2777
logo

تبـادل نـظر

تبادل نظر

تبادل نظر

  1.  تبادل نظر
  2.  فروشگاههای نی نی سایت
  3.  کیک، شیرینی و انواع مواد غذائی
  4.  ورژن توییتری نی نی سایتیارو پیدا کردم🥴
2789
عنوان

ورژن توییتری نی نی سایتیارو پیدا کردم🥴

566 بازدید | 22 پست

شب ها که به جای مادرم بیمارستان پیش خواهرم میموندم خیلی اذیت میشدم چون روزها هم دانشگاه میرفتم و نمیتونستم به صورت جایگزین استراحت کنم قطعا اون روزها زشت ترین ورژن خودم رو داشتم و همزمان باید سعی میکردم که خودم رو شاداب نشون بدم تا  به عنوان یک پیشکوست، دردِ بیماری خواهرم رو کوچیک تر نشون بدم یک روز که تازه از بیمارستان برگشته بودم با موهای وز وزی و چشمای گود افتاده بالای سر کتری وایستاده بودم که چشمم به یک هسته ی خرما کنار شعله ی گاز افتاد که حرارت و شعله به طور مستقیم به اون هسته میخورد دیروز هم اون هسته رو موقع درست کردن چای دیده بودم پریروز که موهام کمتر از اون روز وز وزی بود هم همینطور! همچنین موقع شام درست کردن و ناهار گرم کردن هم دیده بودمش به طرزعجیبی استوار بودو صبور!شاید فکر میکرد بالاخره روزی کسی از بین شعله ها برش میداره و توی خاک نرم میزارتش و جوونه میزنه و بالاخره رشد میکنه ((متاسفانه باید بگم اون هسته خود من بود!منی که سالها در فشار وزجر و درد سکوت کردم چون امید داشتم روزی خدایم مرا از میان شعله ها برمیدارد آبی بر رویم میریزد و جوانه زدنم را تماشا میکند غافل از اینکه خدایم سالهاست مرا در میان شعله های آتش در زیر کتری بزرگی رها کرده است)) درحالی که من گمان میکردم او نگهدار و پناه من است ✒️خاطرات یک مینیاتوری
1401/09/26
|
18:41
اظهار نظر
مشاهده افراد آنلاین

هیچکس تنها نیست 

#ایران_زمین.       "نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت، پاک کردن حافظه آن است. باید کتاب‌هایش را، فرهنگش را و تاریخش را از بین برد. بعد کسی را گمارد که کتاب‌های تازه‌ای بنویسد، فرهنگ تازه‌ای جعل کند و تاریخ تازه‌ای بسازد...”.ملت هارا از تاریخشان دور نگه دارید در این صورت راحت کنترل میشوند. تاریکاندیشان می‌خواهند زنان را درسیاهینگه دارند ؛آن‌ها ازروشنشدن ذهن زن می‌ترسند؛چون می‌دانند زن بداند، به کودکش هم یاد خواهد داد ... *من خود اندوهگین نیستم اندوه عالمم، سرزمینی در سینه ام گریه میکند*هیچ کدامتان جرات نداشتیدهمرنگ جماعت نشوید !برای گذراندن یک روز،چقدر زوال روح لازم داشتید،  چقدر دروغ، دولا راست شدن ،دستمال به دستی ،زبان ریزی و نوکر مآبی ! -ویرجینیا وولف
1401/09/26
|
18:43

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



هیچکس تنها نیست 

همراه اول

ز جمع آشنایان می‌گریزم،به کنجی می‌خزم آرام و خاموش،نگاهم غوطه ور در تیرگی هابه بیمار دل خود می‌دهم گوش،گریزانم از این مردم که با من بظاهر همدم و یکرنگ هستند ولی در باطن از فرط حقارت ،به دامانم دوصد پیرایه بستند...
1401/09/26
|
18:43
همراه اول

اینا همراه اخرن

#ایران_زمین.       "نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت، پاک کردن حافظه آن است. باید کتاب‌هایش را، فرهنگش را و تاریخش را از بین برد. بعد کسی را گمارد که کتاب‌های تازه‌ای بنویسد، فرهنگ تازه‌ای جعل کند و تاریخ تازه‌ای بسازد...”.ملت هارا از تاریخشان دور نگه دارید در این صورت راحت کنترل میشوند. تاریکاندیشان می‌خواهند زنان را درسیاهینگه دارند ؛آن‌ها ازروشنشدن ذهن زن می‌ترسند؛چون می‌دانند زن بداند، به کودکش هم یاد خواهد داد ... *من خود اندوهگین نیستم اندوه عالمم، سرزمینی در سینه ام گریه میکند*هیچ کدامتان جرات نداشتیدهمرنگ جماعت نشوید !برای گذراندن یک روز،چقدر زوال روح لازم داشتید،  چقدر دروغ، دولا راست شدن ،دستمال به دستی ،زبان ریزی و نوکر مآبی ! -ویرجینیا وولف
1401/09/26
|
18:44

خداروشکر 

من تو 25سالگیم دنیا رو دیدم . باینخاطر فکرم باز 

دومی منم. الان ک 35سالم . 

وای بچهای اینجا از بس میان اینجا ذهنا پوکیده و همش توهم اینکه رمان باشه یا پا فراتر بزارن میترسن 

همممون  ولی بویی از انسانیت نبردیم. اکثر مغزا زنگ زدس یا ژن خوک دارن بعضیا.....
1401/09/26
|
18:44
فقط دومی

نی نی سایتیا همینن

یکی میاد میگه بچم حرف نمیزنه

اون یکی ماشالله ماشالله پسر من همه چیزو میگه😐

شب ها که به جای مادرم بیمارستان پیش خواهرم میموندم خیلی اذیت میشدم چون روزها هم دانشگاه میرفتم و نمیتونستم به صورت جایگزین استراحت کنم قطعا اون روزها زشت ترین ورژن خودم رو داشتم و همزمان باید سعی میکردم که خودم رو شاداب نشون بدم تا  به عنوان یک پیشکوست، دردِ بیماری خواهرم رو کوچیک تر نشون بدم یک روز که تازه از بیمارستان برگشته بودم با موهای وز وزی و چشمای گود افتاده بالای سر کتری وایستاده بودم که چشمم به یک هسته ی خرما کنار شعله ی گاز افتاد که حرارت و شعله به طور مستقیم به اون هسته میخورد دیروز هم اون هسته رو موقع درست کردن چای دیده بودم پریروز که موهام کمتر از اون روز وز وزی بود هم همینطور! همچنین موقع شام درست کردن و ناهار گرم کردن هم دیده بودمش به طرزعجیبی استوار بودو صبور!شاید فکر میکرد بالاخره روزی کسی از بین شعله ها برش میداره و توی خاک نرم میزارتش و جوونه میزنه و بالاخره رشد میکنه ((متاسفانه باید بگم اون هسته خود من بود!منی که سالها در فشار وزجر و درد سکوت کردم چون امید داشتم روزی خدایم مرا از میان شعله ها برمیدارد آبی بر رویم میریزد و جوانه زدنم را تماشا میکند غافل از اینکه خدایم سالهاست مرا در میان شعله های آتش در زیر کتری بزرگی رها کرده است)) درحالی که من گمان میکردم او نگهدار و پناه من است ✒️خاطرات یک مینیاتوری
1401/09/26
|
18:45
چقدر امضات..... 


  

شب ها که به جای مادرم بیمارستان پیش خواهرم میموندم خیلی اذیت میشدم چون روزها هم دانشگاه میرفتم و نمیتونستم به صورت جایگزین استراحت کنم قطعا اون روزها زشت ترین ورژن خودم رو داشتم و همزمان باید سعی میکردم که خودم رو شاداب نشون بدم تا  به عنوان یک پیشکوست، دردِ بیماری خواهرم رو کوچیک تر نشون بدم یک روز که تازه از بیمارستان برگشته بودم با موهای وز وزی و چشمای گود افتاده بالای سر کتری وایستاده بودم که چشمم به یک هسته ی خرما کنار شعله ی گاز افتاد که حرارت و شعله به طور مستقیم به اون هسته میخورد دیروز هم اون هسته رو موقع درست کردن چای دیده بودم پریروز که موهام کمتر از اون روز وز وزی بود هم همینطور! همچنین موقع شام درست کردن و ناهار گرم کردن هم دیده بودمش به طرزعجیبی استوار بودو صبور!شاید فکر میکرد بالاخره روزی کسی از بین شعله ها برش میداره و توی خاک نرم میزارتش و جوونه میزنه و بالاخره رشد میکنه ((متاسفانه باید بگم اون هسته خود من بود!منی که سالها در فشار وزجر و درد سکوت کردم چون امید داشتم روزی خدایم مرا از میان شعله ها برمیدارد آبی بر رویم میریزد و جوانه زدنم را تماشا میکند غافل از اینکه خدایم سالهاست مرا در میان شعله های آتش در زیر کتری بزرگی رها کرده است)) درحالی که من گمان میکردم او نگهدار و پناه من است ✒️خاطرات یک مینیاتوری
1401/09/26
|
18:46
به روز رسانی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

عروس همسایه مون چطور تونست این پسر رو تور کنه

sara7m800 | 21 ثانیه پیش

کسایی که می خواید برنامه نویسی یاد بگیرید

نجمهnخاتون | 53 ثانیه پیش

چیکار کنم دهانه رحمم باز شه🥺

yasamin9309 | 1 دقیقه پیش
بیشتر ببینید
2791
2779

تاپیک های به روز شده

روز جمعه سرکار باشی ظلمه‌ اقاهستم

به به آقا احسان اومدین بلاخره ازدواج کرد...
23 ثانیه پیش

جدایی افسردگی و پریدن های گاه و بیگاه از خواب

من ۵ ماهه خوب نشدم ک
23 ثانیه پیش

دست تنهام خیلی😞😞😞پسرم

باشه ببین کی بهت گفتم
25 ثانیه پیش
بیشتر ببینید
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
معلم دخترم عاشقم شده
توسط   فاطما_گل_  |  1 روز پیش
رفتار زشت داداشم وزنش😢
توسط   بقچه_  |  1 روز پیش
بیاید عکس دوستمو بزارم خیلی خوشگلهههه و نچرال
توسط   _نی_نی_یار_  |  8 ساعت پیش

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

رفتار زشت داداشم وزنش😢

بقچه_ | 1 روز پیش

عکس خودم و خواهرشوهرم📸

gthllwthy | 17 ساعت پیش

تحلیل سریال کیمیا

شهریور۱۴۰۳ | 1 روز پیش
بیشتر ببینید
داغ ترین های تاپیک های امروز
حوصلمون پوکید بدویید بیاید😁
توسط   فداش،بشمه،منههههه  |  6 ساعت پیش
بی ربط ترینوکامتنی که میتونی بزاری رو بزار😂🙂
توسط   swratiiii  |  7 ساعت پیش
بیاین یه بازی من عکس بازیگر و هنرمند اینا میذارم شما بگین نماد چی هستن...
توسط   pazzo  |  7 ساعت پیش

امروز با کلینیک

پرسش و پاسخ

پرخاشگری کودک سه و نیم ساله

پرسش و پاسخ

کی می تونم تست بارداری بدم؟

پرسش و پاسخ

آیا باردار هستم؟
ورود به کلینیک