2777
2789
عنوان

تبادل نظر فرهنگی هنری

| مشاهده متن کامل بحث + 173604 بازدید | 2695 پست
یگانه جون هیچ کسی از قوانین موجود دفاع نکرد ، بیشتر این مسائلی که مطرح کردی برمیگرده به همون قوه قضائیه ای که به نفع خودش قانون نعیین می کنه !‌من اصلا و ابدا از چیزی که خارج از عدالت باشه دفاع نکردم !بیشتر قوانین اسلامی از آیات قران تفسیر شده ، این تفسیر میشه با حفظ عدالت عوض بشه این اسمش تغییر قرآن نیست !چی در این جامعه اسلامیه که قانونش دقیق اسلامی باشه؟
حالا شما برای نقد مشکلات قضائی ایران از فرصت بحثهای پیش اومده استفاده می کنید و در جواب به من می نویسید مشکلی نیست ، خوبه که این همه مشکلات برای زنان را جائی مطرح کنیم من حاضرم بهانه باشم ...

اما بازم پررنگ می کنم ،‌اصل پیام قرآن "عدالت" است ، و عوض شدن قوانین به منظور حفظ عدالت جایزه ، هیچ اشکالی هم نداره ! باید یقه اونی را گرفت که جلوی تغییر قوانین به نفع زنان را که میگیره هیچ ! صد تا قانون جدید بدتر مثل قضیه چند همسری هم میگذاره ، اتفاقا این یکی را میگن به خاطر تغییرات جامعه وضع کردیم اونم مشکلاتی است که به خاطر بالا رفتن آمار زنان بی سرپرسته ! چطور اینا برای حل مشکل زنان بی سرپرست پا روی قوانین میگذارن اما نمی تونن مشکل دیه و ... را حل کنند ؟!
اتفاقا همین گرفتن همسر دوم در اصل دین اسلام شرایط سخت خودش رامیطلبه که الان در جامعه ایران اون شرایط وجود نداره که کسی بره زن دوم بگیره !

شنیدم حق طلاق را می خوان به زنها بدن برای چند همسری ؟ نمی دونم تصویب شده یا نه !
در ضمن شما وقتی حتی به قصاص یک حیوان انسان نما را اعدام می کنی فرقی نمی کنه چون باز هم اون حیوان برای خانوادش نون آور بوده باید به خانوادش کمک بشه برای همین دیه می گیرند،‌عدالت باید رعایت بشه حتی اگر به مذاق منو شما خوش نمیاد ! اما باید برای زن هم همین قانون بشه یعنی اگر زن مرد را بکشه بازم بهش دیه بدن ! کسی اینو رد نکرده !


راستی همین حیوانی که ازش صحبت کردی به قانون اسلام داره به دار آویخته میشه ، به قانون کل دنیا ، پدری که 27 سال دخترش را توی خونه زندانی می کنه و چهار تا بچه درست میکنه اونم تو سال 2009 ، یا مردی که به سه پسر بچه تجاوز می کنه ، فقط داره تو زندان لحظه شماری می کنه که زودتر آزاد بشه ، اعدام هم در کار نیست ، می خوان بیان بیرون بازم دسته گل به سر مردمشون بزنند :)
¥ Doing what you like is freedom , Loving what you do is happiness ¥
"بنابراین چطور میتونید بگید که هنوز مثل قرنها پیش مردان نان آور هستند"

من نمی دونم من کجا گفتم که الان مردها نان آور هستند ؟ یا درست نمی خونید یا از حرفهای پاپاگنا نتیجه گرفتید ؟

پس کلا پستهای من نامرعی است ! پست منو نخونده چطوری این همه جواب براش می نویسید؟

""فقط از خواننده خاموش تقاضا دارم پست خود من را بخونید و نتیجه بگیرید ! ""

یک چیز دیگه اینکه : در ایران و در خیلی از کشورهای جهان سوم ، اصلی ترین مشکل "تعصب" و "مشکلات فرهنگی" است !
ما پدری داریم مشروب خوره ، اما سر دخترشو می بره اگر ببینه داره با یک پسر حرف میزنه ! این تعصبه !

یک آخوند داریم دخترشو می فرسته تنهائی انگلیس درس بخونه !

تفاوت اینا در چیه ؟

¥ Doing what you like is freedom , Loving what you do is happiness ¥

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

به نظر من یک جامعه امروزی باید قوانینش از روی نیاز مردم باشه نه از روی مذهب چون عدالت اینو میگه! من اینو رد که نمی کنم هیچ ، طرفدارش هم هستم ! من خودم طرفدار سکولاریسم هستم

اما قوانین و پیام قرآن را هیچوقت بی منطق نمی دونم و میگم برای زمان خودش و در جامعه اسلامی با اصول اسلامی درست بوده .

اگر پدربزرگ مادری بتونه حمایت مالی کنه که چه بهتر دیگه اون زن نمیره ازدواج کنه که بچشو بخواد از دست بده یانه ! اما من از تو یک سوال دارم ، یک قانون باید کل مردم را در نظر بگیره یا چیزی را که کمتر اتفاق می افته ؟

قانون باید در هر شرایطی جواب بده ، اون زنی که مشکلی نداره از طرف پدرش برای نگهداری بچش ، یا خودش تامین مالی هست برای نگهداری از بچش که دیگه پاش به دادگاه باز نمیشه که بخواد بچه را بده به پدربزرگ پدری !
قانون میگه ما قانونا پدر بزرگ پدری را مسئول می دونیم که در صورتی که مادر نتونه ، باید از بچه نگهداری کنه حتی اگر نخواد ! این برای اون دسته ای از زنان که واقعا نمی تونن که فکر خوبیه !

همه جور شرایطی ر را در نظر بگیرید حتی استثناها را بعد قضاوت کنید !
برای حکم اعدام مرتدین امروزه ، نیازی به خبر نگار خارجی نیست ، خبرنگاران داخلی خودشون خبر را به این طرف مرزها می رسونند ، من گفتم جدیدا خبری که مبنی بر اینکه در دستگاه قضایی یک مرتد دینی اعدام شده نشنیدم !
شما شنینید لینک بگذارید من حرفم و پس میگیرم ! این دفاع از حکومت فعلی ایران نیست ،اتفاقا میخوام بگم دیگه اهمیتی نمیدن به این موضوعها ، هدفشون حفظ نظام خودشونه ،گور بابای اسلام !

¥ Doing what you like is freedom , Loving what you do is happiness ¥
وقتی کسی میگه من توجیه شدم یعنی پذیرفتم ، با دلیل هم پذیرفتم ،شما هم دلایلی رو که اون قوانین نابرابر رو پذیرفتید و توجیه شدید اینجا آوردید ، یکیش هم در مورد دیه نابرابر زن و مرد بود ، که چون با ازبین رفتن مرد ضربه اقتصادی سنگین تری به خانواده وارد میکنه پس دیه اون نصف دیه مرد هست ، این چه فرقی با جمله مرد نان آور خانه هست میکنه


در کشوری که ما زندگی میکنیم علیرغم کشوری که شما زندگی میکنید بهانه برای صحبت در مورد نابرابری ها زیاده ، و جالبه که شما میگی من از بحثهای به وجود آمده این تاپیک استفاده !!!! کردم برا اعتراض به سیستم قضایی کشور !!!!!

خوب حالا اگر زن مقتول هم نان آور خانواده بود چی ؟ آیا قانون برای این مشکل فکری کرده ، قانونی که اینقدر همه جوانب رو در نظر میگیره که فکر خانواده قاتل بوده که بی خرجی نمونن برای خانواده مقتول چی ، فکری کرده؟


اصل قضیه چند همسری هم دقیقا با تمام جزییات در قران اومده ، بدعت گذاری نبوده! تازه قانون نزدیکی بدون عقد و صیغه با کلفت هم در قران هست که به لطف ابراهام لینکلن و براندازی برده داری قابل اجرا نیست وگرنه جلوی این یکی رو چجوری میخواستن بگیرن.


ما اینجا بحثمون خود قانون نیست ، یحث بر سر برابری در قانون هست ، مگر ما اینجا گفتیم که اعدام رو قبول داریم یا نداریم که شما بحث اون آقایی که به دخترش تجاوز کرد رو پیش میکشی ، ما میگیم اگر قانونی هست باید برابر باشه ، زن با مرد از نظر جنسیتی برابرهستند ، به عنوان یک انسان ، بحث رد یا قبول حکم اعدام و خیلی از حکمهای دیگر که بحث جداگانه ای هست .

درضمن میشه یک منبع یا ماخذی رو اینجا بیاری که تغییر قران رو برای ایجاد عدالت مجاز میدونه ، من خودم به شخصه این موضوع رو تا حالا نخونده بودم و نشنیده بودم ، شاید من اطلاع ندارم ، اگر اطلاع رسانی کنید ممنون میشم .

منهم امیدوارم خواننده های خاموش اینجا از خواننده های صدادارش!!! بیشتر باشه ،تمایلم هم به این نیست که منو تایید کنند فقط امیدوارم ببینند و بخونند و تفکر کنند نه در حرفهای من که در اطرافشون و در خودشون . این لااقل خودش کلی انگیزه میده با آدم .


در مورد تعصب و فقر فرهنگی هم کاملا باهات موافقم ، آخ که این فقر فرهنگی هست که قلب و روح آدم رو میسوزونه و امید آدم رو برای درست شدن این مملکت قبل از مرگ نا امید میکنه .
تعصب در افکار ، تعصب در سنت ، تعصب در دین ، تعصب در دانسته ها ، تعصب در ندانسته ها تعصب ...تعصب...تعصب ... چقدر از این کلمه که بویی از منطق و دلیل درش نیست نفرت دارم .




پرواز با تو باید ...
گر پر شکسته در باد ...
""اگر دقت کرده باشی گفتم امروز یک تبصره ای لازمه که زن و مرد دیه برابر داشته باشند چون امروزه هر دو در آمد دارند حالا اگر دولت ایران حاضر به همچین کاری نیست دیگه این با مردم است که برن توی اون کمپین تغییرات در قوانین و به جدیت اون را دنبال کنند !""
""بیس اسلام از اول بر این مبنا بود که "مرد" کسی است که خارج از خانه کار می کنه و در آمد کسب می کنه ، زن در خانه امور خانه داری و نگهداری از فرزندان را داره ، خوب چیزی خارج از این هم در "گذشته" نبوده ! اما امروز اوضاع تغییر کرده زن و مرد دوشادوش هم برای تامین مخارج فعالیت می کنند ""

این جمله من بارها در پستهام تکرار شده ، اگر توجه نمی کنی دیگه تقصیر من چیه ؟

اینقدر بدون توجه پست می خونی باید هم انتظار داشت فقط از زاویه خودتون به مسائل نگاه کنید !

اونی که امروز دوست نداره قوانین را به نفع جامعه تغییر بده را زیر سوال ببرید و از مملکت بیرون کنید ، کسی که دختر مردم را وسط خیابون کتک میزنه و روسری از سرش میکشه ، اسلام و عدالت سرش نمیشه !

در مورد منطق چند همسری در گذشته و برده داری قبلا بحث شده ، دیگه از حوصله من و شنیدن دوستان خارجه که ادامه بدیم .
منطقی بودن قوانین برای هر کسی با منطق خودش میزان میشه، اصراری برای اثبات چیزی نیست ، گذشت زمان از گذشته تا حال و آینده همه چیز را روشن میکنه .
انشالا روزی برسه که دین از سیاست جدا بشه و ایران هم یک جامعه آزاد بشه ، اما مطمئنم مشکلات ایران هیچوقت حل نمیشه هیچوقت ، چون "فرهنگ" نیست :(

مهم این است که همه به یک قدرت برتر ایمان داریم ،‌مهم نیست نماز می خونیم، تی ام می کنیم ، نقاشی می کشیم یا گیتار میزنیم تا آرامش پیدا کنیم ، مهم اینه که "آدم" باشیم .
¥ Doing what you like is freedom , Loving what you do is happiness ¥
خوب فیری جان من از پاراگراف اول پست قبلت به این نتیجه رسیدم که دین باید از حکومت جدا باشه ، درست فهمیدم یا نه؟


پاراگراف دوم ، من در زمان 1400 سال پیش نبودم که بگم این قوانین رای اون زمان خوب بوده یا نه ، ظاهرا این قوانین به درد زمان حال سرزمین وحی هم میخوره ، چون به شدت ازش طرفداری میشه و اعتراضات زیادی نمیشه ، اعتراضاتی که دولت رو تحت فشار بداره برای تغییر ، فقط میدونم که به درد زمان حال لااقل کشور خودم نمیخوره ، حالا چرا این قوانین در کتاب آسمانیی میاد که قراره آخرین کتاب آسمانی باشه و تغییر و تحریفی هم درش مجاز نیست ، من نمیدونم ، حداقل خدا باید این پیش بینی رو میکرد که زنان ایرانینمیتونن همیشه زیر بار این قوانین برن و فیری و یگانه و پاپاگینا و ... هستند که اعتراض میکنند .


پاراگراف سوم ،یعنی یک زن ازدواج دومش فقط برای تامین مالی هست ، تعجب میکنم از این نظر که گفتی اگر پدربزرگ پدری تامینش کنه زن نیازی به ازدواج نمیبینه ، یا فقط مساه نیاز مالی هست ، نیاز عاطفی و روحی بچه چی؟ مهم نیست ؟ یا اینکه قانون میگه پدربزرگ پدری مجبوره نگهش داره حتی اگر نخواد ، از کجا معلوم که پدربزرگ پدری استطاعت مالی داشته باشه ، تکلیف روحیات بچه ای که پدرشو از دست داده و به زور ازمادرش جداش میکنند و به زور پدربزرگ رو مجبور میکنند به نگهداریش چی میشه ؟


پاراگراف سوم ، فکر میکنم قوانین ایران رو نمیدونی ، پدر بزرگ پدری میتونه از حق حضانتش حتی اگر بچه رو با حداقل امکانات بزرگ کنه استفاده کنه و حتی برای ازارو اذیت عروسش هم که شده بچه رو ازش بگیره ، اینها که میگم استثنا نیست ، من از استثنائات صحبت نمیکنم ، کمتر پدربزرگی هست که حاضره از این حق خودش چشم پوشی کنه و بچه رو بدون دردسر به مادر که حق مسلمش داشتن بچه هست بده .یکیش خواهر همسر خود من ، الان نزدیک به 9 سال هست که پدر بزرگ این بچه نیومده بگه این کیه ، نوه منه ، من که سالهاست ازدواج کردم هنوز این پدر بزرگ کذایی رو ندیدم ،خواهر همسر من وضع مالی بسیار بسیار خوبی داره خیلی بهتر از پدربزرگ پدریش ، ولی هنوز حضانت بچه با پدر بزرگش هست ، پارسال میخواست بچه رو ببره مکه گفته بودن برو پدر بزرگش رو بیار امضا کنه ، حالا شما حساب کنید این مادر چه حالی پیدا میکنه ، تازه این باعرضه بود نذاشت بچه رو ببرن ، البته فکر کنم به پدربزرگه باج داده بود ، زمین و ملک و این حرفها .از این مثالها زیاد میتونم بیارم برات.


پاراگراف چهارم یا پنجم ، عزیزم من فیلتر شکنهام همگی خودشون فیلتر شدند ، شما که در دنیای آزاد هستی و اینترنت پرسرعت و ... زحمت بکش یه سرچ کوچولو توی گوگل کن ، اگر برای بقیه هم بذاری بخونن منون میشیم .
پرواز با تو باید ...
گر پر شکسته در باد ...
اگر کتاب آسمانی اون روز فکر من و شما را نکرده چون می دونسته ما امروز فکرمون اونقدر پیشرفت کرده که بتونیم به نفع عدالتمون قوانین را تغییرش بدیم ! و الا اگر اونروز فکر من و شما را میکردن یک مشت آدم بیسواد از آینده درکش نمیکردن ! در ضمن این کتاب آسمانی نیازمند جامعه آرمانی خودشه که قوانینش جواب بده ! والا فقط در جامعه امروز ایران که همه جور اعتقاداتی وجود داره و تربیتها و اندیشه ها اسلامی نیست ،‌مجبور به تغییر قوانین حقوقی هستیم !

دوم اینکه : کاش از جملاتم منظور کلی بگیری ، منظورم ازدواج به خاطر مسائل مالی بود ، گفتم زنی که به خاطر مشکلات مالیش تن به ازدواجی میده که مجبور میشه به خواسته شوهر جدید عقب موندش ، بچشو بسپره به کسی دیگه ، اگر مشکل مالی نداشته باشه با همچین مردی ازدواج نمی کنه ! و الا خدا قسمت نکنه که فقر اگر داشته باشی ، روح و عاطفه بچه برات هیچی میشه :(

اون قوانین اجازه پدر بزرگ ، جز همون قوانینی بود که گفتم باید تغییر کنه یعنی اگر زن خوش تامین مالی هست ، دیگه اجازه و دخالت پدربزرگ مردود باشه !

من اخبار را معمولا از یاهو می خونم یا فارسی را از سایتهای ایرانیان آزاد ، فکر می کنم اونا از این سوژه ها پیدا کنند میگذارند ، من خودم حتما پیدا کردم میگذارم هنوز که چیزی ندیدم و الا ازش دفاع نمی کردم.
بله من خودم خواستار جدائی دین از سیاست هستم ، اونم به دو دلیل ، 1- رضایت مردم 2- خراب نشده چهره دین
¥ Doing what you like is freedom , Loving what you do is happiness ¥
پست خدا حافظیمو پاک کردم چون پست آخر تو و من با هم اومد ، فیری جان یه جا میگی من با این دلایل در مورد این قوانین توجیه شدم ، توجیه شدن هم یعنی پذیرفتن ، یه جا میای میگی این قوانین باید عوض بشه یعنی نپذیرفتیش ،یه جا میگی قوانین نباید بر طبق مذهب باشه ، دوباره میگی این قوانین باید عوض بشه حتی اگر قران رو مجبور بشیم عوض کنیم یعنی قوانین بر اساس مذهب باشه ، یعنی دوباره حرف قبلت رو نقض میکنی که گفتی قوانین نباید بر اساس مذهب باشه ، بعد هم همه رو محکوم به بی دقتی در خوندن پستهات میکن ، در صورتی که شما به یکی از صحبتها و سوالات من جواب ندادی ، البته من هم جوابی نمیخواستم ، اون سوالها از خواننده های خاموش بود ، وگرنه صدادارها که همه نظرشون رو میدن ، بهتره ما اول تکلیفمون رو با خودمون روشن کنیم ، به هر حال به قول شاعر


نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

نه هر که آینه سازد سکندری داند

شب به خیر
پرواز با تو باید ...
گر پر شکسته در باد ...
یگانه جان ، لازم نیست برای زیر سوال بردن پستهای من ، جملات من را از جاهای مختلف بیرون بکشی بدون در نظر گرفتن جملات قبل و بعد از آن ،وقتی شما در یک بحث معمولی منطقی رفتار نمی کنید چه برسه به حکومت ایران ! البته می دونم اینم یک روش زیرکانه برای محکوم کردن نظریات دیگران است ، اینم مثل اون منطق گرفتن نتیجه کلی از یک جامعه کوچک سرچشمه میگیره !

از اونجا که برای یک جمله ساده چهار تا پست دیگه گذاشتم تا سو تفاهم شما رفع شد :o اینجا هم یک باردیگه یک توضیح مختصر میدم که اگر با دقت بخونید دیگه تناقضی در پستهای من نمی بینید !

همونطور که می دونیم واقعیت با حقیقت فرق داره ، واقعیت جامعه امروز ما ، حاصل یک تاریخ چند هزارساله با اتفاقات گوناگون است که الان اسمش شده جامعه اسلامی که تنها چیزی که درش دیده نمیشه اسلامه ! ولی قوانینی که مردم با اون سر و کار دارند و باهاش مجازات می شوند از روی قرآن وضع شده ، برای همینه که میگم این بی عدالتی است و باید قوانین عوض بشه ! منظور من این نیست که قرآن اشتباهه ، نه ! قرآن نه نیاز به تغییر داره نه روی کلام خدا میشه حرفی زد ! بلکه واقعیت اینه است که جامعه ای که از اول با اصول اسلامی رشد نکرده و دچار یک بیقانونی شده که معنی عدالت در اون عوض شده و این همه رفتار ضد انسانی درش دیده میشه ، چطور میشه ازش انتظار رعایت دقیق قوانین اسلامی داشت ؟و یا چطور میشه قوانین مجازات اسلامی را بدون چون و چرا درش اجرا کرد ؟!
برای همین در پستهای قبلی گفتم دامنه عدالت در جوامع مختلف متفاوته ، چیزی ممکن است امروز عدالت باشه که فردا عین بی عدالتیه !

یک مثال هم می زنم که منظورم روشن بشه، من خودم به اسلام ایمان دارم اما می خوام فرزندانم را در یک کشور غیر اسلامی بزرگ کنم ، آیا اگر روزی بچه های من رفتاری غیر از اعتقادات من انجام دادن باید اونها را با قوانین اسلامی خودم مجازات کنم ؟ آیا عدالت اسلامی من این اجازه را به من میده؟ مقصر کیه ؟ مقصر منم که محیطی را که دوست داشتم برای بچم فراهم نکردم ، پس چطور انتظار دارم همون آدمی بشه که من می خوام؟!!! پس مجبورم یک سری تغییرات را قبول کنم ولو اینکه مخالف با قانون من باشه !

برای همین امروزه با وضعبت موجود خواستار جدائی دین از سیاست هستم و فکر می کنم قوانین اسلامی در یک جامعه به ظاهر اسلامی باید تغییر کنه ولی قلبا دوست داشتم در جامعه ای زندگی می کردم که از بنیان، اسلامی بود البته این یک جامعه آرمانی است که فکر نمی کنم هیچ جا بشه پیداش کرد :(
امیدوارم متوجه منظور من شده باشی .

در حالی که حقیقت دنیا ثابت خواهد کرد که همونگونه که خداوند با منطق خودش زمین و آسمان وانسان و هستی را آْفریده و از طبیعت اصلی انسان کاملا آگاهه ،چیزی که هنوز هیچ بشری نتونسته به اون کامل دست پیدا کنه ، با منطق خودش هم قوانینی را تعیین کرده که جای هیچ بحثی ندارد و کاملا از عدالت الهی سرچشمه میگیره و من ، بنده ناچیز و ناقص العقل خدا که در دنیای دو بعدی زندگی می کنم و چشم دیدن ابعاد بیشتر هستی را ندارم ، کی هستم که بخواهم این قوانین را نقد و یا خواستار تغییرش باشم .
در عربستان اسلام وجود ندارد ! زنانشون باید این شجاعت را پیدا کنند تا خودشون را از زیر اون اختناق نجات بدن ، البته در همه جای دنیا اختناق وجود دارد اما نوعش فرق می کنه ، این صحبت نوام چامسکی و میشل فوکو در اون مناظره ای بود که گذاشتم .

کشوری که پادشاهش روز به روز داره بر ثروتش افزوده میشه یا بر سر مردم یمن بمب شیمیائی میریزه مسلمان نیست !

تا در جامعه ای یک فقیر سر گرسنه بر زمین میگذاره اون جامعه اسلامی نیست که بخواهد قوانین اسلامی داشته باشه !
در جامعه ای که سر مردم را برای اعتراضشون زیر آب می کنند اسلامی نیست که بخواهی دنبال مرتدش بگردی !

شما همه مشکلات جامعه شناسی ، فرهنگی ، حقوقی مردم در تمام دنیا نه فقط ایران را زیر سر اسلام گذاشتین مثل "جنسی بودن زن" ، چشمتون را به حقیقت باز کنید :)

مشکل از جیب دولتهاست که همه چیز را به نفع خودشون تغییر می دهند ، والا که قوانین اسلامی و مذهبی چیزی جز صلاح بشریت نبوده و نیست .

دیگه از این بیشتر قادر به توضیح نیستم و مطمئنم اونی که باید بگیره چی گفتم ،‌گرفته :)

سروناز جون ، لینک اول شما اشاره به این داشت که این عمل در ایران وجود داره ، و اونو نقد کرده بود اما هیچ نمونه ای عنوان نکرده ! لطفا لینک خود خبری را بگذار که در قوه قضاییئه در چند سال گذشته در چه روزی چه کسی به این جرم به دار آویخته شده شما خدا را شکر فیلتر شکن احتیاج نداری ، یکی ندونه انگار دارن هر روز مسیحی ها و یهودی را در ایران دار می زنند ، اتفاقا اقلیت مذهبی در ایران زیاد است ، خیلی هم روابط خوبی با مردم و حکومت فعلی دارند ، اما اینکه یک آدم چه مسلمون چه مسیحی چه غیره محاربه با حکومت اسلامی ایران بکنه و به دار آویخته بشه دیگه بحثش جداست ! لینک آخری هم که فکر کنم سیاسی بود !
¥ Doing what you like is freedom , Loving what you do is happiness ¥
مطلبی رو میگذارم از وبلاگ محمد مصطفایی وکیل دادگستری.این مطلب در پاسخ به پست کسی نیست.

فقط کسانی که مجازات اعدام رو قبول دارن توجه کنن که گاهی ممکنه فردی ناعادلانه مورد قضاوت قرار بگیره و به مرگ محکوم شه.اگر نازنین رو یادتون باشه دختری بود که برای مقاومت و جلوگیری از تعرض، گمانم پسر عموش رو کشته بود.اون دختر بعد از تلاش سازمانهای حقوق بشر جهانی از اعدام نجات پیدا کرد.

اما اینبار ریحانه...

و این ریحانه ها کم نیستند:



محکومیت ریحانه جباری به اتهام دفاع از ناموس خود


روز گذشته زمان رسیدگی به پرونده خانم ریحانه جباری یکی از موکلین اینجانب در شعبه 74 دادگاه کیفری استان بود که چون در این روز نمی توانستم در دادگاه حاضر شوم از آقای خرمشاهی که یکی از وکلای به نام و متبحر هستند درخواست کردم که به جای من در دادگاه حاضر و از حقوق ریحانه دفاع کند. در پرونده دلایلی بسیار زیادی وجود دارد که نشان می دهد ریحانه جباری برای دفاع از خود و ناموسش مرتکب جرم شده و طبق مقررات قانونی مستحق مرگ نیست. در این رابطه آقای خرمشاهی یادداشتی را نیز مرقوم نموده اند که عین یادداشت را به نظر گرامیتان میرسانم. مطمئنا پس از اینکه حکم صادره از شعبه 74 کیفری استان به اینجانب ابلاغ شود نسبت به آن اعتراض خواهم نمود. ولی واقعا چرا دادگاههای کشورمان می بایست به راحتی از مجازات اعدام و قصاص در احکام خود استفاده کنند و یا چرا خانواده های مقتولین در اینگونه موارد اندک نظری هم به خصوصیات و شخصیت متهمان نمی اندازند.

چون در دادگاه نبودم عین گزارش روزنامه اعتماد را در این قسمت نقل می کنم.

بعد از سه جلسه محاکمه به رغم ادعای متهم مبنی بر انجام دفاع مشروع



دختر طراح به جرم قتل پزشک جراح به قصاص محکوم شد



گروه حوادث؛ یک دختر طراح که متهم است پزشک جراحی را به قتل رسانده بعد از چندین جلسه محاکمه و به رغم اینکه ادعا می کند در دفاع از خودش مرتکب قتل شده است به قصاص محکوم شد.

به گزارش خبرنگار ما پرونده اتهامی این دختر که ریحانه نام دارد دو سال پیش وقتی مطرح شد که پلیس جسد یک پزشک جراح به نام مرتضی را که با ضربه چاقو به قتل رسیده بود، پیدا کرد. ماموران دریافتند چند پیامک بین مقتول و دختری به نام ریحانه رد و بدل شده است. به این ترتیب این دختر بازداشت شد. او در همان تحقیقات اولیه قتل را قبول کرد و گفت در دفاع از خودش مرتکب قتل شده است. او گفت؛ چند روز قبل از این اتفاق با مقتول و یکی از دوستانش به نام شیخی آشنا شدم.من در یک بستنی فروشی بودم و داشتم با تلفنم صحبت می کردم که آنها متوجه شدند من طراح هستم. می خواستم از مغازه خارج شوم که جلو آمدند و شماره شان را به من دادند و گفتند برای یک دفتر کار طراح می خواهند. من شماره را گرفتم و بعد از مغازه خارج شدم. قدم زنان می رفتم که مقتول سوار بر تویوتا کمری جلو آمد. دوستش هم کنارش بود، آنها مرا سوار کردند. چون مرتضی مرد میانسالی بود به او شک نکردم و سوار شدم. چندین بار تاکید کرد و از من خواست حتماً شماره اش را در گوشی ام داشته باشم. ریحانه ادامه داد؛ چند روز بعد دوست مرتضی تماس گرفت و با من قرار گذاشت تا دفتر کار را ببینم. ما در خیابان همدیگر را دیدیم و قبل از رسیدن به مقصد مرتضی از داروخانه وسایل خرید. وقتی به آپارتمان رسیدم دیدم آنجا خیلی کثیف است. معلوم بود سال ها کسی وارد آن محل نشده بود. مرتضی سجاده اش را پهن کرد که نماز بخواند. من در را نیمه باز گذاشته بودم اما او از من خواست در را ببندم و روسری ام را دربیاورم، قبول نکردم. وقتی از در فاصله گرفتم خودش جلو آمد و در را بست. خواست به من نزدیک شود. من قبول نکردم. دستش را دور کمرم انداخت و من فرار کردم. عصبانی شده بود و می گفت تو نمی توانی به خواسته من بی توجهی کنی. یک لحظه که سرش را برگرداند من چاقو را از کیفم بیرون آوردم و از پشت ضربه یی به او زدم. مرتضی روی زمین افتاد. در همین هنگام در از بیرون باز و شیخی وارد شد. او به من گفت چه کار کرده یی؟ به سمت اپن آشپزخانه رفت، چند کاغذ آنجا بود برداشت و فرار کرد. بعد هم من از خانه بیرون آمدم. ریحانه در مورد اینکه چاقو را از کجا آورده بود، گفت؛ من چاقو را به پیشنهاد مقتول خریدم.او به من می گفت دختری در سن و سال تو نباید بدون وسیله دفاعی باشد. من هم چند روز قبل از حادثه به تجریش رفتم و چاقو را از آنجا خریدم.

تحقیقات پلیس نشان داد دو لیوان آبمیوه روی اپن آشپزخانه محل قتل وجود داشت که یکی از آنها را مرتضی مقتول پرونده خورده و دیگری برای ریحانه ریخته شده بود. آزمایش های انجام شده روی محتوای لیوان ها نشان می دهد آبمیوه ریحانه حاوی داروی بیهوشی بوده است. در همان زمان نماینده دادستان اعلام کرد مدارک علیه ریحانه کافی است و او مرتکب قتل عمد شده است و به دروغ می گوید قصد دفاع از خودش را داشته است. به همین سبب کیفرخواست به اتهام قتل عمدی برای این دختر صادر شد و متهم 19ساله در شعبه 74 پای میز محاکمه رفت. محاکمه ریحانه سه جلسه طول کشید. روز گذشته آخرین جلسه دادگاه برگزار شد. در ابتدای جلسه قاضی تردست که ریاست شعبه را بر عهده داشت نظریه پزشکی قانونی در مورد اختلال شخصیت ریحانه را خواند. در این گزارش آمده است؛ ریحانه دارای شخصیتی خودشیفته است. احساسی اغراق آمیز در مورد خودش دارد و فکر می کند مستحق لطف از سوی دیگران است. او دچار خودبزرگ بینی است و تصور می کند باید در مرکز توجه باشد. قاضی گفت پزشکی قانونی توصیه کرده است ریحانه از نظر بالینی هم مورد بررسی قرار گیرد که دادگاه لزومی بر انجام آن نمی بیند. وی سپس از ریحانه خواست آخرین دفاعیات خود را مطرح کند. دختر جوان که برای سومین بار در جایگاه متهم می ایستاد، گفت؛ من نظریه پزشکی قانونی را قبول ندارم. من دختری خودبرتربین نیستم. یک دختر معمولی هستم که اجازه ندادم نسبت به من هتک حرمت شود. این اتفاق در مورد افراد خودبرتربین نمی افتد. وی ادامه داد؛ من یک طراح هستم و مرا به بهانه طراحی به آن خانه بردند. اما موضوع چیز دیگری بود و قصد تعرض به من را داشتند که مقاومت کردم. سپس عبدالصمد خرمشاهی وکیل مدافع ریحانه در جایگاه حاضر شد. وی گفت؛ موکل من هنگام قتل از خود دفاع کرده و این ادعایش هم ثابت شده است. خرید هایی که مقتول از داروخانه کرده و توسط پلیس کشف شده و آبمیوه موجود در صحنه و محتویات آن نشان می دهد قصد تعرض نسبت به موکل وجود داشته است و او در این باره دروغ نمی گوید. موکل من به جز دفاع از خود انگیزه یی برای قتل و هیچ کینه و عداوتی با مقتول نداشته، ضمن اینکه فرار از محل حادثه نیز برایش ممکن نبود. امکان دسترسی به نیروی انتظامی هم نداشته و او مجبور بوده دست به چنین کاری بزند. وی گفت؛ در شرایطی که فردی قصد تعرض به دختری را دارد چطور می توان انتظار داشت آن دختر بتواند منطقی تصمیم بگیرد و در آن لحظه به این فکر کند که باید ضربه را چطور بزند، چنین شخصی فقط می خواهد تهدید را از خود دور کند. خرمشاهی به فتوای فقها نیز اشاره کرد و گفت؛ بعضی از فقها گفته اند اگر فرد قصد تعرض داشته باشد، طرف مقابل جلوی آن را به هر نحوی بگیرد دفاع مشروع کرده است. قاضی تردست بعد از اینکه ختم جلسه را اعلام کرد، گفت؛ من بنابر وظیفه شرعی و قانونی باید طرفین را به مصالحه دعوت کنم. ریحانه با قصد قبلی دست به چنین کاری نزده است. از طرفی مقتول هم عمل درستی انجام نداده، هرچند ریحانه نباید او را می کشت و مقتول مستحق مجازات مرگ نبود. بنابراین من از اولیای دم می خواهم صرف نظر از آنچه در جلسات محاکمه گفته شد به خاطر جوانی متهم اعلام گذشت کنند. این تقاضا از سوی اولیای دم پذیرفته نشد و در نهایت هیات قضات شعبه 74 دادگاه کیفری وارد شور شدند و ادعای ریحانه در خصوص دفاع مشروع را رد و وی را به قصاص محکوم کردند.





تناسب دفاع


عبدالصمد خرمشاهی*

حق دفاع مشروع که از جمله مباحث مهم حقوق جزا است از دیرباز نزد اقوام و ملل مختلف و در ادیان مختلف وجود داشته و همراه با گذشت زمان به تدریج تحول و تکامل یافته و دامنه آن گسترش پیدا کرده و از همین رو در اکثر قوانین جدید و قدیم جایی برای خود داشته است. دفاع مشروع که یکی از علل موجهه جرم است در قانون مجازات عمومی سابق پیش بینی شده بود و بعدها با تغییرات جزیی در ماده 61 و همین طور مواد 625 و 627 و 629 قانون مجازات اسلامی گنجانده شد. فقهای اسلامی دفاع مشروع را به لحاظ اینکه یکی از مهم ترین پایه های نظم و آرامش جامعه است مورد توجه قرار داده اند. دفاع مشروع در یک تعریف مختصر حقی است که قانونگذار برای افراد قائل شده تا با عملی که ضرورت دارد خطر حقیقی، حال و غیرمشروعی را دفع کند که نفس، مال یا ناموس او یا دیگری را مورد تهدید قرار داده است. ماده 625 قانون مجازات اسلامی تصریح کرده است؛ قتل و ضرب و جرح هر گاه در مقام دفاع از نفس یا عرض یا مال خود مرتکب یا شخص دیگری واقع شود با رعایت موارد ذیل مرتکب مجازات نمی شود مشروط بر اینکه دفاع متناسب با خطری باشد که مرتکب را تهدید می کرده است و در ادامه در ماده 627 همین قانون سه شرط برای تحقق دفاع مشروع مقرر شده است؛ 1- خوف برای نفس یا عرض یا ناموس مستند به قرائن معقول باشد.2- دفاع متناسب با حمله باشد.

3- توسل به قوای دولتی یا هرگونه وسیله آسان تری برای نجات میسر نباشد. اینجانب در این مقال مختصر هرگز قصد ندارم به تبیین جزییات یا حتی کلیات تاسیس حقوق دفاع مشروع و مسائل مرتبط با آن بپردازم که نه مکان اجازه می دهد و نه زمان و نه ضرورتی دارد چرا که در این رابطه استادان و حقوقدانان بزرگوار به صورت مفصل نوشته و گفته اند... اما انگیزه این نوشتار چیزی نیست جز تاملی بر ادعای ریحانه دختری که روز گذشته در شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد و در تمامی دوران بازداشت خود و جلسات دادگاه مدعی بود با انگیزه دفاع از ناموس طرف مقابل را به قتل رسانده... ادعایی که هرگز در دادسرا از وی پذیرفته نشد زیرا قاضی محترم بر این باور بود که برای تحقق دفاع مشروع باید دفاع متناسب با حمله باشد و عمل ریحانه از مصادیق دفاع مشروع نیست زیرا وی می توانسته به طرق دیگر و آسان تری از خود دفاع کند از جمله اینکه فرار کند یا با تلفن خود نیروی انتظامی را در جریان قرار دهد و... کمااینکه تا آنجا که دفاع با عمل آسان تر میسر باشد توسل به عمل سخت تر جایز نیست. در زمینه لزوم تناسب دفاع با حمله مطالب زیادی نوشته یا گفته شده اما آنچه زیاد به آن پرداخته نشده لزوم بررسی وضعیت روحی فردی است که در معرض تهاجم قرار گرفته شده... شکی نیست که تشخیص تناسب دفاع با حمله بر عهده قاضی است و این تشخیص چه اندازه دشوار است زیرا فردی که در معرض خطر قرار می گیرد و خوف جان یا ناموس دارد چنان دچار پریشانی روان و استرس و اضطراب می شود که قواعد بازی را فراموش می کند. او به راه های آسان یا آسان تر نمی اندیشد. او در آن لحظه فقط به فکر نجات جان یا ناموس خودش است به هر وسیله و به هر شکلی و به تعریف کلی تر اصولاً معیار ارزیابی کامل خطر غیرمشروع و تناسب دفاع یک معیار کاملاً شخصی است که در این رابطه باید اوضاع واقعی قضیه و وضعیت روحی فرد مورد حمله مد نظر کامل قرار گیرد. درک کامل وضعیت روحی روانی کسانی که در یک لحظه جان یا ناموس خود را در خطر می بینند کاملاً دشوار است و از طرفی همان گونه که گفته شد این قاضی است که باید تشخیص دهد دفاع متناسب صورت گرفته یا خیر اما آنچه مسلم است قتل در مقام دفاع از ناموس (اگر ثابت شود) جرمی است که از منظر عرف و جامعه هرگز مورد سرزنش قرار نگرفته است و وجدان جمعی هر چند مجری قانون مرتکب را مجرم بشناسد و دفاع او را متناسب نداند او را تبرئه می کند و بر همین اساس است که در اکثر کشورهای جهان در موارد مشابه پس از بررسی کلی پرونده و ظواهر امر حتی اگر دفاع مشروع ثابت نشود اما مرد بیگانه از حدود متعارف گذشته باشد یا قصد شومی را داشته باشد و زن به دلیل ترس ناشی از شرایط یا تصورات غلط دیگر فرد مهاجم را به قتل برساند در مجازاتش تخفیف قائل می شوند.

http://www.mohegh.blogfa.com/post-259.aspx
بهنود شجاعی در مقابل چشمانم اعدام شد

دیشب حافظ گفت:

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم

منتظر بودم تا زمان بگذرد و به درب زندان اوین روم. حدود ساعت ?:?? دقیقه با کوهیار گودرزی قرار گذاشتم و به سمت زندان اوین رفتیم. حدود ??? نفر از فعالان حقوق اجتماعی و تعدادی مادر داغدیده هم حضور داشتند. منتظر بودیم که اولیاءدم به زندان بیایند. بعد از گذشت یک ساعت مادر و پدر احسان (مقتول) را به همراه برادر و خواهرش دیدیم. جمعیت به سمت وی رفتند تا با التماسهای خود آنان را از اعدام بهنود منع کنند. مدتی گذشت و مادر و پدرش گفت که ما گذشت می کنیم. جو بسیار سنگینی حاکم شده بود. درب زندان باز شد . اولیاءدم من و آقای اولیایی فر به داخل زندان رفتیم. مدتی در سالن انتظار ایستادیم. فکر می کردیم که اولیاءدم گذشت خواند نمود و بهنود اعدام نخواهد شد. مدتی گذشت صدای دعاهای فعالان از بیرون زندان به گوش می رسید. بعد از چند دقیقه وارد سالن دیگری شدیم. بهنود یا تعدادی از مسئولین زندان هم حضور داشتند. وقتی اولیاءدم به داخل رفت. بهنود به دست و پای آنها افتاد و خواهش و التماس کرد که او را نکشند. سرپرست اجرای احکام صورتجلسه اجرا را تنظیم کرد. چند نفر از مسئولین زندان، من و آقای اولیایی فر به سمت اولیاء دم رفتیم از آنها خواستیم و التماس کردیم که بهنود را اعدام نکنند. مادر مقتول گفت من الان نمی توانم فکر کنم باید طناب دار را به گردن بهنود بیاندازم. بعد از چند دقیقه صدای اذان به گوش رسید. بهنود به اتاقی رفت تا آخرین نماز زندگی اش را بخواند. او رفت تا از خداوند خود طلب مغفرت کند. پس از اتمام نماز همگی به محوطه زندان رفتیم. وحشت داشتم و تمام بدنم می لرزید و نمی دانستم که عاقبت این پسر بی مادر چه خواهد شد. بهنود وقتی به دست و پای مادر و پدر مقتول افتاد به مادر مقتول می گفت که من مادر ندارم تو رو به خدا شما مادری کنید و من را اعدام نکنید. همگی به سالن دیگر رفتیم. در سالن چهار پایه مستطیل شکل آهنی وجود داشت که بالای آن طناب دار پلاستیکی آب رنگی نصب کرده بودند. بهنود می آرزو داشت آسمان آبی را در آخرین لحظه زندگی خود ببیند ولی داشت طناب دار آبی می دید. اولیاءدم داخل رفتند و پس از مدتی بهنود را به آن سالن کذایی بردند. سالنی که اعدامها در آنجا صورت می گرفت. من تا به حال ندیده و نشنیده بودم که اجرای احکام یک نفر را به صورت خاص در زندان اوین اعدام کند. ولی برایم تعجب انگیز بود که چرا بهنود به تنهایی اعدام می شد. شاید این هم از بد اقبالی او بود که تنها به آسمان رود. کسانی که آنجا بودند باز هم از مادر و پدر بهنود خواهش کردند و گفتند اگر با خدا معامله کنید زیان نخواهید دید. مادر مقتول گفت باید طناب دار را به گردن بهنود بیاندارید. بهنود به بالای چوبه دار رفت و طناب را به گردنش انداختند. چند ثانیه ای نگذشت که مادر و پدر مقتول به سمت چارپایه رفتند و آن را از زیر پای بهنود کشیدند. بهنود به ملکوت اعلی پیوست.

طاقت دیدن این صحنه را نداشتم. تا چارپایه از زیر پای بهنود کشیده شد تمام اطراف سیاه شده بود.

امروز دیگر بهنود در زندان و بین دوستان خود نیست. جای خالی بهنود را احساس می کنند.

من تمام تلاش خودم را کردم ولی هیچ فایده ای نداشت. باز هم عقیده دارم او مستحق مرگ نبود.

او نمی بایست اعدام شود.

ولی اعدام شد.

اعدام

آخرین سخنان و خواسته های بهنود شجاعی - صبا واصفی

این مصاحبه وقتی انجام شد که بهنود هنوز زنده بود. هیچ وقت فکر نمی کردم نوشتن فعل بود این قدر تلخی به جانم بریزد. بهنود از پشت تلفن گفت: آدم به امید زنده است... کاش وقتی شما این مصاحبه را می خوانید بهنود هنوز زنده باشد. کاش رنگ سرخ آسمان بامدادی، آخرین رنگ چشمهایش نباشد؛ کاش آسمان آبی بعد از طلوع را ببیند...

اگر بخواهی نقاشی بکشی از چه رنگی استفاده می کنی؟

آبی

چرا آبی؟

به خاطر آسمون. خیلی وقته که آرزو دارم از بیرون زندان ببینمش.

چند بار تا حالا برایت حکم صادر شده ؟

تا الان سه بار رفتم پای چوبه که رییس قوه قضاییه به من وقت داده. چهار پنج بار هم دو سه روز مانده به اجرای حکم به من وقت دادند.

شب اجرای حکم را در کجا می گذرانی؟

در یک سویت تنها دور از همه. اون جا تا صبح هزار بار مرگ رو جلوی چشم هایت می بینی. همه کسانی که آن جا می روند فقط آرزو می کنند که خدا رحمی به دل شاکی بیندازد و رضایت بدهد.

در مسیری که از سلول تا جایگاه اجرای حکم طی کردی به چه کسی یا چه چیزی فکر می کردی؟

بار اول اصلا باورم نمی شد قرار است بمیرم. وقتی سوار اتوبوس شدم که از اینجا به اوین بروم تازه فهمیدم قرار است چه بلایی سرم بیاید. فهمیدم یه کاری کردم که آخرش جدی جدی مرگ است. آن جا فقط به این فکر می کردم که ای کاش خدا یه رحمی در دل شاکی بیندازد و من را ببخشد. فکر می کردم کاش یه لحظه، فقط یه لحظه خودشان را جای من می گذاشتند. اگر احسان جای من بود چه در خواستی داشتند؟ فکر می کردم کاش مادر احسان برای من مادری کند!

خودت تلاش کردی از شاکی رضایت بگیری؟

بله. برایشان چندین بار نامه نوشتم از آن ها خواستم به خاطر امام حسین، به خاطر خدا رحم به جوانی ام کنند. قبول دارم اشتباه بزرگی مرتکب شدم اما آن موقع من بچه بودم اصلا فکرش را هم نمی کردم کار به این جا برسد. از همین جا به آن ها التماس می کنم به خاطر روح احسان به من یه فرصت دوباره، یه زندگی دوباره بدهند.

شب هایی که در سوئیت تنها بودی و منتظر رسیدن زمان اجرای حکم دوست داشتی چه کسی کنارت بود؟

مادرم. مادرم که سال هاست ندیدمش. وقتی 12 ساله بودم بیماری دیابت گرفت. بعد از دو سال نابینا شد و مرد. نه فقط شب های اجرای حکم، هر شب این آرزو را دارم. دلم می خواهد خدا یه رحمی به دل شاکی بیندازد تا من یه بار دیگه بتوانم سر مزار مادرم بروم.

اگر آزاد شوی اولین جایی که بروی کجاست؟

نذر کردم اول بروم جمکران بعد هم سر خاک مادرم.

هنوز امیدواری که شاکی رضایت بدهد؟

نمی شود که آدم امید نداشته باشد. همه آدم ها به امید زنده اند. نا امیدی بزرگ ترین گناه است. تا الان سه بار مرگ را با چشم هایم دیده ام. در این یک سالی که بارها رفتم پای چوبه و برگشتم فقط توکلم به خدا بوده و بس!

این بار چه زمانی قرار است حکمت اجرا شود؟

یکشنبه 19 مهر بعد از نماز صبح.

دوست داری این بار هم اجرای حکمت به تعویق بیفتد؟

نه. نه. واقعا دیگه نمی خواهم به تعویق بیفتد. ولی می خواهم که مارد احسان برایم مادری کند. می دانم که عزیزشان را از دست دادند، می دانم درد بزرگی است ولی دلم می خواهد یک کمی فکر کنند من اصلا قصد قبلی نداشتم. خدا هم خودش می داند من رفته بودم یک نفر را آشتی بدهم. احسانم هم که فوت کرد توی این دعوا هیچ کاره بود. من و احسان هیچ کاره بودیم. رفته بودیم دو نفر را آشتی بدهیم. به مادرم توهین کرد کار به این جا رسید.

تا حالا با خانواده شاکی برخورد داشتی؟

بله. یک بار در دادگاه یک بار هم سری اول که رفتم پای چوبه. آن جا اتاقکی است که در آن نماز صبح می خوانند. بعد متهم را می برند پای چوبه. بعد از نماز به آن ها التماس کردم من را ببخشند. مادرش چیزی نگفت. فقط گریه می کرد ولی برادرش گفت برادر جوانم را کشتی. من واقعا جانی نیستم یک اتفاق ساده، بدون هیچ قصد قبلی کار من را به این جا کشید.

دوستانی داشتی که حکمشان اجرا شود؟

بله . بار اول که پای چوبه رفتیم 5 نفر بودیم . 4 نفر را جلوی چشمانم بالا کشیدند. سری دوم 11 نفر بودیم. 8 نفر را بالا کشیدند. بار آخر 7 نفر بودیم 2 نفر را بالا کشیدند.

اگر ولی دم را ببینی از او چه درخواستی می کنی؟

التماس می کنم تمنا می کنم به خاطر روح احسان از من بگذرد. به خاطر علی اکبر، به خاطر امام حسین من را عفو کنند. من از 17 سالگی در زندان بودم. از بچگی مادر نداشتم. بدبختی زیاد کشیدم. از 17 سالگی تا الان 4 سال و نیم عمرم را در زندان پیش یک مشت خلاف کار گذراندم. به خدا به اندازه تمام عمر یک آدم من تنبیه شدم. از خدا می خواهم دشمن آدم هم گرفتار چنین جایی نشود. از ولی دم می خواهم با خودش فکر کند اگر جریان برعکس بود دلش به چی رضایت می داد، همان کار را بکند. دلم خواهد از ته دل به آن ها بگم تا آخر عمر بردگی می کنم.. می دانم در خواست بزرگی است، چیز زیادی از آن ها می خواهم، می دانم گذشت کردن در چنین حالی خیلی سخت است اما این جا هر کسی قصاص کرده پشیمان شده است. اگر هر کدام از شاکی ها فقط یک هفته در زندان زندگی کنند نه تنها خودشان رضایت می دهند بلکه از همه شاکی ها رضایت می گیرند.

سری دوم یک متهم را با من بدن پای چوبه بعد از مدتی شنیدم همسرش ناراحتی اعصاب گرفته. مادرش هم فلج شده است در به در دنبال خانواده متهم می گشتند از آن ها حلالیت بگیرند. یک متهم دیگر هم بود که بعد از این که زیر چار پایه اش زدند خانواده اش گفتند می خواهیم رضایت بدهیم که قاضی گفت این رضایت را باید 5 دقیقه پیش می دادید.

فکر می کنی اگر پدر تو جای پدر احسان بود رضایت می داد؟

پدرم اذیت می کرد اما مطمئنم رضایت می داد. هر کسی یک لحظه دلش را جای دل متهم بگذاره و احساس کند به او چه می گذرد رضایت می دهد. من 20 ساله ام. باور نمی کنید! گفتنش ساده است ولی وحشتناک است 20 نفر جلوی چشم هایت جان بکنند. هیچ کس نمی تواند خودش را جای من بگذارد و تصور کند چه قدر سخت است. لحظه ای که می بینی هم بندی هایت به دست و پای ولی دم می افتند و فایده ای هم ندارد.

بهنود امیدوارم تا هفته دیگر چنین روزی خانواده ات حضور تو را در خانه جشن بگیرند.

من که دست هایم بالاست. هر چی او بخواهد. رضایم به رضایش.

http://www.mohegh.blogfa.com/8807.aspx
نامه ای از بهنود شجاعی که اعدام شد

این نامه ای منتشر نشده از بهنود شجاعی است که در زیر سن ?? سالگی در یک نزاع بچگانه جوانی را بقتل رساند و محکوم به قصاص شد و امروز ساعت ? بامداد حکم در موردش به اجرا گذاشته شد.

تلاشهای زیادی برای جلوگیری از اجرای قصاص او صورت گرفت و چند بار اجرای حکم به تعویق افتاد اگرچه او دو بار به قرنطینه رفت و تا ای چوبه دار رسید و به نظر من دو بار مرگ را درک کرد ولی پیگیریها نتیجه نداد .

پرونده او تاثیر بسزایی در بسیاری از مقامات داشت که سعی می کنم روزی درباره آن بنویسم

بهنود مادر نداشت آرزو می کنم امروز و امشب آغوش گرم مادرش را تجربه کند و آه ها و ناگفته هایش را با او در میان بگذارد

بسم الله الرحمن الرحیم

ماه فروردین و هنــگام گل است موسم دیدار گل با بلبـــــــل است

دوستان شادی کنان در انجمن مانده ام من دور از این باغ و چمن

همیشه بهار برایم با خاطراتی خوب آغاز می شد اما این بار شکل بهار خزانی بوده برایم دیگر بهار نبود بهار من در حال خزان بود. آن شب که به انتظار صبح، که (صبح آخر زندگیم بود) به همه چیز فکر می کردم نمی دانید؟ که چه بر من گذشت و چه تا صبح کشیدم.

من در این کنج قفس جا مانده ام ای خدا تنهای تنها مانده ام

نیست دیگر در تنــــــم تاب و توان ناتوانـــــــــم، ناتوانم، ناتوان

اینها مواردی بود که از روح و روانم می گذشت ، یعنی ناتوانی ام را می دیدم، دیگر از حس کردن گذشته بود. در هاله ای از غم گوشه آن گوشه از دنیا، من بودم و خدای خود، ناتوانی مرا در آغوش گرفته بود و برایم با صدای سردش آوای لالایی می خواند. بخواب؛ که همه چیز به آخر رسیده. از آن لحظه سردتر دیگر نبود. یعنی زمستان با آن همه سردیش از آن لحظات گرمتر و بهتر بود.

دیگرم تاب و تــــــــــوان در تن نماند قـــدرت ذکر و دعا در من نماند

پس تو خود ای خالق عرض و سماء هم دعا کن هم دوا کن درد ما

به او که در آن لحظه کنارم بود گفتم، تو که خود می دانی پس خود دوا کن ( یا من اسمه دواء....)

و آن لحظه به این اندیشیدم که فردا چه خواهد شد از او خواستم..

زین مصیبتهای بی حد و شمار حال ما را وارهـــان ای کرد گار

دستــــــــها بر جان انعامت دراز چشمها بر چشمه فیض تو باز

و می دانستم که او برایم هرچه بخواهد آن بهتر است، دوباره گفتم:

کن دعای بی پناهان مستجاب با عطای خویش ما را ده جواب

زین پریشـــان حالی درماندگی خلق را آســــوده کن در زندگی

به یاد فردا افتادم که چگونه خواهد گذشت، از خدای خود خواستم:

شاد گردد تا که دلهای غمین رحمتی یا رحمتاً العالمین

خاطر غم دیدگان را شاد کن جمله را از دید غم آزاد کن

شب در حال گذشتن بود اما هر سایه یک پتک بر سر من، لحظه در حال سپری شدن است، (خدایا هیچ کس کاری نمی تواند بکند، مگر تو) دوباره با خود مرور کردم، آنها که خود همه چیز را می دانند و حقشان است که قصاص کنند، از خدای خواستم که یک بار دیگر فرصتی بدهد اما با خود گفتم (که چه کنم مگر قرار است در فرصت بعدی اتفاقی بیفتد بگذار کار تمام شود) دوباره گفتم ( یعنی می شود که فرصتی هر چند کوتاه پیش بیاید؟ شاید بشود) خیلی سخت می گذشت، اینها چیزی نیست که بتوان بیان کرد اما از یک طرف این حق آنان است که قصاص کنند؛ کتاب و دین شریعت به آنان اجازه داده من نیز خطا کرده ام ولی زندگی و جوانی حق من است. آیا یک اشتباه هرچند بزرگ باشد قابل بخشش نیست؟ آیا نمی توان با خداوند که گفته اگر ببخشید برای شما بهتر است، در این زمینه وارد معامله شد؟

بهبود شجاعی آماده شود برای اجرای حکم ! نمازم را خواندم آن در نظرم آخرین نماز بود و بعد باید حرکت می کردم صدای زنجیرها می آمد، قرار بود با دسته بسته جان دهم چقدر سخت است حکم، حکم خداوند و باید اجرا شود. مامور آمد و مرا آماده حرکت به سمت آخر زندگیم کرد.

برویم... صدای گامها را می شنیدم وارد محوطه شدم یکی از آن طنابها را برای من آماده کرده اند.

محوطه شلوغ، هر کس در جایی و من را به سمت محل اجرای حکم راهنمایی می کردند آن صبح آخر من بود دیگر قرار بود بعد از آن را نبینم.

بهنود شجاعی: به شما یک ماه فرصت داده شد تا رضایت ولی دم را بگیرید، او را بر گردانید

یک لحظه خانواده شاکی را دیدم برادر داغ دارش گفت : تو برادرم را کشتی نمی دانستم از آن خبر خوشحال باشم یا از این جمله ناراحت. خوشحالیم کمتر از دقیقه ای طول نکشید آنان می خواستند حق برادر جوانشان را بگیرند و حق داشتند. اما به هر حال من یک ماه دیگر فرصت داشتم زنده بمانم اما این مطلب دل آن خانواده داغدار را درد آورد. چه کنم خدای من:

ای خدا ای راز دار بندگان شرمگینت ای توانایی که بر جان و جهان فرمانروایی

ای خدا ای همنوای ناله پروردگانـــت زین جهان تنها تو با سوز دل من آشنایی

از اینکه آنان دل خسته و رنجور شده بودند غصه ام بیشتر شد غم سراپای وجودم را فرا گرفت. میخواستم فریاد بکشم که دیگر توان زنده بودن را ندارم، دیگر این شکل زندگی برایم سخت است هر لحظه برایم لحظه مرگ است و هر دقیقه برایم عذاب آور، به که بگویم که خلاصم کنید.

صدایم در درون حبس شده بود، تشنه بودم اما آب شفایش نبود، خسته شده بودم اما نمی توانستم استراحت کنم، می خواستم بخوابم اما چشمانم اجازه نمی داد، می خواستم گریه کنم اما اشکی نداشتم، دوباره آن سلول تنگ و کوچک. به که بگویم نمی خواهم اینجای دنیا را. دوباره باید آن همه عذاب را تحمل کنم. کسی می گفت: این لطف پروردگار هم به تو و هم به خانواده مقتول است شاید خداوند آنان را نیز بیازماید تو چه میدانی، مگر خود نگفته که من بهتر بر احوال شما آگاهم با این ندا تسکین یافتم که آری خداوند بهتر می داند، شاید به این وسیله آنان نیز مانند من در حال آزمایش اند. که چگونه از حق خود بگذرند و زندگی جوانی را به او بر گردانند. یک ماه سخت و طاقت فرسا گذشت یک عده در جشن و شادمانی، یک عده در راه مسافرت به هرجایی که می خواستند، من نیز درگیر با آخرین روزهای زندگی ام، هر روز منتظر بودم خبری بیاید که شاید در آن از رضایت صحبتی شده باشد. اما هیچ؟

تا اینکه دوباره وقت آن شده که در این غم خانه دنیا شبی را صبح کنم. اما این بار سخت تر، چون یک شب زودتر از دوستانم جدا شدم و نتوانستم با کسی خداحافظی کنم. احساس می کردم که موهایم سپید شده و درونم تهی، چشمانم پر از اشک و ...

اشک می غلطد به مژگانم ز شرم و روسیاهی ای پناه بی پناهان مو سپید و رو سیاهم

بر در بخشایشت اشک پشـــــــــیمانی فشانم تا بشویم شاید از اشک پشیمانی گناهم

آماده یک روز سخت و شب سیاه دیگر شده بودم. با خدای خود می گفتم ای کاش در این زمان آخر یک لحظه مادرم کنارم بود. اما من از نعمت او برخوردار نبودم. با خود گفتم ای کاش دستان گرم پدرم روی شانه هایم بود اما به جای آن دست سنگین تقدیر با من بازی می کرد. اشک چشمانم دلم را می شست و دلم چشمه ای شده بود برای اشکم. دوباره حرکت به سوی آخرین نقطه دنیا وای این سفینه مرا کجا می برد و چه قدر سرعت داشت. وقتی بیرون را نگاه می کردم همه جا سبز و خرم بود همه داشتند زندگی خودشان را می کردند کسی به من توجهی نمی کرد با خود گفتم ( یعنی خدایا می شود من را ببخشند) در ان لحظات چشمانم را خواب ربود.

ای بسا شب خواب نوشین گرم بیفتد به چشم خواب می بینم چو مرغی می پرد در آسمانها

پیــــــــــــــــکر آلوده ام را خواب شیرین می رباید روح من در جستجـــــــویت می پرد تا بی کرانها

آن شب نیز با تمام سختی هایش گذشت . خانواده مقتول با من چه خواهند کرد. یکبار که خداوند عمرم را تمدید کرد آیا آنان نیز مرا خواهند بخشید؟ هیچ چیز غیر ممکن نیست و همه چیز امکان دارد یعنی این بار چه می شود می بخشند یا می کشند؟ اما باید بگویم ای خانواده مقتول ای عزیزان عزیز از دست داده، من به عنوان قاتل فرزند شما از شما طلب عفو و بخشش می کنم و از شما می خواهم که مرا به آیه های قرآن که گفته: ( بخشیدن برای شما بهتر است) مرا ببخشید، آیا غیر از این است....

شما اکنون وقت دارید یک تحقیق کنید و ببینید، آنانکه بر امر قصاص تاکید داشته اند بعد از اجرای حکم چه حالی پیدا کرده اند، اگر من در غفلت مرتکب آن عمل شدم و در سنی که خوب و بد را از هم تشخیص نمی دادم شما چه، شما فقط به خاطر انتقام می خواهید این کار را انجام بدهید، که البته حقتان است یعنی نمی توان یک لحظه تامل کرد. اگر قصاص من باعث راحتی شما و آرامش روح آن مرحوم می شود اشکالی ندارد و اگر شما از آن دو نوبت که به من اجازه داده شده تا بتوانم رضایت شما را جلب کنم ناراحت و خشمگین هستید، آن موهبت خدا بود و من نیز به رضای او راضیم، اما به شما بگویم اگر مرا قصاص کنید که حکم حدود الهی را درباره ام اجرا کرده اید، جان جوانی را در مقابل جان جوانتان گرفته اید و هیچ کس نمی تواند به شما بگوید که چرا اینکار را کرده اید و هیچ حساب و کتابی نمی ماند و به حقتان رسیده اید و دیگر همه چیز تمام می شود. اما اگر رضایت بدهید و از قصاص من در گذرید اولاً که خدا را خشنود کرده اید و از خصلت بخشندگی برخوردار شده اید و مرا تا آخر عمر غلام خود کرده اید و وارد معامله با خداوند شده اید که قطعاً در آن منفعت است. اما لحظات سختی که برمن گذشت را به خاطر لحظات سختی که بر شما گذشت حلالتان می کنم من لحظاتی را برای شما شرح دادم که با ورق و قلم نمی توان آن را توصیف کرد. لحظه ای که باید را نمی دانی و فقط انتظار دستی مهربان را می کشی که مرا ببخشد اما لحظاتی که شاید هیچ وقت جبران نشود. بار الهی می دانی که با دل شکسته و مالامال از درد این حرفها را می گویم:

مهربانا! با دلی شکسته رو به سوی تو کردم رو کجا آرم اگر از درگهــــت گویی جوابم

بی کسم از سایه مهر تو می جویم پناهی از کجا یابم خدایی گر به کویت ره نیابم


مصاحبه با مادر مقتول که خودش قاتل شد:

http://www.youtube.com/watch?v=v_Y354a3VHk
گیلدا من خودم هنوز به نتیجه نرسیدم که قانون منع اعدام خوبه یا بد ، نمیدونم اگر روزی خدای ناکرده این بلا سر خودم بیاد حاضر به بخشش هستم؟ ، البته قضیه بهنود شجاعی واقعا منو متاسف کرد و وقتی بعد از اعدام دیدم مادر احسان میگه حالا به آرامش رسیدم خیلی تعجب کردم ، آدم شاید نتونه کسی رو که بهش ظلم کرده ببخشه ولی حتما از مرگش متاسف میشه ، نمیدونم چرا این حرف رو زد ، خیلی جو زده بود و صد البته غم زده .

در مورد اون خانم طراح من جریانشو خیلی وقت پیش توی روزنامه خوندم ، یه جورایی خیلی پیچیده هست ، امیدوارم حقیقت کار این دختر به زودی روشن بشه و اگر بی گناه هست بتونه اثباتش کنه اگر چه اثبات حقیقت در این کشور از شکافتن اتم سخت تره!!
پرواز با تو باید ...
گر پر شکسته در باد ...
منم با اعدام زیر 18 سال مخالفم ، اونم قتلی که اتفاقی در یک درگیری اتفاق می افته ، واقعا والدین مقتول باید گذشت کنند ، اما قانون اعدام برای امثال خفاش شب که دل همه مردم شاد شد خیلی هم خوبه !

در نزدیکی محله ما یک زمین بزرگی هست که بین بقیه خانه های مسکونی تک افتاده و ساخته نشده و چند تا گاو همیشه توی اون در حال چرا هستند ! همیشه همسرم می گفت صاحب این زمین باید خیلی آْدم زرنگی باشه ، این گاوها را گذاشته اینجا که زمین را از حالت مسکونی در بیاره تا مالیات کمتری سالیانه براش بده ! تا اینکه چند وقت پیش یکی از دوستاش جریان صاحب زمین را براش میگه : صاحب این زمین 30 سال پیش 12 زن را که اول باهاشون دوست می شده و دعوتشون میکرده به خونش توی همین زمین که اونموقع مزرعش بوده ، می کشته و همون جا دفن می کرده ! بعد از سالها میگیرنش و فقط بیست سال میره زندان و میاد بیرون ! الان هم زمینشو نمی فروشه تا قیمتش روز به روز بالا بره با توجه به اینکه دور رو برش حسابی پیشرفت کرده اما فعلا نمی فروشه ! واقعا این انصاف است که همچین آدمی که چه بسا بچه های زیادی را بی مادر کرده باشه هنوز زنده باشه و به زندگی ادامه بده ، بیزینس کنه ، ولی اون همه زن چی شدند ؟!

ولی چند روز پیش ویدئو مستند( اسمش "کارت قرمز" است) داستان شهلا زن دوم ناصر محمد خانی را که دیدم واقعا براش تاسف خوردم که چطور به عشق همچین مرد پستی حاضره ساکت بمونه و حرفی نزن و اعدام بشه !چون الان ثابت شده که قتل کار یک مرد بوده اما چون شهلا اعتراف کرده قراره اعدام بشه :(

ولی برای کسانی مثل این قاتل سریالی کرج که 10تا زن را به قتل رسانده و تجاوز کرده ، واقعا که اعدام تنها راهه .

یگانه جان ، من مصاحبه مادر بهنود را گوش دادم ، گفت من راضی به کشتن کسی نیستم اما خانواده بهنود در همه این چند سال به جای دلجوئی بیشتر دل من را به درد آوردن هر بار میگفتن رضایت شما مهم نیست ، انجمن دفاع از حقوق بشر دنبال کار بهنود است و ما نجاتش میدیم و تو نمی تونی کاری بکنی :( اگر واقعیت داشته باشه خوب این ناراحت کننده است ، اینا باید از مادرش دلجوئی میکردن، نباید بیشتر به خانواده داغدار بی حرمتی کنند :(

این سخن از voltaire فیلسوف فرانسوی هم بی ربط نیست :
«It is forbidden to kill; therefore all murderers are punished unless they kill in large numbers and to the sound of trumpets

کشتن ممنوع است ! همه قاتلها مجازات می شوند به جز آنهائی که تعداد زیادی از مردم را با نواختن شیپور جنگ می کشند !
»
¥ Doing what you like is freedom , Loving what you do is happiness ¥
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز