هیچ سنی برای اینکه به فرزندانمان یاد دهیم که به افراد نیازمند کمک کنند زود نیست.
یادم هست چند سال پیش بود که برای اولین بار یک شخص بیخانمان توجه دخترم را به خودش جلب کرد. در آن زمان ۴ سالش بود، ما در حال ترک کردن فرودگاه بودیم که او شخص بیخانمانی را دید که در یک جعبه مقوا کنار ساختمانی خوابیده بود. فکر میکرد که آن مرد با مقوا یک قلعه برای خودش ساخته و میخواست که از او بپرسد آیا میتواند آنجا را با او شریک شود. داشتم وسوسه میشدم بگویم که آن مرد فقط دارد بازی میکند، دوست نداشتم بفهمد که در این دنیا بعضی افراد یکخانه راحت، تخت خواب، کولر و بخاری و هیچ خانوادهای ندارند. ولی در لحظه آخر نظرم عوض شد و کار عاقلانهای کردم و حقیقت را به او گفتم. نفس عمیقی کشیدم و به او گفتم که آن مرد درون جعبه، در حال بازی کردن نیست بلکه آن جعبه مکانی است که او آنجا زندگی میکند.
انتظار داشتم بترسد اما در عوض او به من زل زد و شروع کرد به پرسیدن سؤالاتی از این قبیل: «اسباب بازیهاشو کجا نگه میداره؟ خوراکیاشو کجا میزاره؟ مسواک هم داره؟ مامان بابا چطور؟ کجا حموم میره؟»
برای مدتی بعدازآن دخترم تمام توجهش به سمت افراد بیخانمان بود. او وقتی داشت با عروسکهایش بازی میکرد، نقش بیخانمانها را اجرا میکرد و وقت شام میپرسید که آیا افراد بیخانمان هم مرغ و سبزیجات (هر چیزی که مشغول خوردن آن بود) میخورند؟ آرزو میکردم که چیز دیگری که میتوانستم بعد از همه اینها نشانش دهم کمک کردن به افراد بیخانمان میبود؛ اما در عوض فقط به سؤالاتش پاسخ میدادم. در آن زمان اصلاً فکر نمیکردم که یک بچه ۴ ساله بتواند کاری برای یک فرد بیخانمان و نیازمند انجام دهد. فقط میخواستم شرایط را طوری تنظیم کنم که او هرچه سریعتر برگردد به این اطمینان که جهان جای امنی است.
به گفته یکی از متخصصین مطالعه کودک و توسعه روابط انسانی ما باید به فرزندانمان کمک کنیم تا درک کنند که کسی مسئول است که میتواند چیزهای بد را از آنها دور نگه دارد و درعینحال این بدان معنا نیست که ما باید چشم آنها را نسبت به همه واقعیتهای خشن زندگی دور نگه داریم و تصویر آرمانی از جهان به آنها ارائه دهیم بلکه باید تعادلی در این میان به وجود آوریم. مسائل اینچنینی بهترین راه برای به دست آوردن این تعادل هستند.
وقتی مراقبش هستید همزمان به او یاد میدهید که مراقب دیگران باشد. وقتی گرسنه است به او غذا میدهید، وقتی میترسد در آغوشش میگیرد و نوازشش میکنید در حین تمام این کارها به او میآموزید که چگونه احتیاجاتش را پاسخ میدهید. در اصل این تمام چیزی است که بشردوستی در آن خلاصه میشود.
در حدود ۱۸ ماهگی کودکان نسبت به احساسات دیگران آگاه میشوند. البته این آگاهی هنوز یک درک کامل و واضح نیست اما آنها نشانههای اندوه و پریشانی را تشخیص میدهند. بهعنوانمثال زمانی که کودک شما صدای گریه یک کودک را میشنود نگران میشود و یا زمانی که به او بگویید گرسنه هستید او خوراکش را با شما تقسیم میکند.
در این سن مهارتهای زبانی و شناختی کودک توسعه بیشتری پیدا میکند. آنها میتوانند شناسایی کنند که دیگران چه زمانی غمگین، شاد و عصبانی هستند. در بین بازیهایشان آنها نقشهای مختلفی را به عهده میگیرند. مثلاً نقش یک ناجی بچهگربه در حین حمله یک هیولا را ایفا میکند. علاوه بر اینکه نگران افرادی است که نیاز به کمک دارند راه کمک کردن به آنها را نیز میداند. هماکنون زمان ایده آلی است که از او بپرسید «وقتی به دیگران کمک میکنی چه احساسی داری؟»
در این سن کودکان قادر هستند که تصور کنند اگر در موقعیت فرد دیگری قرار بگیرند چه احساسی خواهند داشت. یک کودک ۵ ساله میتواند بگوید که اگر جای یک کودک دیگر در بیمارستان، بدون اسباببازیها و دوستانش باشد چه حسی خواهد داشت. در این سن کودکان میتوانند احساساتشان را بهصورت عملی بیان کنند به این صورت که میتوانید در چنین شرایطی از او بپرسید که اگر شیرینی دوستش زمین بیفتد و کثیف شود آیا مایل است شیرینی خودش را با او سهیم شود؟ در این سن کودک نمیتواند مسائل بزرگ جهانی مثل فقر جهانی را درک کند.
بچهها در این سن آماده هستند تا خودشان در خصوص کمک به دیگران با کمک والدینشان اقداماتی را انجام دهند. بیشک کودکان به آشپزی و نقاشی کردن علاقه زیادی دارند ولی بهتر است از خودشان بپرسید که در چه زمینهای میخواهد کمک کند. ورود کودک در چنین پروژههایی تأثیر ماندگاری در زندگی او خواهد گذاشت. زندگی زمانی که به دیگران اهمیت میدهیم و حمایتشان میکنیم یا زمانی که موردحمایت قرار میگیریم خیلی باارزشتر خواهد شد. شما به آنها کمک میکنید تا در حین این اقدامات معنای زندگیشان را درک کنند.