2783
درد دل‌های مامان/ اولین روز کاری بعد از آمدن نی‎نی

درد دل‌های مامان/ اولین روز کاری بعد از آمدن نی‎نی

1395/02/19 بازدید3108

نی‌نی سایت: دوران بارداری و سرکار رفتن سختی‌های خودش را دارد اما وقتی سخت‌تر می‌شود که سروکار تو با بچه‌های خاص باشد! من دبیر در مدرسه استثنایی هستم و با این طور بچه‌ها کار می‌کنم. به همین خاطر در دوران بارداری همیشه نگران بودم و باید مدام مراقبت می‌کردم که بچه‌ها با بی‌دقتی و بی‌حواسی به من نخورند که البته با وجود مراقبت مداوم من چند باری هم اتفاق افتاد که محکم به شکمم بزنند! اما خب شکر خدا اتفاق خاصی نیفتاد و من دوران بارداری را به سلامت طی کردم. تا اینکه موعد زایمانم رسید و مرخصی بعد از زایمانم. 

بعد از زایمان خیلی حس خوبی داشتم، هم به خاطر به دنیا آمدن کودکم و هم اینکه وقتی مهرماه مثل هر سال رسید من مجبور نبودم به سر کارم برگردم چون در مرخصی زایمان بودم. بعد از 10 سال کار، می‌توانستم استراحت خوبی بود همراه بچه ام داشته باشم. حس خیلی خوبی بود؛ یک فراغت و سبکبالی دلپذیر که اجازه می‌داد تمام وقت و توجه و انرژی‌ام را معطوف کودکم کنم و بابت کارم نگرانی نداشته باشم. البته این طور هم نبود که همه روزها به خوبی و شادی بگذرد. نوزاد هزارویک جور دردسر دارد، بیماری و شب بیداری و دکتر و درمانگاه هم در این روزها کم نبودند. من و فرزندم روزهای تلخ و شیرینی با هم داشتیم... تا اینکه تعطیلات عید از راه رسید. این عید برای من مثل هر سال نبود چون باید بعد از تعطیلات نوروز به سر کار برمی‌گشتم! در طول مرخصی همیشه فکر برگشت به مدرسه و جدا شدن از بچه اذیتم می‌کرد اما نمی‌توانستم جلوی گذر روزها را بگیرم...تا اینکه بالاخره 9ماه مرخصی مثل برق و باد گذشت و سال نو از راه رسید.
صبح روز 14فروردین با استرس از رختخواب بیرون آمدم. از چند شب قبل خوابم به هم ریخته بود و فکر و خیال نمی‌گذاشت بخوابم. فکر بچه بودم که به شدت به من وابسته بود و حتی یک لحظه هم طاقت دور شدن از من را نداشت. نمی‌توانستم حدس بزنم که وقتی او را بگذارم و به سر کارم برگردم چه اتفاقی می‌افتد و چه واکنشی نشان می‌دهد. از طرفی برای غذایش هم نگران بودم چون نه به شیشه شیر عادت داشت و نه به شیرخشک. مدام فکر می‌کردم کاش شیرخشک می‌خورد..
صبح را طی کردم و برای ناهار به خانه پدری رفتم تا هم حضورشان باعث قوت قلبم شود و هم بچه را به آنها بسپارم. خوشبختانه کارم شیفت بعدازظهر بود و فرصت داشتم شرایط را برای رفتن آماده کنم. همراه با پدرومادرم ناهار خوردیم. بچه را کنار سفره پیش خودمان خوابانده بودم و پدرم حین غذا مدام با او بازی می‌کرد. خیلی خوشحال بودند که قرار است از نوه‌شان مراقبت کنند و این دل مرا برای رفتن قرص‌تر می‌کرد.
قبل از رفتن جای بچه را خشک کردم و به او حسابی شیر دادم. کمی هم سوپ و فرنی که از قبل پخته بودم را همراه مقداری بیسکویت به مادرم دادم تا اگر بچه گرسنه شد به او بدهد...با امید اینکه می‌روم و تا ساعت4 که برمی‌گردم اتفاقی نمی‌افتد و حتی گرسنه هم نمی‌شود. با خودم گفتم آن موقع هم برمی‌گردم و دوباره شیرش می‌دهم پس نباید مشکلی پیش بیاید.
ادامه این یادداشت را فردا در سایت بخوانید...

ماه/ معلم مدرسه استثنایی

ارسال نظر شما

login captcha
عزیزم هر تصمیمی که میگیری از شهریور اجرایی کن که بچه یهو چندساعت ازت دور نشه...روزی نیم ساعت یه ربع شروع کن...اشتباه منو تکرار نکن
منم مهر ماه میرم سر کار خواهر شوهر مجرد خودش گفته نگه میدارم احتمالا میارمخونم تا بچه ها راحت باشن(دو تا دارم)
منم مهر باید برم سرکار.از الان بهش فمر میکنم که بچه رو میخوام چکار کنم؟؟؟؟؟دوستان از تحربیاتشون بگن
حرفت رو دقیقا قبول دارم من یه سری از دوستام معلمن هم به کار خونشون میرسن هم بچه هاشون راحتن
واسه زن فقط کار نیمه وقت خوبه مخصوصا بعد اینکه بچه دار میشه. کار تموم وقت زن رو فرسوده میکنه
معلم بودن خیلی بهتر از کارمند عملیاتی بودنه. باز شما 3ماه تابستون و عید رو دارید . ما چی بگیم که روزی 10 ساعت سر کار هستیم بی وقفه
2788

پربازدیدترین ها