2777
2789
عنوان

ورژن توییتری نی نی سایتیارو پیدا کردم🥴

| مشاهده متن کامل بحث + 566 بازدید | 22 پست
یعنی چی؟!

مثلا یکی فقیره حسرت میخوره یک نفر پولداره به قصد و عمد میاد جلوش تعریف میکنه که خودنمایی کنه و دل طرف بسوزونه ، یجایی این برمی‌گرده به خود طرف  حتما هم این دنیا نه ممکنه اون دنیا باشه

نظراتم تایید و رد نمیشه صرفاً نظره صلوات میفرستی؟

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

 

منم مامانم دیابت داره

نمیتونه مث قبل غذا بخوره چون بعدش اذیت میشه

خیلی لاغر شده

من خیلی واسش ناراحتم

خیلی غصه میخورم

مثلن دلم میخاد مامانم یبار یه بشقاب پررر قورمه سبزی بخوره ولی فقط چن قاشق میخوره

میگ به اذیت شدن بعدش نمیارزه ک شب ۷ابم نبره و پاهام بلرزه

قرمه سبزی مگ قند داره آخه

شماهم اینطوری؟؟

البته مادر من مث شما نیست ک اصلن نخوره

گه گاهی نوشابه شیرینی و... میخوره

منم مامانم دیابت داره نمیتونه مث قبل غذا بخوره چون بعدش اذیت میشه خیلی لاغر شده من خیلی واسش نارا ...

اره بابا قند داره لوبیاش سبزی که با روغن سرخ میشه برنجش همش قنده 

اره راست میگه با اذیت شدنای بعدش نمی ارزه بعد یه مدت ادم ترجیح میده نخوره دیگه 

مثلا من از شرینی خوردن شدیدا منع نشدم که دکتر بگه اگه بخوری میمیری

ولی خب ادم ترجیح میده نخوره عذاب وجدانش قندی که بالا میره انسولین قند شه ماهه

ولی نوشابه و اینا ممنوعه

شب ها که به جای مادرم بیمارستان پیش خواهرم میموندم خیلی اذیت میشدم چون روزها هم دانشگاه میرفتم و نمیتونستم به صورت جایگزین استراحت کنم قطعا اون روزها زشت ترین ورژن خودم رو داشتم و همزمان باید سعی میکردم که خودم رو شاداب نشون بدم تا  به عنوان یک پیشکوست، دردِ بیماری خواهرم رو کوچیک تر نشون بدم یک روز که تازه از بیمارستان برگشته بودم با موهای وز وزی و چشمای گود افتاده بالای سر کتری وایستاده بودم که چشمم به یک هسته ی خرما کنار شعله ی گاز افتاد که حرارت و شعله به طور مستقیم به اون هسته میخورد دیروز هم اون هسته رو موقع درست کردن چای دیده بودم پریروز که موهام کمتر از اون روز وز وزی بود هم همینطور! همچنین موقع شام درست کردن و ناهار گرم کردن هم دیده بودمش به طرزعجیبی استوار بودو صبور!شاید فکر میکرد بالاخره روزی کسی از بین شعله ها برش میداره و توی خاک نرم میزارتش و جوونه میزنه و بالاخره رشد میکنه ((متاسفانه باید بگم اون هسته خود من بود!منی که سالها در فشار وزجر و درد سکوت کردم چون امید داشتم روزی خدایم مرا از میان شعله ها برمیدارد آبی بر رویم میریزد و جوانه زدنم را تماشا میکند غافل از اینکه خدایم سالهاست مرا در میان شعله های آتش در زیر کتری بزرگی رها کرده است)) درحالی که من گمان میکردم او نگهدار و پناه من است ✒️خاطرات یک مینیاتوری
قند شما چند؟

هر روز یه مقداره

یه بار۸۰یه بار۹۵یه بار۱۰۰یه بار۷۵

شب ها که به جای مادرم بیمارستان پیش خواهرم میموندم خیلی اذیت میشدم چون روزها هم دانشگاه میرفتم و نمیتونستم به صورت جایگزین استراحت کنم قطعا اون روزها زشت ترین ورژن خودم رو داشتم و همزمان باید سعی میکردم که خودم رو شاداب نشون بدم تا  به عنوان یک پیشکوست، دردِ بیماری خواهرم رو کوچیک تر نشون بدم یک روز که تازه از بیمارستان برگشته بودم با موهای وز وزی و چشمای گود افتاده بالای سر کتری وایستاده بودم که چشمم به یک هسته ی خرما کنار شعله ی گاز افتاد که حرارت و شعله به طور مستقیم به اون هسته میخورد دیروز هم اون هسته رو موقع درست کردن چای دیده بودم پریروز که موهام کمتر از اون روز وز وزی بود هم همینطور! همچنین موقع شام درست کردن و ناهار گرم کردن هم دیده بودمش به طرزعجیبی استوار بودو صبور!شاید فکر میکرد بالاخره روزی کسی از بین شعله ها برش میداره و توی خاک نرم میزارتش و جوونه میزنه و بالاخره رشد میکنه ((متاسفانه باید بگم اون هسته خود من بود!منی که سالها در فشار وزجر و درد سکوت کردم چون امید داشتم روزی خدایم مرا از میان شعله ها برمیدارد آبی بر رویم میریزد و جوانه زدنم را تماشا میکند غافل از اینکه خدایم سالهاست مرا در میان شعله های آتش در زیر کتری بزرگی رها کرده است)) درحالی که من گمان میکردم او نگهدار و پناه من است ✒️خاطرات یک مینیاتوری
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز