داستان زندگی ساره
ساره جوانمردی متولد سال 63 در استان فارس است و تنها فرد معلول خانواده و فامیل است. از وقتی به دنیا آمد با معلولیت در پایش روبرو بود؛ به همین دلیل هم از او بسیار بیشتر از خواهرانش مراقبت میشد؛ مراقبتهایی که کمکم رنگ محدودیت به خود میگرفت؛ چون خانواده، بیشازحد نگران او بود. دنیای ساره تا 18 سالگی تنها به بزرگی خانه و مدرسهاش بود. «من حتی با هیچ معلول دیگری در ارتباط نبودم. از هجدهسالگی به بعد تصمیم گرفتم بیشتر فعال باشم و با دنیای معلولیت بیشتر آشنا شوم. تا آن زمان هیچوقت روی پای خودم نایستاده بودم و وقتی نشان دادم خودم از پس کارها و زندگیام برمیآیم دلواپسیهای خانواده هم تمام شد و دیگر فقط حمایت میکردند. راستش را بخواهید طی یک حرکت ضربتی تصمیم گرفتم، عمل کردم و توانستم استقلالم را به دست بیاورم!»ورزش همان چیزی بود که روحیه استقلال و مقاومت را برای ساره به ارمغان آورد؛ کاری که تا پیشازاین حتی در زنگهای ورزش مدرسه هم تجربهاش نکرده بود و فقط تماشاگر آن بود.
توپ و تور والیبال؛ پلی بر غار تنهایی
«در هجدهسالگی این فکر به ذهنم خطور کرد که بروم جایی که معلولین دیگری نیز وجود دارند. یکی از فضاها، ورزش معلولین بود. دیدم افرادی با معلولیتهای چهبسا شدیدتر از من مثل آب راکد نماندهاند و زندگیشان جریان دارد. اینجا بود که فهمیدم من تنها نبوده و نیستم». ساره اکثر رشتههای ورزشی را امتحان کرد؛ اما چون فردی درونگراست احساس کرد به شور و هیجان و نشاط بیشتری برای زندگی احتیاج دارد. والیبال این هیجان را به زندگی ساره تزریق کرد. «شش سال اولی که والیبال نشسته کار میکردم از بهترین سالهای عمرم بود و یک روی دیگر از زندگیام را تجربه میکردم که متضاد با شخصیتم بود و هیچوقت آن روزها را فراموش نمیکنم.»پس از شش سال از سال 86 متوجه شد که ورزش تیمی جوابگوی روحیه جنگجویش نیست: «فکر کردم آنقدر توانایی دارم که بخواهم موفقتر از این باشم. والیبال ورزشی است که در آن یک دست صدا ندارد و وقتی به مسابقات میرفتیم حس میکردم همتیمیهایم نمیخواهند یا نمیتوانند به اندازه من زمان بگذارند. من از همه جوانتر بودم و انرژیام مضاعف بود. فکر و دیدم با همه متفاوت بود.» از طرفی پس از تلاشهای بسیار اسمش در فهرست بانوان تیم ملی جوانان ثبت شده بود؛ اما اردوی تیم ملی جوانان بانوان هیچوقت برگزار نشد، درحالیکه تیم آقایان به مسابقات متعدد میرفتند. ساره بار دیگر دلشکسته شد و احساس کرد نمیتواند این تبعیضها را برتابد.
تیراندازی جنگجویانه است!
«این اتفاق باعث شد من به این نتیجه برسم که من استعداد این را دارم که در یک رشته ورزشی که امکاناتش برایم فراهم شود، موفق باشم. شروع ورزش من دلی بود نه به خاطر هدف خاص، اما از یک زمان به بعد خود ورزش کردن هدفم شد.» ساره با چند نفر از دوستانش که تیراندازی کار میکردند سر تمرینات رفت: «تیراندازی به خاطر خاص بودن اسمش احساس و انرژی خاصی به من میداد؛ و حس میکردم روحیه جنگجوی مرا پاسخگو خواهد بود. بالاخره این اتفاق محقق شد. روز اول، بعد از دو هفته تمرین، تست دادم و مربیام آنقدر هیجانزده بود که نمیدانست چه بگوید. گفت اولین بار است که من از روی اولین تست به کسی میگویم تو آینده درخشانی داری.» این پیشبینی مربی خیلی زودتر از آنکه ساره فکرش را کند محقق شد و سال 87 برای اولین بار به اولین مسابقات برونمرزی تیراندازی در اسپانیا اعزام شد. اتفاقی که زندگی ساره را به دو قسمت قبل و بعد خودش تقسیم کرد و باعث متحول شدن همه چیز شد.برای رسیدن به این قهرمانیها استعداد به تنهایی کافی نبود. ساره در تمام این سالها نهفقط با حریفان فرضی روی سیبل (تخته نشانهگیری تیر) در تیراندازی؛ بلکه با سرسختیهای زندگی نیز جنگجویانه مبارزه و برای غلبه بر آنها تلاش کرده است.
در کمتر از یک سال از شروع تیراندازی شاخه تپانچه 10 متر، عضو ثابت تیم ملی شد. در مسابقات آسیایی مقامهای زیادی کسب کرد، در سال 2012 برنز پارالمپیک را گرفت و سال 2014 در بازیهای آسیایی «اینچئون» تنها با یک هفته تمرین در گرایش جدید، در تپانچه خفیف پنجاه متر رکورد زد و مدال طلا گرفت. به پارالمپیک ریو رسید و برای اولین بار در پارالمپیک بانوان با دو طلا به کشور برگشت؛ اما با بیمهری و بیتوجهی روبهرو شد: «حاضرم قسم بخورم هیچ ورزشکاری در هیچ رشتهای به اندازه من برای پارالمپیک ریو زمان نگذاشته و به اندازه من تمرین نکرده بود. من تمام زندگیام را در تمرین و تیر زدن خلاصه کردم و هیچ برنامه دیگری در زندگیام وجود نداشت. در ریو هم دو طلا آوردم ولی خب بعد از ریو واقعاً انگیزهام از بین رفت. انرژیام تحلیل رفت. فکر میکردم اگر همه زندگیام را برای آن دو مدال بگذارم در عوض بعدش میتوانم روزهای خیلی بهتری داشته باشم. دیدم برعکس جریاناتی که برای خیلی از ورزشکارها اتفاق میافتد، هیچکدام از چیزهایی که در ذهن من بود محقق نشد و زندگیام هیچ تفاوتی با قبلش نکرد.»
زمانی که مادر شوم با تیراندازی خداحافظی میکنم
ساره جوانمردی بین ورزش دوستان و مردم قهرمانی شناختهشده و افتخارآفرین است: «یکی از دلایلی که من برای مدال میجنگم، لطف مردم است و اگر عادلانه به مدالآوریام نگاه کنم اول خدا، خانواده و بعد دعای خیر مردم است. وقتی من را میبینند میگویند دعای شبانهروزی ما برای توست.» اما بیتوجهیها و تبعیضهایی که شاهدش بوده حالا انگیزههایش را کمرنگ کرده و در این دو سال زندگیاش را دستخوش تغییرات دیگری کرده است: «حالا سعی میکنم در حد خیلی معمولی و متعادل تمرین کنم. روزی حدود دو ساعت تمرین میکنم و رکوردهایم نیز خوب است. سعی کردم مسیری زندگیام را در جهات دیگر پیش ببرم. رفتم سراغ ادامه تحصیل و در کارشناسی ارشد دانشجوی نفر اول و ممتاز شدم و میتوانم بدون آزمون دکتری رشته مدیریت را بخوانم. ازدواج کردم و تشکیل خانواده دادم و خب اینها موضوعاتی بود که من برای رسیدن به هدف دیگری کنار گذاشته بودم. ولی وقتی به دستش آوردم دیدم اگر بخواهم همین روند را پیش بروم، ابعاد دیگری از زندگیام را از دست میدهم.»زمانی که به ازدواج فکر میکرد دلنگرانی خانواده این بود که بااینهمه مشغله نتواند یک زندگی دیگر را هم بچرخاند. اطرافیان فکر میکردند بعد از ازدواج مجبور میشود ورزش را به خاطر شرایط زندگی متأهلی کنار بگذارد و یا حتی نگران بودند کسی که وارد زندگی ساره میشود او را از فعالیت ورزشی منع کند. ساره اما نشان داد که آدم این حرفوحدیثها نیست و با برنامهریزی میتواند همه ابعاد را کنار هم داشته باشد.«در این چهار ماهی که ازدواج کردم در دو مسابقه برونمرزی شرکت کردم، در همین دو مسابقه هشت مدال به دست آوردم که هفت مدالش طلا بود، دو رکورد زدم و سهمیه پارالمپیک بعدی را هم کسب کردم! همسر من نیز ورزشکار است. 12 سال حرفهای ووشو کار میکردند، از مربیان و ورزشکاران برجسته تیراندازی هستند و مدیریت آکادمی تیراندازیمان را هم بر عهده دارد. او بیشتر از من برای ورزشمان انرژی میگذارد. پیش آمده که من دو هفته نبودهام؛ اما خم به ابرو نیاورده است. اگر حمایتهای ایشان نبود هم زندگی مشترک و هم ورزشم آسیب میدید. البته من هم طوری نبودم که بخواهم سو استفاده کنم و برای زندگی مشترک زمان نگذارم و در خانه فعالیت نداشته باشم. زندگیمان خیلی خوب و خوش دارم پیش میرود و از لحاظ مسئولیتهایی که من دارم هیچ کم و کاستی نمیگذارم؛ حتی اگر از زمان استراحتم بزنم فرصتی که باید برای خانواده و همسرم را قرار دهم، میگذارم.»
ساره معتقد است یکی از اهداف تشکیل خانواده برایش هدف بزرگ مادر شدن است. به مادر شدن هم فکر کرده و میگوید اگر بخواهد زمانی مادر شود باید تمام زمانش را برای خانواده بگذارد: «وقتیکه مادر شوم احتمالاً از ورزش قهرمانی دنیای تیراندازی خداحافظی میکنم. به نظرم وقتی مادر شوی، مادری کردن از همهچیز مهمتر است. بههرحال من اگر قرار بود خدمتی به کشورم بکنم تا الآن هم انجام دادهام. اگرچه اطرافیان میگویند حمایتت میکنیم و حیف است که ورزش را کنار بگذاری. البته خب تا در دل موقعیت قرار نگیری نمیتوانی تصمیم بگیری چطور نقش یک مادر را ایفا کنی و نمیشود مطمئن گفت.»
مدال شیرین ِ خفیف!
ساره برایمان از خاطره شیرینترین مدالش میگوید: «مسابقات اینچئون برای اولین بار رشته دوم خفیف پنجاه متر را شروع کردم که خانمها و آقایان با هم مقایسه میدهند. من تنها یک هفته برای این رشته دوم تمرین کرده بودم. شب قبل از مسابقات یکی از داوران ایرانی را دیدم و وقتی گفتم تمریناتم خوب بوده نیشخندی زد و گفت تو اصلاً به مدال این رشته فکر هم نکن! گفت قهرمانان این رشته کرهایها هستند که روزی فقط سیصدتا فشنگ میزنند که این اصلاً با تجهیزات و امکانات ما قابلمقایسه نبود. ولی من فقط به طلا فکر میکردم. فقط چند ثانیه از این حرف ناراحت شدم و دیگر به آن فکر نکردم. روز مسابقه علاوه بر اینکه طلای این رشته را بعد از 35 سال برای ایران آوردم، رکورد را هم زدم و حالا چهار سال است رکورد این رشته دست من است. قشنگترین اتفاق ورزشیام بود که هیچوقت از ذهنم پاک نمیشود.»ساره که یکتنه بارها با اخلاق و عمل در میدان و نهفقط در مصاحبهها خودش و شایستگیهایش را ثابت کرده است، دل پری هم از جامعه و همکارانش دارد و حالا شش ماه است که بهصورت غیرمتمرکز و در استان و بهتنهایی و به دور از تیم ملی تمریناتش را ادامه میدهد: «وقتی وارد بطن جامعه شدم و سختیها و پستیوبلندیها و چیزهایی را از جامعه دیدم که شاید برای یک فرد عادی درک کردنش ممکن نباشد. محدودیت و تبعیض غوغا میکرد و هنوز هم همینطور است. اوایل تنمان داغ و انگیزه و انرژیمان زیاد بود. برای رفع این تبعیضها تلاش کردم و آنقدر به در بسته خوردم که الآن هر رفتاری ببینم دیگر توجهی نمیکنم. بیخیال این قضیه شدم. تنها یک انگیزه شخصی است که فعالیت داشته باشم و بروم مدال و مقامی کسب کنم. وقتی انسان آبدیده میشود، میفهمد این جریان یک جریان عمیق و ریشهداری است که هیچکس یکتنه از پسش برنمیآید. حالا هرچقدر حقم را بخورند یا قولی را بدهند و عملی نکنند، دیگر عکسالعملی نشان نمیدهم. تمرینها را هم با مجوز فدراسیون در استان خودم انجام میدهم. چون در اردو اختلافات زیاد بود و مربی فنی خوبی نداشتم. حالا هم سر خانه و زندگیام هستم و نتیجهاش هر چه شود خودم گرفتم و کسی از آن سوءاستفاده نمیکند؛ چون بههرحال من همه کارها و تمرینها را خودم انجام میدادم. چیزی که من بهدفعات تجربه کردم این است که خدا هر چه را از من بگیرد به نحو بهتری برایم جبران میکند و وقتی ناامید میشوم و وقتی هر کسی حقم را میخورد فقط به این امید هستم که خداوند برای من جور دیگری در زندگی جبران میکند و واقعاً هم برای من اینطور بوده است. من لحظات سختی داشتم که با نامردی و نا عدالتی موقعیت و مدالم را از دست دادهام و خداوند به قشنگی برایم جبران کرده است. همیشه میگویم صبر و زمان دو آیتم خوبی است که خدا درون من قرار داده و من صبوری میکنم و مطمئنم خدا ورق را برمیگرداند. به نظر من عمر انسان میگذرد و هیچچیز به عقب برنمیگردد؛ پس سعی کنیم طوری زندگی کنیم که اگر به پیری رسیدیم به این نتیجه نرسیم که چه عمر بیهوده و باطلی گذراندهایم. ما زنها ده سر و گردن میتوانیم از مردان بالاتر باشیم. پس بهتر است سعی کنیم از تکتک لحظهها نهایت لذت را در راه درست ببریم که اگر فرزندی به یادگار گذاشتیم با افتخار و یا حداقل با نیکی سرش را بالا بگیرد که مادر یا پدر من این بوده است. کمی خدا را بیشتر در جریان زندگیمان قرار دهیم قطعاً نتیجه بهتری میگیریم.»