدونم که میشه. درضمن من متولد 70 هستم و اقا 74اما هیچ کس باور نمیکنه و فکر میکنن متولد 74یا 75هستم. چون ریز نقشم و بیبی فیس. از نظر مالی اونا بالاترن از نظر مدرک من بالاترم. الان بعد از کلی بحث و دعوا اقا میگه خانوادم نمیان من خیلی تلاش کردم. هیچ کس از خانوادش شخصیتم مدرکم ظاهرم و برخوردم رو نمیبینه همه فقط سن و دوری رو میبینن.الان میگه با اصرار من میگه تا عید صبر کنیم رو پای خودم بایستم یبار دیگه تنها با بابام حرف بزنم اگه بازم بگه نه یعنی تا ابد میگه نه البته خودشم نمیتونه دوری تحمل کنه ناراحته چندین مدل حرف زده تا الان. انگار شل شده انگار قبول کرده مخالفتو و کوتاه اومده نمیدونم چیکار کنم میدونم اشتباه کردم ک جدی گرفتم اما خودش جدی تر بود خانوادش ظاهرا موافق بودن. همه فامیلش میدونن الان همه رفتن عقب. تنهام. همدرد ندارم از سمت من همه میگن ولش کن نمیتونم. حالم بد میشه. تا صبح بیدارم. نفس تنگیم عود میکنه اگه بره چون با مرگ مادرم شروع شد. حالم بده مشکلات دیگه هم تو خانواده دارم ک مالی هستن. مغزم داره منفجر میشه نمیتونم تحمل کنم خیلی زیاد شد ولی تمام حرفای دلمه. راهنمایی میخوام

اطلاعات تکمیلی

سن 28 جنسیت زن شغل در جستجو کار وضعیت تاهل مجرد
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام دوست عزیز
متوجه شرایطی که در آن قرار گرفته اید هستم.به نکته خوبی درصحبتهایتان اشاره کردید و آن وابستگی به این فرد است و حتما میدانید که وابستگی در رابطه فرد رو بسیار اذیت میکند
موارد مهمی در این رابطه است که باید به آن توجه کنید. ازدواج پیوند دونفر نیست بلکه پیوند دو خانواده است ‌ مخالفت والدین ایشان میتواند زندگی شما را تحت تاثیر قرار دهد . شما از دوشهر جدا هستید اگر قرار باشد بعد ازدواج در شهر دیگری زندگی کنید از خانواده تان دور خواهید بود و حمایت خانواده ایشان را نیز نخداهید داشت و  تنهاتر از الان خواهید بود
دوست عزیز تفاوت سنی بین زن و مرد بخاطر ظاهر نیست که چه کسی بزرگتر نشان میدهد بلکه  بیشتر بخاطر این است که دختران زودتر به بلوغ فکری میرسند‌ این تفاوت سنی در افراد بالای ۳۰سال زیاد مهم نیست چون هردو به بلوغ فکری رسیده اند با توضیحاتی که داده اید ایشان هنوز به والدینشان وابستگی دارند و نمیتوانند تصمیم قاطع بگیرند
یادتان باشد پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است 
طبیعی است که اتمام یک رابطه برای هرفرد سخت باشد و شما مدتی اذیت خواهید بود و هرجقدر این رابطه ادامه داشته باشد کارشما سخت تر خواهد بود
پیشنهاد دهید به شهر شما بیایند و باهم به مشاوره قبل ازدواج بروید تا مشاور با هردو شما صحبت کنند و نتیجه این رابطه را باهم ارزیابی کنند  
با ارزوی بهترین ها 

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

احساس گناه در مقابل خواهر کوچکتر

پاسخ درود بر شما نرم‌افزارهایی مثل یاهومسنجر یا اپلیکیشن‌هایی مانند تلگرام، واتس‌اپ، ایمو و... به تنهایی بد یا خطرناک نیستن. مفید یا مضر بودن‌شون بستگی داره به اینکه چطور ازشون استفاده کنیم. همونطور که شم...

ناراحت شدن از کوچکترین مسائل

پاسخ دوست عزیزم سلام. وقت بخیر. برداشت شما از اتفاقات ممکن است حقیقت نداشته باشد و همانطور که خودتان گفتید اصلا منظور شخص مقابل شما نبوده باشید . بهتر است در چنین مواقعی از احساستان با شخص مقابل صحبت کنید ...

ازدواج با مردی که از من کوچکتر است

پاسخ سلام دوست عزیز توی هیچ رفرنس علمی نوشته نشده که کوچیکتر یا بزرگتر بودن خانم میتونه موجب موفقیت یا شکست ازدواج بشه.مهم میزان تفاهم و پختگی و بلوغ روانی دو طرف هستش. و همینطور جابجا نشدن نقش ها به واسطه...

اختلاف سنی زیاد در ازدواج مجدد با شخص کوچکتر از خود

پاسخ خانم عزیز بنده با صراحت و روشنی به شما مطالبی رو بیان میکنم.... ((((((هیج آدمی چه مرد و چه زن.حق خیانت کردن ندارد وقتی در دایره تاهل و زندگی با دیگریست))))شما که می‌فرمایید تحصیل کرده و دکتر هستید یک ...