2777
2789

خب اول کامل داستانو براتون تعریف می کنم بعد راهنمایی کنین 

ما ۳ ساله باهمیم و خانواده هامون هم خبر دارن به طوری که حتی یه وقت ها خونه هم دیگه هم رفت و امد داشتیم و خانواده ها هم حضور داشتن 

البته بابای من از اول مخالف سر سخت بوده ولی به خاطر اصرار های من راضی شد 

من تو این چند سال اشتباه کردم و همه چیز خوب رابطمون رو برای اطرافیانمون تعریف کردم 

و دیگه همه چی داشت جدی میشد برای خواستگاری که دوستامون فهمیدن و باهامون دشمنی کردن و کار خیلی خراب شد 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بوگو

اللَّهُمَّ صَلِّ على محمّدٍ وعلى آلِ محمَّدٍ، كما صَلَّيتَ على إبراهيمَ وعلى آلِ إبراهيمَ إنّكَ حَميدٌ مَجِيدٌ، وبارِكْ على محمدٍ وعلى آلِ محمّدٍ، كَما بارَكتَ على إبراهيمَ وعلى آلِ إبراهيمَ إنّكَ حَميدٌ مَجيدٌ 

چ بابایی

[کائنات مالِ خارجی هاس....ما اینجا فقط گائنات داریم]       مامان آرمی  🌱💜 مامان دوتا کوچولوی خوشگل (رامش،راد)  بدون هیچگونه تعصب و گاردی از سلیقه م حمایت میکنم و به تو و سلیقه ت همیشه احترام میزارم .یک لحظه چشماتو ببند، ببین چه نور هایی در جهان هست که میتونی قبل از مرگ ببینی :)   عاشق طبیعت و موزیکم بابت همه چیز شکرگزارم و معتقدم هیچ چیزی ارزشش با آرامش برابری نمیکنه . برات آرزو میکنم : همیشه شاد باشی و از رحمت خداوندت ناامید نشی (آروم باش همه چیز درست میشه دوست نازنینم:)❤️‍🩹

استارتر تاپیک دوست پسر و دوست دختر ممنوعه

سلام امکان حذف تمام تاپیک ها نیست.لطفا برای حذف تاپیک های خصوصی در روزهای زوج، لینک تاپیک رو به پی وی niniyar_1@  ارسال کنید.ممنون

باهامون دشمنی کردن و شبونه چند نفری ریختن سر دوست پسرم و با قمه دستش رو زدن جوری ک تاندونش پاره شد 

و کلا همع چیز بهم ریخت 

حتی به خود من هم پیام میدادن و با پیج های فیک تهدیدم میکردن اما باز هم هیچی نگفتم و موندم 

چون میدونستم گناهیی نداره 

البته همه چیز هم رو سر من خراب شد و خانوادش منو مقصر اصلی میدونستن و میگفتن چون من از خوبیای رابطمون گقتم این کارو کردن 

من ناخن کارم و یه روز یکی از دوستای خواهرش اومد پیش من و بهم گفت که خواهرش عروسی گرفته استوری گذاشته من هم گفتم نه بابا مگه میشه من ندونم و خلاصه خیلی ضایع شدم حتی خود نامزدمم بهم هیچی نگفته بود و مهفیانه رفته بود عروسی وقتی بهش گفتم تازه از دستم شاکی هم شد و گف ترسیده برم به کسی بگم و بیان عروسی خواهرش هم بهم بزنن

بعد هم که بحثمون بالا گرفت گفت مگه اصلا کسی تو رو به رسمیت میشناسه مگه تو کیی خانواده ما میشی که باید در جریان باشی 

البته اصلا اینجوری نبود و فهمیدم خانوادش پرش کردن این داستان گذشت 

حدودا ۱۰ روز قهر بودیم بعد که نامزدم بهم پیام داد و اشتی کزدیم داداشش تا یک هفته باهاش حرف نمیزد میگف چرا دوباره اوکی شدین 

با این که داداشش ازش کوچیک تره و حق دخالت نداره

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792