نینی سایت: در این چند هفته اخیر حالم جوری است که اگر کاپشن همسرم را نمیدیدم فکر میکردم چله تابستان است، چون هوا برای من خیلی گرم است. به خاطر شرایط بارداری که نمیدانم برای همه همین طور است یا نه دچار گرمای شدید شدهام و نمیتوانم لباس گرم تنم کنم. از صبح تا شب تمام تنم خیس عرق است و احساس میکنم گرمای تنم بیش از اندازه طبیعی است، به خاطر شیردهی زودتر از موعد نمیتوانم لباس راحتی بپوشم و مجبورم هر شب با کلافگی بخوابم. بیشتر مواقع از خدایم است که یکهو در یا پنجرهای باز شود و هوای خنکی به صورتم بخورد. احساس خوبی که آن لحظه به من دست میدهد، وصف ناپذیر است. خنکی آن نسیم حتی به پسرم هم میرسد چون با چند تکان ریز و درشت به من میفهماند که او هم گرمش بوده و الان حسابی سر کیف آمده است. من اصلا آدم گرمایی نبودم، بر عکس خیلی هم سرمایی بودم. هر سال زمستان باید چند تا لباس پشمی و کاموایی را روی هم میپوشیدم تا جرات کنم از خانه بیرون بروم. ولی الان 3 ماه است که گرمایی شدهام، انگار اصلا یک آدم دیگر شدهام. خودم هم گاهی تعجب میکنم که این همه حرارت بدنم از کجا میآید؟ آنقدر گرمم شده که حتی نمیتوانم شبها راحت بخوابم. بعضی شبها که گرما حسابی کلافهام میکند، به دور از چشم همسرم پنجره اتاق را باز میکنم تا خنک شوم. همین که باد به سر و صورتم میخورد و دست و پاهایم را خنک میکند، چشمهایم سنگین میشود و خوابم میبرد. البته دیگر این کار را نمیتوانم انجام بدهم چون به خاطر همین کار من، شوهرم سرمای سختی خورده و شبها تمام پنجرهها را چک میکند تا نکند یکی از آنها باز مانده باشد.
از وقتی باز کردن پنجره ممنوع شده راه حلهای دیگری را امتحان میکنم؛ مثل خوابیدن دم در ورودی خانه! دراز میکشم جلوی در و صورتم را میچسبانم به روزنه باریکی که از آن یک خط در میان باد خنک میآید. البته خوابیدن روی سرامیک بهترین کار برای مبارزه با گرما بود اما همسرم آن را نیز قدغن اعلام کرده! قبلا لباسم را بالا میزدم و پوست شکمم را میچسباندم به سرامیک سرد. ولی او همین که مرا در این حالت میدید داد و بیداد راه میانداخت که: نخواب اونجا! بچهم سرما میخوره...
یک روزهایی دلم از این میگرفت چرا همسرم نمیتواند درکم کند و خانه را آنقدر گرم نگه میدارد ولی بنده خدا نگران سرما خوردن من است. بیشتر مواقع میروم روی بالکن مینشینم تا خنک شوم بعد برمیگردم توی اتاق. ولی دوباره این گرما و این خیسی تنم تکرار میشود. راه حلی که تازگیها کشف کردم این است که یک بطری آب را میگذارم داخل فریزر تا یخ بزند، بعد بطری را که مثل یک قالب یخ شده بغلش میکنم تا خنک شوم! خیلی از روزها نگران میشوم که نکند این گرمای من بیش از اندازه باشد و برای کودک درونم خطرناک. ولی با تکرار جمله مادرم که از اول بارداری توی گوشم هست خودم را آرام میکنم: زن باردار طبعش تغییر میکنه و بعد از زایمان بهتر میشه! همیشه خدا را شکر میکنم که در تابستان باردار نبودم. مخصوصا این ماههای آخر چون آن موقع نمیدانستم چه کار کنم. تنها راه حل استخر بود و یک لیوان شربت لیموی خنک تا جگرم حال بیاید. واقعا که با این همه سختی بهشت جای مادران است!
نظرات شما
جدیدترین پرامتیازترین