والدینی که از سر وظیفه، دل در گرو رفعت علمی فرزند دارند و حروف آموزی در دوره رسمی پیش دبستانی را شرط شوکت او میشمرند و جهت تحقق آن از اعمال هر گونه فشار به مربی ابا ندارند.
در مراکز غالبا شنیده میشود که می گویند فرزند همسایه شان در فلان مهدکودک و زیر نظر بهمان مربی به حروف شناسی متبحر بدل شده تا آنجا که چنین قرائت می کند و چنان کتابت، لیک دلبند آنان محروم از این هر دو و در نهایت بانگی که: "ای اهل پیش دبستانی شمایید که موجبات عقب ماندن نوگل ما را از فرزند همسایه در زمینه آموزش فراهم آوردید" و آن گاه که پاسخ مربی مدبر را مبنی بر غیر ضروری بودن حروف آموزی در پیش دبستانی میشنوند؛ حاجتمندانه رو به سوی راهنمای عمل زمانه میکنند.
در شهر فرنگ این روزگار، بازار مکاره عرضه بسته های به اصطلاح آموزشی پررونق است؛ بستههایی که مبلغان آن بلیغانه اظهار میدارند: "کودک تان را ظرف زمانی اندک با سواد می کنیم" یعنی به او خواندن و نوشتن می آموزند؛ بی اعتنا به این واقعیت که خواندن و نوشتن کنشی است که همراه با رشد تدریجی مغز شکل می گیرد و هر عملی برای حروف آموزی پیش از شکل گیری تام و تمام این رشد کاری است ناراست.
به نظر می رسد امروزه مادر و پدر پیرامون آموزش فرزند خود دچار نوعی دلواپسیاند. دلواپس از این که مبادا کودک شان طی بازه زمانی حضور غیر اجباری یک یا دو ساله در مهدکودک، به دلیل بی سواد ماندن از عرصه شتابنده پیشرفت جا بماند. حال پرسش این است که منظور از سواد در قرن21 چیست؟
آیا مفهوم سواد در ذهن و جان مادر و پدری که خود غریق بحر بی کران و متلاطم تکنولوژیهای ارتباطی اند، همچنان به خواندن و نوشتن و حساب کردن منحصر می شود؟ چگونه است که والدین با عنایت به آخرین نسخ موبایل های هوشمند، میکروکامپیوترها و دیگر رسانههای رایانه مبنا که طفل طی ساعات شبانه روز مصرف کننده پیام های آنهاست، از مرکز پیش دبستانی، آموزش سواد دیجیتالی طلب نمیکنند؟ آیا با این فرض که چون کودک در عنفوان چهار و پنج سالگی توان حفظ الفبا را دارد پس به او حروف بیاموزانیم عملی صحیح است؟
با فرض قبول، چون طفل در سنین مزبور توان خوردن و آشامیدن دارد آیا چون زیست کنندگان ماقبل سده 16میلادی میتوان هر گونه اطعمه و اشربهای را به او خورانید و هر پوشاکی را بر وی پوشانید و در هر محفلی واردش کرد و هر کلامی را در حضورش بیان کرد؟ چرا کودک را زودتر از زمان مقرر مجبور به آموختن دانشی می کنند که در سالهای آتی نیز مجال آن وجود دارد؛ در حالی که امکان فراگیری مهارتهایی چون تفکر انتقادی را که بهترین زمان آن قبل از شش سالگی تشخیص داده شده از او سلب میکنند؟
این که عمر طفل در سنینی که میتواند بر پرورش شاکله خلاقیت او متمرکز شود، صرف یادگیری الفبا شود چه توجیه علمی دارد غیر از آن که ویژگی کودک بودن به گمان جان لاک از کودک سلب شود؟ چرا با عنایت به فاصله روزافزون مخاطب با فرهنگ خوانداری و نوشتاری و گرویدن به سوی فرهنگ تصویری که نوعی رجعت ارتباطی به کهکشان شفاهی است، از میزان مهارت سواد بصری طفل کسب اطلاع نمیشود؟
کدامین ضرورت ایجاب میکند که کودک زودتر از زمان مقرر تعیین شده در اسناد تحولی نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی، در میان انبوه استلزامات آموختنی این قرن در پیش دبستانی الفبا بیاموزد؟ آیا این مهم برای طفل شبکهوند ساکن دهکده جهانی مبنای پیشرفت و سبب ارتقای منزلت است؟ در برهوت بیارتباطی عصر ارتباطات، آموختن مهارتهایی چون بحث و گفتوگو در کودکستان دارای اهمیت و اولویت است یا آموختن حروف؟ آیا کودکی که در کودکستان الفبا آموخته، رغبتش به مطالعه بیش از حروف آموخته پایه اول است؟ چگونه است که مادر و پدر آن مقدار که از عدم آموزش حروف به کودک در کودکستان دلواپسند، دلواپس تاثیرات مخرب انیمیشنها و فیلم و سریالهای اباحهگرانه ماهواره ای بر طفل نیستند و همچون استرالیا از دوره پیش دبستانی، آموزش سواد رسانه ای مطالبه نمی کنند؟
به گزارش ایسنا، سیدغلامرضا فلسفی کارشناس دفتر تالیف کتابهای درسی ابتدایی و متوسطه نظری در یادداشتی برای مجله رشد، ادامه میدهد: این پرسشها و فراوان پرسشهایی از این دست پاسخ هایی معرفت شناسانه به همراه دارد لیک به ذکر این نکته بسنده می شود که اسلوب آموزش الفبای قریب به اتفاق بسته های آموزشی تبلیغی، تنها فرصتهای تربیتی برای فراهم کردن زمینه رشد همه جانبه طفل، بهسازی و نظاممند کردن تجربهها و آموختهها، ایجاد آمادگی برای کسب مهارتهای پایه یادگیری از طریق بکارگیری حواس، تخیل و فرصتهای کاوشگرانه با محوریت بازی را در این دوره نقش بر آب میکند تا آنجا که به تعبیر روسو خواندن تازیانهای می شود بر دوران کودکی، موجب پایان تداوم آن و پدیدار شدن نابهنگام و ناصواب دوره بزرگسالی.
در این بین انگشت اتهام به سوی مادر و پدری است ناآگاه از اهداف پنهان پیامهای رسانهای که در دامگه تبلیغات صید میشود.
منبع: ایسنا