چرا حسهای هم را نمیفهمیم؟
همه آدمها، میدانند گرسنگی و تشنگی یعنی چه، همه غمگین، خوشحال، عصبانی و ... میشوند و حسش را میفهمند. پس چهطور میشود که حسهای همدیگر را درک نمیکنند؟ بچهها هر چه بزرگتر میشوند، بیشتر احساسهای خودشان را کشف میکنند و درک میکنند. آنها کمکم میفهمند رنجیدن، آزرده شدن، طرد شدن، شرمگین شدن و .... چه حسهایی هستند و چهطور به وجود میآیند، بعد، وقتی توانستند حسهای خود را درک کنند،کمکم حسهای بقیه را هم میفهمند. اما، وقتی والدین، جلوی ابراز احساسات بچهها را میگیرند، یا وقتی آنها را گیجترمیکنند، مثلا وقتی آزرده است با او طوری رفتار میکنند انگار عصبانی است یا همه ناراحتیهایش را با خوراکی برطرف میکنند، به جای این که با او در مورد حسهایش حرف بزنند و کمک کنند بهتر کشف کند، این مسیر اتفاق نمیافتد. نتیجهاش خیلی از آدمبزرگهایی است که هنوز نمیدانند چه حسی دارند و با این حسی که دارند باید چه کار کنند! چنین افرادی، چهطور قرار است حسهای دیگران را درک کنند و کاری برایش انجام بدهند؟حقوق من با تو برابر است، اما حق من کمی بیشتر است!
این که انسانها برابرند را لابد زیاد شنیدهاید. اما اصلا این جمله چه معنایی دارد؟ آیا واقعا همه مثل هم هستند؟ البته که نه. ولی وقتی پای حق و حقوق به میان میآید، ما حقوق مشترکی داریم. همه ما حقهایی داریم، به عنوان یک انسان، که چیزی این حق را از ما نمیگیرد. ما همه حق داریم مورد احترام باشیم، حق داریم حریم خصوصی داشته باشیم، حق داریم ... همه اینها را همه بلدند. موضوع این است که وقتی در موقعیتی قرار میگیریم، چهقدر به این که حق دیگری را ضایع میکنیم اهمیت میدهیم. مثلا، حریم خصوصی، شما اگر کسی وارد حریم خصوصیتان بشود، خیلی آشفته میشوید و احتمالا سعی می کنید وارد حریم خصوصی دیگری هم نشوید. اما همه جا مسئله اینقدر واضح نیست، وقتی مثلا فیلمی را برایتان بلوتوث میکنند که میدانید بدون اجازه گرفته شده، حریم خصوصی آن افراد را رعایت میکنید، آن فیلم را پاک می کنید، بدون این که حتی ببینید؟ امیدوارم از آن افراد نباشید که فیلم را میبینند، برای بقیه هم بلوتوث میکنند،استدلالشان هم این است که من نفرستم، یکی دیگه میفرسته! در این صورت،احترام به حریم خصوصی دیگران را رعایت نمیکنید، این کار خیلی فرقی با دزدکی وارد خانه کسی شدن ندارد، فقط خاصیت دنیای مدرن و ابزارهایش، موارد متفاوت است. همین نکتههای ظریف هستند که اخلاقیات را در فرزندان ما شکل میدهند. آنها همیشه نگاهشان به ما است و از رفتارهای ما ریز به ریز، قانونهای کلی زندگی خودشان را میسازند.راهکار:
- حسهای فرزندتان را به رسمیت بشناسید. در مورد حسهایش مفصل با او حرف بزنید و در قدمهای بعدی، او را تشویق کنید حسهای دیگران را کشف و درک کند. خودتان هم تا میتوانید در مورد احساسهایتان حرف بزنید. به این ترتیب، یک راهنمای خوب برای فرزندتان در این راه خواهید بود.
- حق و حقوق فرزندتان را به او یاد بدهید. یک شهروند، باید بداند در زندگی اجتماعی با دیگر آدمها، چه حقوقی دارد. در عین حال، یادش بیاندازید که دیگران هم، همه این حقوق را دارند و او باید در ارتباط با آنها، حق و حقوقشان را رعایت کند.
- فرزندتان را تشویق کنید که به دیگران تا جایی که میتواند کمک کند. میتوانید در یک انجمن خیریه عضو شوید، در بازارچههای خیریه فعالیت داشته باشید. میتوانید مسئولیت تحصیل یک کودک دیگر را برعهده بگیرید و فرزندتان را تشویق کنید هر چه برای مدرسه خودش میخرد، یکی هم برای کودکی که مسئولیتش را قبول کردهاید بخرد و بفرستد.
- مصداقهای احترام به حق و حقوق دیگران را با کمک فرزندتان بنویسید و یک لیست تهیه کنید. از لیست ما میتوانید کمک بگیرید.
- یک شهروند خوب، وقتی در یک مکان عمومی، متوجه ناراحتی یا ناتوانی یک نفر میشود، سعی میکند اگر توانش را دارد، به او کمک کند، مثلا یک نابینا یا فرد پیر را راهنمایی کند، وقتی می بیند کسی مسیر را گم کرده، کمک کند آن را پیدا کند، اگر حالش بد شده، او را به مرکز درمانی برساند، یا اگر قندش افتاده، یک خوراکی شیرین به او برساند و ...
- یک شهروند خوب وقتی میداند کسی دچار احساس خجالتزدگی شده، کاری نمیکند که این احساس بدتر شود. مثلا اگر کسی زمین خورده، به او نمیخندد یا زل نميزند، فقط اگر به کمک نیاز داشت، به او کمک میکند.
- یک شهروند خوب، سعی میکند تا جایی که از دستش برمیآید، در فعالیتهای معتبری که به سایر انسانها یاری میرساند شرکت کند.
- یک شهروند خوب، در صف، در ترافیک، در بانک، در فروشگاه، ... همان حقی که برای خودش قائل است را برای دیگران هم قائل میشود.
- یک شهروند خوب....