اونا هم لباس هاشونو عوض کردن اومدن نزدیک میز تولد، دیدم که از مادرشوهرم می پرسه کاپوی مامان و بابای بچه چیه؟ که مادرشوهرم به یونیکورن بزرگی که برای دخترم خریده بودیم اشاره کرد، اونم یه لبخند مسخره زد، کادوهای مهمان ها که تمام شد ما نیم ست طلایی که برای دخترم خریده بودیم رو هم بهش دادیم و جاری قشنگمم😁 اخم هاش رفت توی هم
موقع خوشامدگویی هم یه نگاه متعجب به لباس و موهای من کرد که من واقعا فک کردم لباسم لکی چیزی داره اینجوری نگاش می کنه چون رنگش روشن بود لباسم