سلام. من تک فرزندم پدرم نابیناست اما از وقتی خودم رو شناختم سرکوفت اینکه پسر نیستم یا اینکه پسر ندارن رو میخورم به خاطر دعوا های پدرو مادرم زود ازدواج کردم 19 سالگی همسرم مرد خوبیه اما از روزی که درسم تموم شده هرشب خواب امتحان میبنم یا دیر به امتحان میرسم یا کتابم رو گم کردم از همه بدتر پدرم فکر میکنه همسرم و خانوادش وظیفه شونه که کار هایی که خودش نمیتونه انجام بده اونها انجام بدن وای به روزی که اون کار انجام نشه مادرم زنگ میزنه اینقدر غر میزنه اینقدر از همسرم بد میگه که به گریه میفتم اگر هم همسرم کاری میکنه منت به سرم میزاره که برای پدر خودم این کار رو نمیکنم من موندم این وسط یک طرف همسرم یک طرف مادر و پدرم یک طرف کابوس های شبانه چند بار به خودکشی فکر کردم اما از اینکه پسرم بدبخت میشه و حرف مردم دست از این کار برداشتم خیلی عصبی شدم به حدی که پسرم رو بعضی وقت ها خیلی بد کتک میزنم تورو خدا کمکم کنید؟
سلام و وقت بخیر
بهتر هست مستقیم با خانواده خودتون صحبت کنید به جای خود خوری کردن خودتون راحت کنید و صحبت کنید ، از طرفی بهتر هست کمک روانپزشکی دریافت کنید
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید