به عنوان پدر و مادر همیشه احساس میکنیم باید به فرزندانمان درس زندگی بدهیم، اما جالب است بدانید اگر برخلاف این طرز تفکر به قضیه نگاه کنید، درسهای بسیار بزرگی هستند که میتوانیم از فرزندانمان بگیریم. درسهایی که باعث میشوند آدمهای آرامتر، سالمتر و شادتری باشیم.
درس اول: مثل کودکان نق بزنید!
بچهها وقتی از چیزی ناراحت هستند این ناراحتی را با تمام وجود نشان میدهند. زمانی هم که خوشحال هستند باز هم میتوان شادی را از تمام رفتارهای آنها درک کرد. بروز احساسات اما، کاری است که خیلی از ما به عنوان افراد بزرگسال فراموش کردهایم. ما یادمان رفته وقتی چیزی ناراحتمان میکند به جای تحمل کردنش میتوانیم دربارهاش صحبت کنیم و احساساتمان را نشان بدهیم. این فراموشی قیمت گزافی دارد که گاهی به بهای آسیب رساندن به سلامت روانمان اتفاق میافتد. قرار نیست این بار که از چیزی ناراحت شدید خودتان را روی زمین پرت کنید و مشت و لگد بکوبید، تنها قرار است راجع به احساساتتان به خصوص آنهایی که ناخوشایند هستند، صحبت کنید و نگذارید مثل خوره به جانتان بیافتند.
درس دوم: بگذارید کودک درونتان تکان بخورد
حتما برایتان اتفاق افتاده که شروع به فعالیت فیزیکی کنید و بعد ببینید فرزند فسقلیتان با هیجان شروع به همراهی کردن شما میکند. معمولا حتی وقتی شما دست از فعالیت بکشید، او باز هم انرژی دارد و دوست دارد به تکان خوردن ادامه بدهد. بچهها عاشق فعالیتهای فیزیکی هستند و به آنها به چشم اجبار نگاه نمیکنند، آنها ورجه وورجه میکنند چون این کار خوشحالشان میکند. در مورد بزرگسالان اما این قضیه فرق میکند. بزرگترها معمولا پشت فعالیتهای فیزیکیشان یک «باید» دارند، مثلا میگویند باید ورزش کنم تا چاق نشوم، باید راه بروم تا شکم درنیاورم. این بار قبل از اینکه یک «باید» به ذهنتان خطور کند از خودتان بپرسید کدام فعالیت فیزیکی جدا از فوایدش، برایتان خوشایند است و دلتان را شاد میکند. یک راه ساده این است که به بازیهای دوران کودکیتان نگاه کنید.
درس سوم: کودکانه عاشق خودتان باشید
نگاهی به واکنشهای فرزندتان جلوی آینه بیندازید. ببینید چطور با ذوق و شوق لباس تازهاش را میپوشد و از آن لذت میبرد و چطور با اعتماد به نفس خودش را دوست دارد. دلیلش خیلی ساده است، او هنوز خبر از تعریفهای جامعه از زیبایی ندارد و نمیداند رسانههای جمعی برایش چه خوابی دیدهاند، در حالیکه شما سالهاست که طعمه برنامههای زیبایی و ملاکهای تازه شدهاید. این درس بزرگ را از بچهها بگیرید و فکر کردن به این ملاکها را فراموش کنید و آنچه که واقعا هستید را عاشقانه دوست بدارید، صرف نظر از اینکه چاق هستید، صورتتان پف دارد یا هر چیز دیگری. یکی از راههای سادهای که میتواند باعث شود بیشتر خودتان را دوست بدارید پوشیدن لباسهای تازه است. روی چند دست لباس زیبا که به شما میآیند سرمایهگذاری کنید و نقاط قوت بدنتان را به خودتان یادآور شوید.
درس چهارم: راحت بگویید نه
دورهای از زندگی بچهها به «نه میگویم، پس هستم» اختصاص دارد. در این دوره آنها به هر چیزی نه میگویند بدون اینکه مطمئن باشند چیست! قرار نیست شما هم به همه چیز دست رد بزنید اما قرار است فقط به چیزهایی آری بگویید که باعث شادی، آرامش و سلامتی بیشتر شما شوند. این درس را از بچهها بقاپید و بله گفتن به چیزهایی را که مساوی با نه گفتن به خودتان است، کنار بگذارید.
درس پنجم: مثل بچهها دقیقا بگویید چه میخواهید
برای بچهها شنیدن جواب منفی، معنایی ندارد. آنها اول با نگاه شیرین و لوس کردن خودشان میگویند چه میخواهند و بعد اگر کسی به نیازشان توجهی نکرد جیغ میزنند، گریه میکنند و اعتراضشان را نشان خواهند داد. این در حالی است که خیلی از بزرگسالان میانهای با بیان احتیاجات خود ندارند. آنها یا زیادی مغرور هستند یا رودربایستی امانشان را بریده است. سعی کنید از این به بعد وقتی به چیزی احتیاج پیدا کردید آن را اعلام کنید. مثلا به همسرتان بگویید دوست دارید شما را بیشتر در آغوش بگیرد یا به دوستتان بگویید بهتر است کمتر به جانتان نق بزند.
درس ششم: کودکان یکجا نمینشینند؛ بیشتر از جایتان بلند شوید
وقتی بچهای زمین میخورد برای چند لحظه سر جایش میماند، شروع به گریه میکند و در مواردی حتی گریهاش به جیغ تبدیل میشود، اما در نهایت از جایش بلند میشود و به زندگیاش ادامه میدهد. این بلند شدن و ادامه دادن، یکی از بزرگترین درسهایی است که از آکادمی بچهها میتوان یاد گرفت. اگر عادت دارید در گذشته بمانید، مرتب خودتان را بابت اشتباهات سرزنش کنید و خلاصه سوهان روح خودتان شوید، این عادت را با کمک کودک درونتان عقب برانید و دور کنید.
درس هفتم: از چیزهای کوچک لذت ببرید
هر چقدر که سن و سال آدمها بیشتر شود، لذت بردنشان از چیزهای کوچک، کمتر میشود. بچهها اما اینطور نیستند، دیدن باریکههای نور که از بین پرده روی فرش افتاده، گذاشتن یک شاخه گل روی موهایشان و گاز زدن به یک سیب سرخ میتواند اوج لذت و شادی بچهها باشد، کاری که ما به عنوان بزرگسال فراموش میکنیم. سعی کنید لذتهای کوچک زندگی را به خودتان یادآوری کنید. بوی خوب نهاری که گذاشتهاید، رژ لب تازهای که خریدهاید، جوانهٔ تازهای که گلدان قدیمیتان سبز کرده، ببویید، امتحان کنید، ببینید و برایشان خوشحال و شکرگزار باشید.
درس هشتم: به راحتی یک کودک، چرت بزنید
بچهها معمولا بعد از ناهار چرت میزنند و بعد که بیدار میشوند دوباره با باتری پر، سر بازی و شیطنتشان برمیگردند. تحقیقات نشان میدهند خواب بعدازظهر اگر حدود ۲۰ دقیقه تا نیم ساعت باشد، انرژی از دست رفته در طول روز را به فرد برمیگرداند.
درس نهم: کمک بخواهید
بچهها اگر به تنهایی از پس کاری برنیایند، حتما کمک میگیرند. در حالیکه بزرگسالان فکر میکنند کمک گرفتن نشانه ضعف آنهاست و به دیگران میگوید نتوانستهاند از پس کارشان بربیایند. این طرز تفکر هم در دانشگاه بچهها کنار میرود و نمره ۲۰ به پدر و مادرهایی تعلق میگیرد که از کمک دیگران استفاده میکنند بدون اینکه فکر کنند ضعیف هستند.