من میخوام برم شهرستان خونشون ، شوهرم نمیزاره نرم
اگه نرم، خونه ماهم نمیاد
ازطرفی خانواده شوهرم جنگ روانی میکنن باهام، آزارم میدن. میبینن به شوهرم میگم تازه خون خوار تر و هیولا ترم میشن. به ویژه مادرشوهرم . وای این زن خیلی ترسناکه
دپروز دیگه باید برم حالم بده😰
راهکار دارید برای آرامش؟ خدا نگذرره ازش از همه چی افتادم از ترس دیدنش
خانواده شوهر کلا استرس میندازن به جون آدم خانواده شوهر من اونطوری نیستن ولی خب منم همین حس شمارو دارم
من واقعا از مادرشوهرم میترسیدم همین ک خونم ازشون جدا شد اونا از من میترسیدن
فوت شد ولی واقعا زجرم میداد تا پام ب خونه میرسید تپش قلب میگرفتم
من خواهرشوهرم مثله مادرشوهر توعه ازشون بیزارممممم کاش بیخیال من بشن
نه اونا از من میترسن🤣 خواهرم وارد بازیشون نشو. جواب متلک و تیکه ها رو نده. بچسب به شوهرت و ازش جدا نشو.
آره عزیزم منم ک میخولم برم تپش قلب میگیرم همیشه بس ک مضخرفن
وای خوش ب حالت به قرآن. من هرچی جواب ندادم به خودمو خانوادم توهین کردن. اخرشم میگفتن برو خونه مامانت یه ماه ما بیایم خونتون . خیلی پرروعن
مادرش واقعا یه عوضی بع تمام معناس نمیشناسیش. من خیلی کوچیکترم ازشون بهم زور میگن
فقط چاره غلبه بر این چیزا اینه که ادم بدونع تنها نیس و اکثر عروسا همین شرایطو دارن
ببین مادر شوهر من به بدی و زبون تلخ و نیشدار و... معروفه. ادم بشدت حسود و متلک بندازیه و البته خیلی دوست داره من رو اذیت کنه. اینرو همه میگن حتی شوهرم.
منتها من جوابش رو نمیدم، محل نمیدم و حرف دیگه ای میزنم. حرف رو عوض میکنم و توی بازیش نمیوفتم.
طوری رفتار مرد که خواهر شوهرم دعواش کرد و گفت جینا باشعوره چیزی نمیگه، چرا سعی میکنی زندگی اینارو بهم بزنی؟
هیچ وقتم با شوهرم بخاطر اون بحث نمیکنم و میگم پیرزنه یه چرتی گفت، مهم نیست.
اینارو گفتم بدونی طرفم ادم درستی نیست ولی میدونه شوهرم بفهمه منو ناراحت کرده، باهاش سرسنگین میشه و چون نمیزارم بخاطر من باهاش بحث کنه
اینه که خودشو جمع و جور میکنه جلو شوهرم خیلی خوبه باهام. مگه اینکه تنها باشیم.
میدونه بخوام میتونم رابطه شوهرمو باهاش خراب کنم.
من
ترس نه . اما پر از استرس و انرژی منفی میشم . عذاب میکشم دو ساعت مثلا شام میرم .بیشتر که اصلا نمیتونم تحملشون کنم
