2777
2789
عنوان

تبادل نظر فرهنگی هنری

| مشاهده متن کامل بحث + 173603 بازدید | 2695 پست
فری جون ، من فکر میکنم دلیل اینکه کسی اینتجا دیگه تمایلی به ادامه دادن چنین بحثهایی نداره ، نه مهم نبودن موضوعه و نه نادیده گرفتن شخصی که داره بحث میکنه.

میدونی خوب اول از همه باید این رو در نظر بگیریم که وقت گذاشتن برای این سایت برای کسی که وقت چندانی نداره کمی سخته.
و بعدش این که به تجربه ثابت شده که یک چنین بحثهایی با وجود پس زمینه های ذهنی غیر قابل تغییر فایده ای نداره.

و به خصوص در جامعه ی ما صحبت کردن راجع به دین.چون یک عده ای اینجا دارن از وجود ریشه ای مذهب بین مردم و به خصوص مردم کم اطلاع و بی مطالعه بیشترین سود ممکن رو میبرن.
به همین خاطر شما میبینی که چقدر دارن براش تبلیغ میکنن.
متاسفانه عقاید مذهبی بدترین نوع دیکتاتوری رو میتونه شکل بده.

فری جون صحبت راجع به این مسائل خیلی زیاده.و مسئله اینه که ماهایی که داریم داخل کشور زندگی میکنین ، عدم وجود آزادی بیان باعث میشه نتونیم راحت خیلی از مسائلی رو که خوندیم و تحقیق کردیم بازگو کنیم.
میدونی که .حتی ممکنه مجازاتش مرگ باشه.
و علتش هم برای کسانی که به این علت کسی رو میکشن اکثر مواقع حتی تصور توهین به مقدساتشون نیست بلکه به خطر افتادن منافع مالیشونه.

بنابراین وقتی نمیشه آزادانه در این موارد بحث کرد ، خوب یک بحث ناقص هیچ جذابیتی نمیتونه داشته باشه.

شما خودت مثال زدی که راجع به حذف اون خانم حرفهایی رو که نوشته بودی حذف کردن.
خودت رو بگذار جای مایی که مدام داریم حذف میشیم.چرا؟ چون فکر کردن ممنوعه.سوال پرسیدن ممنوعه.اعتراض کردن ممنوعه......

مایی که تو ایرانیم حتی دیگه در مورد این مسئله ی اجازه ی ازدواج همجنسگرایان ،اصلا هیچ جایی تو ذهنمون واسه فکر کردن راجع به این قضیه وجود نداره فری جون.
چون اینجا انسانهای عادی هم به حقوقشون تجاوز میشه چه برسه به همجنسگراها.
ما اصلا تو اون دنیا نیستیم.
دغدغه های ما نرسیدن به ساده ترین حق قانونیه.
فری جون همش فکر میکنم که 100 ساله داریم تلاش میکنیم برای دموکراسی.
اما هر چی بیشتر تلاش میکنیم بیشتر ازش دور میشیم.
آیا یکی از دلایلش همین سوء استفاده از مذهب مردم نیست؟

حتی در همین انتخابات اخیر یادمه یکی از بحثهای دو جناح مختلف ، سید بودن یا نبودن موسوی بود.
آخه اصلا این چه ربطی داره به اداره ی یک مملکت؟سید باشه یا نباشه.دعای فرج بخونه یا نخونه.آخه اینها به سیاست چه ربطی داره؟
یعنی مردم ما هنوز درگیر یک سری مسائل عجیب و غریبن.


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

مامان آریا مطلبی رو چند صفحه پیش گذاشته بود از دکتر فیروز نجومی که متاسفانه به دلیل بحث ما بهش کمتر توجه شد.
متن جالبی بود.پیشنهاد میدم کامل بخونیدش.
قسمتهاییش این بود:

"شناسائی بی حجابی و یا حتی بد حجابی بازتاب جامعه ایست، ظاهر پرست. مهم نیست که در درون چه نهفته داری، مهم این است که در بیرون چه هستی. چه دارای عفاف باشی و پارسایی کنی و یا برعکس فاقد آن باشی. تفاوتی نیست وقتی که حجاب بر سر داری. حجاب بازتاب این آموزه است که همه چیز درست و قابل پذیرش و تحمل است تا زمانیکه آنرا پنهان کنی و در خفا نگاهداری. بعبارت دیگر، آنچه را که حجاب در رفتار و کردار نهادین میکند ظاهرسازی ست و پنهان کاری و یا دو روئی و ریاکاری. رواج بازار سیاه است و سیاهکاری. چرا که تخلف و تمرد از احکام حجاب روبروست با عواقب وخیم ، حد و جزا، حقارت و خواری. ترس و هراس است بنیاد رفتارهای نهادین. در این معنا حجاب نه عفاف است و نه پارسایی، بلکه یک امری ست ظاهری که تبعیت و پیروی از آن اجباری ست. حجاب چشمان انسان را از اهرم کنترل اجتماعی، تبدیل کند به اهرمی در خدمت شهوت و هوا و هوس انسانی. حجاب انسان را از سازنده واقعیت به عاملی منفعل در برابر آن تبدیل نموده و توجه وی را متمرکز سازد هر چه بیشتر بر آن چیزی که از آن محروم است. جنس و چگونگی جنس و یا لذت و هوای شهوانی. "

این نمود دقیق جامعه ی ماست.جامعه ای به شدت ظاهر ساز.
حتی در سیاستمون هم همین رویکرد ظاهر سازانه وجود داره :انتخابات برگزار میکنیم که به دنیا بگیم دموکراسی داریم.اما کسی رو که میخوایم انتصاب میکنیم.بعدش خبرنگارهای خارجی رو بیرون میکنیم که از نارضایتی مردممون دنیا چیزی نفهمه.
از همینجا بگیرید بیاید تا داخل خانواده ها:نازی خانم همیشه تو خونه ی ما ذکر خیر شماست .
شب به شوهر:امروز نازی زنگ زده بود .اه چقدر این خانم پز میده.....

و اما بحث اصلی : به نظر من هم حجاب و عفاف دو مقوله ی کاملا جدا هستن.
جامعه ی ما جامعه ی باحجابیه اما بی عفتی درش نه تنها کمتر نشده بلکه بیشتر هم شده.
"حجاب و جدائی اجتماعی زن از مرد، بر کنجکاوی آنها نسبت به یکدیگر میافزاید و حرص و ولع حیوانی را تشدید میکند که همراه میشود با تنزل درک و فهم زن و مرد از یکدیگر. طبیعی ست که در چنین شرایطی مردان و زنان نتوانند با نگاهی آشنا، دوستانه، مثبت و احترام آمیز به یکدیگر بنگرند، بلکه همچنانکه مقرارت و انضباط حجاب سخت تر و خشن تر گردد و مجازات جرائم هنجار شکنی، سنگین تر شوند، نگاه های زنان و مردان به یکدیگر را خصومت آمیز تر و کینه توزانه تر کند. این جدایی بین دو جنس مخالف در مردان بشکل رفتاری زمخت و خشن- مثل تنه زدن بزنان و تماس به عنف با بدن آنها در معابر عمومی ، به تظاهر در آید. و همچنین بشکل زبانی رکیک و حقارت انگیز(مثال متلک گویی)؛ که بازتاب سرکوب غرایز طبیعی است و محرومیت و بیگانگی زنان و مردان از یکدیگر. روشن است که زنان نیز نتوانند نگاهی جز منفی و سوء ظن آمیز نسبت به مردان داشته باشند: موجودی خود خواه که چیزی نجوید و نخواهد جز ارضای تن.

یکی از پی آمدهای این عدم تفاهم و بیگانگی بین زن و مرد، قبیح انگاشتن عشق و روابط عاشقانه است، بدلیل حیوانی بودن و مادی بودن آن. عشق زمینی لذتی است زود گذر و فانی. باید گذاشت و گذشت و به عشق "واقعی " پیوست، عشق غیرمادی و لاهوتی و یا عرفانی که در واقع چیزی نیست جز بریدن از زندگی و هستی و پیوستن به نابودی و نیستی. چنین گرایشی نمیتواند همراهی نشود با یاس و نومیدی، آمادگی درونی برای بیرحمی و شقاوت و تخریب و ویرانی. مثل گرامی داشتن قصاص، سرزدن و سنگسار، شهادت و جهاد و انتحار به معنای ریختن خون دیگری تا آخرین قطره خون خویش بدون آنکه در نظر گیری گناه، و یا برائت و بیگناهی، مرد و زن و یا پیر و جوان، به امید در آغوش کشیدن زندگی ابدی در نابودی و نیستی. "


همیشه برام جای سوال بود که چقدر در توصیه های دینی راجع به زن و مرد جای عشق خالیه.
بیشتر صحبت مسائل مالیه.مهریه ی عند المطالبه و نفقه و....از اوطرف شوهر بمیره یک هشتم به زن میرسه و...
فکر میکنم این برمیگرده به همون جامعه ی عرب.
چون ما در اسطوره ها و داستانهای قدیمی خودمون کلی داستانهای عشقی داریم:شیرین و فرهاد، وامق و عذرا،بیژن و منیژه ....
اما عشقی ترین داستان مذهبی همون داستان یوسف و زلیخاست که اونهم بیشتر بوی هوس و ظاهر توش بود.چون یوسف زیبا بود ، زلیخا میل همخوابگی باهاش رو پیدا میکنه.عشقی نمیتونه تعبیر بشه،چون یه عاشق هیچوقت معشوقش رو زندانی نمیکنه و تحت شکنجه قرار نمیده.
اشتباه نکنید:آقایونی که همسرانشون رو زندانی میکنن عاشق نیستند بلکه بیمار روانین و اکثرا پارانویا دارن.

و این همیشه سوال منه که چرا از توصیه های دینی راجع به زن و مرد بوی عشق به مشام نمیرسه.
قضیه ی داشتن 4 همسر برای مرد و بدتر از اون بینهایت صیغه هم که دیگه قضیه رو بدتر و شهوانی تر و پست تر میکنه.

"آری تشبیه حجاب وزن به صد ف و مروارید، ظاهری زیبا و زیبنده دارد، اما در واقعیت پنهان گر ستیز و خصومت حجاب با عفاف است. ابزاری است سیاسی در خدمت تحکیم و تداوم حکومت دین و یا نظام فرمانروایی و فرمانبرداری بر اساس محرومیت، جدایی و بیگانگی زنان از مردان. "


این روایت رو هم دلم نیومد نگذارم تو تاپیکمون.خدایا نجاتمون بده از شلاق جور.خدایا..........

"روایتی از مراسم13آبان:
خوشحال بودیم از اینکه همچنان سبزیم و هنوز بی‌شمار

خبرنگار موج سبز آزادی، تهران- سیزده آبان88– یک ربع به ده صبح– پارک وی در خبرها می‌خوانیم که شیخ، ساعت ده و نیم از هفت تیر حرکت می کند. با رفیقی قرار را پاک وی می‌گذاریم. اما پارک وی و صف طویل مسافران هفت تیر خبر از شلوغی می دهند. سوار تاکسی که می شویم با ذوق و شوق از شعارها و اتفاقات روز حرف می‌زنیم و نگاه نمی‌کنیم که بغل دستی هایمان ریش پر توپی دارند و بلوز روی شلوار انداخته‌اند. مقصدمان یکی است و شعارهایمان متفاوت. از راننده ی تاکسی می خواهند ما را پیاده کند و یا بخواهد که حرف نزنیم. مجبور به سکوت می‌شویم.

ساعت 10:15
از ورودی مطهری رد می شویم . ترافیک خیلی سنگین است و ماشین ها ایستاده اند . می ترسیم به شیخ و مردم نرسیم . پیاده می شویم و به سمت میدان می دویم . اما افرادی که از میدان بالا می آیند ، چشمانشان پر از اشک است و عده ای هم سن مادرهای ما ، از مردم می خواهند که پایین نروند و اگر می روند نمادهای سبزشان را جدا کنند . خانمی گفت : دختری را به جرم اینکه تنها مچ بند سبز داشت کف میدان هفت تیر کشان کشان بردند . شال های سبزمان را از دور مقنعه‌هایمان باز می کنیم . اما بر نمی گردیم . با خشم و هیجان راهی میدان می شویم.

همان ساعت – میدان هفت تیر

بهت زده شده ایم. مثل شنبه‌ی بعد از نماز جمعه‌ی آقا ، نیروها در میدان هفت تیر متمرکزند و همه مسلح . ماشین آب پاش هم گذاشته اند. هیچ کسی شعار نمی دهد. اما صدای همهمه می‌آید . به سمت مفتح که می رویم. فرار جمعیت پس می‌زندمان. اطراف خیابان را نیروهای لباس شخصی که سنشان بیست و خورده‌ای ساله است و مسلح به اسپری فلفل و شوکر هستند پر کرده اند و به ما نسبت های ناروا می دهند . به مردم می گوییم : برایآسیب ندیدن نمادهای سبزشان را باز کنند . پسری گوش نمی‌دهد و یک ربع بعد می‌بینیم که کشان کشان می‌برندش. کاری از دستمان بر نمی آید. مردم سکوت کرده اند و آنها حمله می کنند. سیل جمعیت به سمت بالا فرار می کند. لباس شخصی‌ها با باتون و گاز به جان مردم افتاده اند . دوستم را گم می‌کنم . دختری است ظریف که در دویدن فقط صدای فریادش را می شنوم. و خودش را نمی‌بینم. موبایل ها کار نمی‌کند . بر می گردم سمت پایین میدان. پسری که شاید 18 ساله باشد ، بی سیم به دست داد می زند گم شو و حرف‌های رکیکی می‌زند و صدای شوکرش را در می‌آورد . حیران دوستم هستم که باتون و گاز خورده پیدایش می‌کنم. قصد رفتن به خانه دارد که می گویم به احمد زیدآبادی و چریک پیر فکرکن که چهار ماه است در انفرادی هستند . یاد اسرا قوی مان می کند . میدان هفت تیر بلوایی است . تنها راهمان برگشتن سمت اتوبان است . حتی سمت کریمخان نمی توانیم برویم و اما عده ای که حقوق شهروندی برابرتری از ما دارند . با سلام و صلوات راه به پایین میدان و سمت مفتح پیدا می کنند .

ساعت حدودا 11- خیابان مشاهیر

در جلوی مزون نوربخش مردم برای فرار از اشک آورها آتش روشن کرده اند . و کم کم تجمعی شکل می گیرد و شعارهایی سر داده می شود . همه نمادهای سبزشان را در می آوردند . به آن ها می پیوندیم و اله اکبر می گوییم . جمع ملتهب است . از عجایب امروز نفوذ بیش از اندازه ی لباس شخصی ها بین سبزها است که به شکل دختران و پسران دانشجو در آمده اند و با بی سیم هر گونه تحرکی را گزارش می دهند . بعد از یک ربع همان حکایت ضد شورش و حمله تکرار می شود . این بار از قائم مقام حمله آوردند و مردم سمت مدرس سرازیر می شوند . در اوتوبان بچه ها از مردم می خواهند با بوق زدن همراهی شان کنند . و فریاد می کنند : ایرانی با غیرت حمایت حمایت ! بچه ها به گمان اینکه پلیس بین ماشین ها حمله نمی کند راهی اتوبان می شوند و باز پس از دقایقی همان داستان تکرار می شود و این بار شیشه های اتومبیل ها هم شکسته می شوند . به درون مغازه ای می رویم و صاحب مغازه از ترس ما را به زیر زمینی که به کوچه ی بیمارستان جم راه دارد می برد . می ترسیم در پارکینگ را باز کنیم . همسایه های روبرو از طبقات بالا می گویند : اوضاع عادی است و راهی کوچه می شویم .کوچه های اطراف پر از التهاب است و همه جا آتش روشن کرده اند و عده ای به تنگی نفس افتاده اند . با سیگار و دود آتش کمک شان می کنیم . کادر بیمارستان جم به کمک مردم آمده اند . از کوچه ای به سمت اتوبان بر می گردیم . موتورهای ضد شورش مردم آن طرف خیابان و کسانی که روی پل مطهری تجمع کردند را ضرب و شتم می کنند و بچه ها از این طرف شعار می دهند . سرعت ماشین ها زیاد است و با موتور نمی توانند از گارد رد شوند . فقط صداهای خائن و وطن فروش را می شنوند و باتون هایشان را به علامت تهدید بالا می برند . دختری که باتون خورده فحاشی می کند ، دستانش را می گیرم و می گویم جنبش سبز دیالوگ می کند نه مثل آن ها فحاشی ..

نزدیک های 12 - خیابان مطهری

از کنار اتوبان خودمان را به خیابان مطهری می رسانیم. عده ای به دنبال ماشینی می دوند و شعار می دهند و می فهمیم شیخ است که در هفت تیر مورد ضرب و شتم قرار گرفته و این بار به خیابان مطهری آمده است. جمعیت خوبی شکل می گیرد و شیخ را می بینیم و مثل روز قدس ذوق می کنیم. همه فریاد می زنند :کروبی بت شکن بت بزرگ را بشکن . شیخ دستی تکان می دهد و می رود. جمعیت به سمت مفتح روانه می شود. یار دبستانی می خوانیم که از روبرو گارد می آید و به طرف مفتح می دویم. جمعیت مان دویست سیصد نفر است . شعار می دهیم گارد می آید، فرار می کنیم و باز برمی گردیم. این قصه ی آمد و رفتشان چند بار تکرار می شود که بعد از آن کل خیابان را قرق می کنند. از اینکه خسته‌ی شان کردیم غرق شادی می شویم. ولی ساعتی بعد می‌فهمیم در فرار ما به مفتح بچه هایی که در خیابان مطهری میان و آخر جمعیت بودند ، آسیب های جدی دیده اند.

ساعت 1– خیابان سرافراز

چند پسر که پرچم سبز بزرگی را حمل می کنند، در هجوم لباس شخصی ها به باتریسازی آرارات که یک صاحب ارمنی دارد پناه می برند. لباس شخصی ها شیشه‌های آرارات را می شکنند. صاحبش را کتک می زنند. پسران را کشان کشان می برند و پارچه‌ی سبز می‌سوزد.

از این همه خشونت سمت خیابان مطهری راه می بریم . خیابان سرافراز پر از نیروی لباس شخصی و بی سیم و صدای موتور و باتون است . در خیابان مطهری دم بیمارستان جم غائله ای به پا است . مردم پسری را از دست دو مامور لباس شخصی نجات می دهند و به سمت ماموران حمله می برند و آنها با شوکر سمت مردم . اما حریف عده ی مردم نمی شنود. چند پیرزن کنار خیابان از ترس چشمهای شان پس رفته است اما به پسری که از دست ماموران نجات یافته کمک می کنند . خیابان مطهری را گاز اشک آور می گیرد. بچه ها برای فرار از اشک آورها آتش روشن می کنند و خیابان را می بندند. به گوشه ی اتوبان پناه می بریم. و به طرفه العینی خیابان جبهه ی جنگ می شود . صدای تیر هوایی می آید و دود همه جا را می گیرد. بچه ها را دیگر نمی بینیم. گارد و لباس شخصی و از آن حاج آقاهایی که رضا کیانیان نقششان را در آژانس شیشه ای بازی می کرد، خیابان را پر می کنند. حاج آقاها با کلاه پشمی بد دهنی می کنند و با علامت دستشان عده‌ای سمت ما هجوم می آوردند و این بار که به داخل اوتوبان می روبم دنبالمان می کنند و ماشین ها روی ترمز می زنند. لباس شخصی ها از بالای پل سنگ پرتاب می کنند و سرها و سقف های ماشین ها فرقی برایشان ندارد . خیابان مطهری قرق سپاه می شود . از ضرب و شتم بچه ها خبرهای بدی می رسد . و بوی اشک آور همه جا را پر می کند. در درون اتوبان به سمت عباس آباد حرکت می کنیم.

حدودا3 بعد از ظهر

بچه ها آسیب دیده کنار اتوبان نشسته اند. هم را که می بینیم. دستانمان به علامت پیروزی بالا می رود. انگار دردمان نیامده است. می خندیم و روبان‌های سبزمان را می بندیم و الله اکبر گویان بین مردم حرکت می کنیم. ماشین ها برای حمایت بوق می زنند و دستشان به علامت ویکتوری بالا می رود و ما خوشحال از اینکه بی شماریم .

گیلدا جون ممنون که اونو خوندی .. دختر آقای خلخالی که حاکم شرع بود و .. خلاصه معرف حضورت هست حتما .
پارسال یه مقاله نوشته بود .. شاید خونده باشی .. برام جالب بود اون خونواده ... این دختر با این همه علامت سوال .. برام جالب بود ...


گوهر نیستم و صدف نمی خواهم! (مقاله دختر خلخالی بر علیه حجاب اجباری)

تاریخ: 25 اردیبهشت 1387
من از حرف زدن در مورد حجاب خسته نمی شوم. در تمام سال های کودکی و جوانی ام، حجاب بخشی از زندگی من بوده و سرنوشت مرا تعیین کرده است. با آن بزرگ شده ام. دو رو برم در خانواده تقریباً همه محجبه اند و مادرم هنوز هم مرا به خاطر به قول خودش اهمال و کوتاهی در حجاب نبخشیده است.حجاب بزرگترین چالش فردی و سیاسی زندگی من بوده است. بعدها وقتی از کودکی در آمدم، به دانشگاه رفتم و خواندم و دیدم که بزرگترین چالش زندگی زنانی بوده است که من حتی با آنها در بسیاری جهات دیگر متفاوتم.

بگذارید برایتان بگویم تجرب? تلخ من با حجاب چگونه آغاز شد؟ به خاطر دارم روزی را که برای نخستین بار می بایست جلوی پسرهای فامیل که با آنها هم بازی بودم و در بسیاری موارد با آنها رقابت می کردم، روسری بپوشم. حس تحقیر می کردم. احساس می کردم فلج شده ام و در نگاه آنها خُرد. بخصوص در نگاه یکی شان می خواندم که : دیدی بالأخره چطور مغلوب شدی؟ قضیه اما فقط مربوط به پوشش نبود. بس فراتر از این بود. موارد متعددی اتفاق می افتاد که وقتی سخت سرگرم بازی یا به خود مشغول بودم، صداهایی عتاب آلود از گوشه و کنار می آمد که : درست بنشین، لباست را درست کن. همه جایت پیداست. روسریت را بکش جلو، چادرت عقب رفته، گردنت پیداست، موهایت پیداست و ... هرگز نمی دانستم معنای پس پشت این عتاب و خطاب ها چیست و اصلاً چرا باید به این شیوه مورد خطاب قرار گیرم.


img98.com Image Upload Center



چیزکی شورش وار در تمام آن سال ها در من رشد می کرد و من در تلاش بودم تا با انواع ترفندهایی که می شناختم میان انتظارم از خودم و انتظار دیگران از من که رابط? پیچیده ای توأم با عشق و نفرت را با آنها تجربه می کردم، بر قرار کنم. هر چه بیشتر کتاب های مطهری را می خواندم، کمتر قانع می شدم و دست آخر دیگر اصلاً خود را طرف خطاب او نمی دانستم. از نظر من او روحانی ای باسواد بود که خیلی چیزها می دانست و در مورد تجربه های شخصی و اجتماعی از حجاب هرگز هیچ . نمی توانستم برایش احترام زیادی قائل باشم . برج عاج نشینی این روحانی و عالم دینی که مرگش نیز در جو آن سالها تأسف آور هم بود، به نظرم نابخشودنی می آمد. او چه می دانست پوشیدن روسری که در آن عالم بچگی هیچ نیازی به آن نیست، چه حسی دارد؟ کمتر از آن می دانست که برای من پوشیدن حجاب برای نخستین بار به مردن می مانست و نمی توانستم خودم را قانع کنم که چرا یک کودک دختر که هیچ علامتی از زنانگی در او مشاهده نمی شود، به صرف اینکه به سن خاصی رسیده باید روسری و بعد ها هم چادر سر کند. حال گیرم که مزایایی که او در کتاب مسأل? حجاب از آنها یاد می کرد و من هرگز تا به امروز به آنها پی نبرده ام، حقیقت داشته باشند.

تجارب و تحقیرهای شخصی من و دیگران از حجاب در هیچیک از کتاب های جلد اعلای روحانیون حوزه که بارها و بارها هم تجدید چاپ شده اند، یافت نمی شود. کمتر از آن در شعارهای رنگارنگی که برای پاسداشت این وظیف? خطیر به خورد ما می دهند. بگذارید بگویم که بعد از آن تجارب کودکی تحقیر آمیز ترین جمله ای که در مورد حجاب شنیده ام این جمله بوده است که: حجاب برای زن مثل صدف است برای گوهری! می توانستم جملاتی با شأن بیشتر از این قبیل که : خواهرم، حجاب تو کوبنده تر از خون من است! را تحمل کنم، اما جمل? فوق را هرگز. در جمل? نخست توهینی نهفته است که برای هر انسانی قابل درک است. بی آنکه سازنده یا سازندگان آن را دیده باشم، می توانم حدس بزنم که در روانشناسی تخریب شخصیت باید زبر دست بوده باشند. شما هم می توانید حس کنید چرا. در این جمله ستایش با تحقیر توأم می شود. با تعریف از زن، اما، فقط به عنوان موجودی که باید زیبا باشد. بگذریم. اینها را شما بس بهتر از من می دانید. در جمل? بعدی اما نوعی شأنیت را احساس می کنم. از مبارزه جویی اش همراه با احترامی که برای زنانگی من قائل می شود، خوشم می آید، ولو آنکه مرا نفهمد و از منِ زن سرسری بگذرد.

بزرگتر که شدم، اما قضیه ابعادی پیچیده تر به خود گرفت. تقریباً به زودی متوجه شدم که باید میان روسری و چادر فرق بزرگی قائل شوم. اگر روسری برای کنترل جنسی من بود؛ البته به شیوه ای بس ناموفق، یا برای آن بود که کم کم مرا از عالم بچگی بِکنند و به زور زنم کنند و زن بودن را به خوردم بدهند، بحث چادر چیز دیگری بود. می دیدم که مادرم و بسیاری دیگر از زنان دور و برم از چادر به شیوه های مختلف استفاده می کنند. هرجایی هر چادری را نمی پوشند و تازه هر جایی هم خیلی تنگ رو نمی گیرند. به ویژه وقتی قرار بود روحانی معظمی قدم به خان? ما بگذارد یا آنکه ما قرار بود نزد روحانی معظمی برویم، می دیدم که خانم ها از همیشه تنگ تر روی می گیرند و طبیعتاً در این میان دائماً با این خطاب روبرو می شدم که : مواظب حجابت باش!، یعنی آنکه تنگ رو بگیر. آیا این آقایان نامحرم تر از بقی? مردها بودند؟ به نظرم آری. هرچه درجه و مقام بالاتر می رفت، صورت باید بیشتر پوشیده تر می ماند. حجاب با قدرت همواره پیوندی ناگسستنی داشته است.

چادر فقط یک پوشش نبود و نیست. با چادر هزار نوع فاصله گذاری، کدگذاری، همرنگ شدن، متمایز شدن، و امتیاز دهی و امتیازگیری و ... صورت می گرفت و می گیرد. من نیز باید می آموختم که در سلسله مراتب قدرت اریستوکراتیک روحانیت چگونه از چادر باید استفاده کرد. چطور باید آن را به ابزار قدرتی بدل کرد و بر دیگران اعمالش کرد. باید می آموختم چگونه علائم و نشانه ها را به کار بگیرم و با آن برای خودم سری میان سرها بشوم، به رسمیت شناخته بشوم، دیده شوم، مزایا به من تعلق گیرد. ثابت کردم که استعدادش را ندارم.

صرف پوشیدن روسری و مانتو هم کافی نبود؛ همچنانکه وقتی برای نخستین بار یواشکی مانتو وروسری را آزمایش کردم، احساس برهنگی می کردم. امروز می دانم که بیش از احساس عریانی جسمی، عاری شدن از آن همه عقبه، از آن همه علامت گذاری، از آنهمه مزیت و تشخص و اعتبار، از آن اریستوکراسی بود که آشفته و پریشانم می کرد. پوشیدن مانتو وروسری با هم? ترس ها و خطرهایش، اما مزیتی ماجراجویانه و بس چشمگیر داشت. مرا در کنار بسیاری چیزهای دیگر وادار ساخت تا به دنبال بی بهره شدن از مزایای اجتماعی و سیاسی ای که با حجاب و چادر همراه بود، قدم در راهی دیگر بگذارم. با پوشیدن مانتو وروسری، بی هویت و خالی شدم و حال نیاز بود که هویت جدیدم را خودم بسازم.

مطمئنم که کسان بسیاری این تجارب را از سر گذرانده اند و من در این میان تنها نیستم. مجاز نیستم در اینجا از آن ها یاد کنم، اما برایشان سخت احترام قائلم. تنها می کوشم از خلال گشودن این تجرب? شخصی به این پرسش پاسخ دهم که چرا حجاب چالشی اساسی برای ما زنان است و نمی توان از آن به سکوت گذاشت. خاصه در این روزها که مسأله ابعادی تلخ به خود گرفته است. تو گویی می شود یک شبه هم? مبارزات و چالش هایی را که زنان بسیار در این راه متحمل شده اند، نادیده گرفت. به گمان من این امر غیر ممکن است. نمی خواهم در اینجا پر دور بروم و از این حرف بزنم که بحث پوشش آزادانه در کنار بحث آموزش از نخستین خواسته های زنانی در ایران بوده است . کتاب های تاریخی پر اند از ماجرای زنانی که همچون من از این پوشش همراه با مزایای نخواستنی آن حس تحقیر داشته اند و حتی بعضاً به همین خاطر مجبور شده اند در کنار دولت هایی بایستند که از آنها هیچ دل خوشی نداشته اند، بلکه تنها مزیتشان این بود که بعد از گذر از دالان های تنگ تاریخ پر از وحشت زنانه، دستکم به این امر رضایت دادند که زنان تا حدودی از پستوی خانه در بیایند. امثال محترم اسکندی و صدیقه دولت آبادی و تاج السلطنه و مهر انگیز منوچهریان و نویسندگان شجاع عالم نسوان که در نهایت قربانی بی پروایی خود شدند، تنها مشهورترین های این تاریخ اند.

برای من چالش حجاب اما تنها به پوشیدن یا نپوشیدن مانتو و روسری یا چادر خلاصه نشد. بحث دیگر بر سر خود پوشش اجباری بوده و هست. در تمام این سال ها چالش ابعادی دیگر و وسیعتر به خود گرفت و از بحث فردی به بحثی اجتماعی و سیاسی بدل شد. کیست که نداند در تمامی این سال ها بی حجاب بودن از مؤثرترین حربه ها برای خاموش کردن صدای زنان معترض بوده است. بی حجابی با ضد انقلاب بودن یکی شد و این واقعیت به سادگی نادیده گرفته شد که اگر نگوییم اکثریت زنان، اما تعداد کثیری از آنها که در انقلاب شرکت جستند و شعار مرگ بر شاه سر دادند، بی حجاب بودند. از این هم نمی گویم که پس از انقلاب، حکومت تازه تأسیس پس از یک مدارای موقتی با تغییر ناگهانی لحن و گفتارخود زنان بی حجاب را ضد انقلاب و مزدور امپریالسم خواند و تظاهرات گوناگون زنانی را که حجاب اجباری را زیر سؤال بردند، سرکوب کرد. اینها قضایایی هستند که بعدها به کرات روایت شده اند. حتی برای خود من نیز در آن عالم کودکی کم کم این موضوع بس بدیهی به نظر می آمد که کسی که حجاب ندارد، ضد انقلاب است. تنها بعدتر ها بود که به یاد آوردم و فهمیدم که زنان خانه نشین مذهبی از قضا کمتر از بسیاری دیگر در تظاهرات ضد رژیم شاه شرکت جستند و بسیاری از نسل های قدیمی محافظه کار آنها که دیگر خود را صاحب بی چون و چرای انقلاب می دانستند و از مزایای حکومت اسلامی چه بهره ها که نبردند، اصلاً قبول نداشتند که زن بتواند به تظاهرات برود و فریاد بزند. در خان? خودمان و در میان خویشان دور و نزدیک این جدال را از نزدیک تجربه کردم و در موارد دیگر نیز شاهد آن بودم. بسیاری از این بانوان محترم از شنیدن اینکه زنان در خیابان جیغ می کشیدند و بر ضد شاه فریاد سر می دادند، مو بر اندامشان راست می شد. بسیاری دیگر برای خود و دخترانشان ننگ می دانستند که زن از پلیس باتوم بخورد و یا دستگیر شود و شب را مجبور باشد در پاسگاه و میان یک مشت مرد شب را صبح کند. بارها شاهد مرافعه هایی از این قبیل در میان اطرافیانم بودم که: برای دختر این کارها عیب است. امروز اما همان آدم ها عقب? روی? سرکوبگران? دولت اسلامی را تشکیل می دهند و تشویقش می کنند که بر دختران به اصطلاح بدحجاب سخت بگیرد، چون وضع شهرمان غیر قابل تحمل شده و وقتی دختران با این سر و وضع به خیابان می آیند، کیان خانواده ها به خظر می افتد. حق دارند. در گفتاری که زن در بهترین حالت مروارید صدف است و زینت المجالس، دیدن دختران و زنانی که از زینت بودن به ستوه آمده اند، عجیب است و بهترین کار آن است که با مشت و لگد بار دیگر وادارشان کنیم زنانگی را به یاد بیاورند.

نسل من با تعجب تمام به هم? این تغییرات می نگریست و برای این پرسش ساده که اصلاً حجاب اجباری چرا هست و این دعوا بر سر چیست؟، هیچ جوابی نمی جست و نجسته است. در سرزمینی که آموزه های دینی در بسیاری موارد دیگر به راحتی نادیده گرفته می شوند، چرا بر سر حجاب زنان که تازه بر سر تفسیر آن در شرع اینهمه اختلاف وجود دارد و معلوم نیست که از محکمات باشد، اینچنین پافشاری می شود؟ آرزو می کردم یک بار کسی یافت شود و پاسخی قانع کننده داشته باشد.

وقتی از یکی از روحانیون بسیار مشهور در مورد حجاب شرعی پرسیدم، با مضمونی شبیه به این پاسخ داد: در شرع چنین حجابی نداریم. مسأله عرفی است. و دیگری که باز هم از روحانیون مشهور زمان خود و مدرس حوزه و دانشگاه بود برایم فاش گفت که اصلاً حجاب در شریعت به معنای پوشش سر نیست و در کمال تعجب حتی مرا نیز دعوت کرد که در روی? خودم در مورد پوشش تجدید نظر کنم. با اینحال هیچیک از آنها هرگز عقید? خود را به صراحت برای عموم بیان نکردند؛ همچنانکه بسیاری دیگر نیز امروز چنین نمی کنند. می دانیم که آن معدودی هم که شهامت داشته اند، چگونه خلع لباس و متحمل مجازات های دیگر شده اند.

برای بسیاری از مایی که این دوران را گذرانده ایم، کتاب های آقای مطهری و امثال او حتی اگر به شکران? بودجه های هنگفت وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات اسلامی هزاران بار دیگر هم چاپ شود، پاسخگوی پرسش ساد? بالا نیست. حتی خود او نیز به خوبی به این امر واقف بود که دیدگاه روحانیت ارتجاعی دیگر نمی تواند پاسخگوی نسل جدید باشد. از همین رو کتاب خود را مسأل? حجاب نامید و در آن تلاش کرد تا رویکردی به اصطلاح علمی را نسبت به این مسأل? خطیر در پیش گیرد. اما گمان نمی کنم که خود او نیز می توانست رویه ای اینچنین را که در نهایت منجر به تخریب کل ماجرا و حذف مسأله شده است، تخیل کند.

در تلاش برای به کرسی نشاندن دعوی حجاب، کتاب او بارها و بارها مورد تبلیغ، خوانش، بازخوانی و باز هم بازخوانی هر چه بیشتر قرار گرفته است. جالب آنکه نظام اسلامی با این کار نشان داده است که هنوز از مطهری و افکار او گامی فراتر نگذاشته و قادر نبوده متنی بهتر از آن را تولید کند، آنهم برای موضوعی که نه تنها کیان خانواده ها بلکه دیگر هستی و نیستی دولت اسلامی به آن وابسته شده است. در فرصت هایی که برای این موضوع گاه و بیگاه به کتابفروشی های قم و تهران سرک کشیده ام، و در متن هایی که دستکم من خوانده ام، مطهری هنوز هم دست بالا را دارد. دیگران در بهترین حالت حاشیه هایی بر افکار او تولید کرده اند که خود بعضاً حاشیه هایی بر افکار راسل و روسو و دیگران بوده اند. آری ، موضوعی به این مهمی که گفته می شود با هویت زن مسلمان ارتباط تنگاتنگ دارد، تنها با مراجعه به آرای معدودی از فیلسوفان غربی امکان توجیه داشت.

بحث حجاب که سرنوشت بسیاری از دختران و زنان ما را تعیین می کند، به لحاظ نظری از فقیرترین موضوعات بوده و هست و دلیل آن هم روشن است. تلاش های نظری از پیش از انقلاب تاکنون قادر نبوده اند پا را فراتر از آن چیزی بگذارند که مطهری زمانی گذاشته است. این بحران و آشفتگی بارها از سوی دست اندرکاران نیز تحت این عنوان که باید کار فرهنگی کرد مورد تأکید واقع شده است. اما واقعیت آن است که اتفاقاً کار فرهنگی زیاد شده، اما کفگیر به ته دیگ رسیده است. همان هایی که در تمام این سال ها کار فرهنگی کرده و موی خود را در این آسیاب به نظر من بی جهت سپید کرده اند، می دانند که در این مورد حرف جدیدی وجود ندارد. حرف ها و استدلال ها همان حرف های قدیمی است . هر آنچه باید گفته می شد، گفته شده و چیزی نگفته باقی نمانده است. از همه چیز برای توجیه حجاب بهره گرفته شده است. بیایید اعتراف کنیم که متأسفانه این حنا دیگر رنگی ندارد و تنها باید به زور متوسل شد. آنچه در این باب نوشته شده، نه تنها امثال مرا که با آن فرهنگ بار آمده ایم نتوانسته قانع کند، بلکه پاسخگوی بی شمار پرسش های نسل امروز نیست که دیگر از تکرار بی پایان و هذیان وار این مکررات سخت به ستوه آمده است.

برای یک نمونه از این تلاش های اخیر شورای فرهنگی و اجتماعی زنان که در سال 66 از این رو تأسیس شد که بتواند خلاً های موجود در مورد مسائل زنان را پوشش دهد و البته همچون بسیاری دیگر از نهادها تنها کاری که نکرده است، پرداختن به مسائل واقعی زنان بوده، در پاییز سال 86 دو مجلد را به موضوع حجاب و عفاف اختصاص داده است که از هر حیث جالب اند. مایلم برخی از مقالات و محتوای این دو مجلد را در اینجا ذکر کنم تا در مورد آشفتگی نظری بالا تنها به دعوی صرف اکتفا نکرده باشم.

در یکی از مقالات این مجموعه نویسنده در مطلبی با عنوان پژوهشی در الزام حکومتی حکم حجاب با این ادعا که از منظر فلسف? سیاسی حکومت ها می توانند اتباعشان را ملزم به انجام یا ترک فعلی کنند ، و اقتضای حکومت بر الزام اتباع خود امری کاملاً بدیهی و آشکار است بر الزام حکومتی حکم حجاب رأی می دهد. فراموش نکنیم که در اینجا از استدلال نظری برای داشتن حجاب خبری نیست. دیگر نیست. بحث بر سر الزام و اجبار حکومتی آن است. یک گام جلوتر! اما این مانع از آن نیست که نویسند? محترم در ادامه مدعی نشوند که الزام حکومتی و اطاعت از آن شرعی است. البته این استدلال با عنوان اندیش? تغلُّب در تاریخ اسلام سابق? فراوان دارد و به هیچ رو نظری? جدیدی نیست، اما جا دارد این سؤال ساده پرسیده شود که چنانچه حکومت ها می توانند اتباع خود را به هر کاری ملزم کنند، در اینصورت خود پدید? حکومت اسلامی که با عدم اطاعت از نظام شاهنشاهی و شوریدگی بر آن نظام سر بر آورد، چگونه توجیه شدنی خواهد بود؟ این که خود نقض آشکار مشروعیت حکومت اسلامی است.

مابقی مقالات مجلد اول این مجموعه به بررسی آیات و روایات اختصاص دارد که صد البته تازه نیست. مقال? پایانی این مجلد از هر حیث جالب است، زیرا نه تنها مقال? نخست را کاملاً نقض می کند، بلکه روی? حکومت را یکسره بر اساس ادل? فقهی زیر سؤال می برد. نویسنده باز هم به بررسی الزام حجاب در حکومت دینی می پردازد و پس از در انداختن بحثی نیمه دینی، نیمه جامعه شناختی می گوید:
در سال های نخستین انقلاب حجاب تبدیل به فرهنگ اجتماعی گردید و در بخش های زیادی بدون آنکه آن اجبارها شکل بگیرد، با اکثریت جامعه همراهی می کرد، اما از آنجا که رفتارها شکل خشونت آمیز پیدا کرد، و فلسف? حجاب تبیین نشد [؟] و مفهومی متفاوت پیدا کرد،امروز شاهد بی اثر شدن قانون و تزلزل اقتدار آن هستیم. از نگاه نویسند? محترم عدم تبیین بحث حجاب باعث بی اثر شدن قانون و تخلف از آن بوده است. جالب تر آنکه نویسنده خود با بررسی روایات و آیات گوناگون بر این امر معترف است که در آیات و روایات... هرگز نکته ای که دلالت بر الزام و اجبار حجاب و مجازات بدحجاب به صورت تعزیری داشته باشد، وجود ندارد... در هیچکدام از این منابع [ قرآن و حدیث] مطلبی در جهت الزام حجاب نیامده و هیچ حدیثی مبنی بر اینکه در حکومت پیامبر، امام علی ، و حتی خلفا و حکام اسلامی ، کسی را بر عدم رعایت حجاب مواخذه و مجازات کرده باشند، نقل نشده است. و در ادام? مطلب به درستی بر این نکته تأکید می کند که در واقع عکس موضوع صادق بوده است. یعنی امامان و خلفا چنانچه کنیزی را می دیدند که سر خود را پوشانده او را وادار به ترک آن می کردند و یا به مجازات می رساندند!

مجموعه مقالات مجلد دوم نیز عمدتاً از نوع مقالاتی است که به بحث دینی حجاب اختصاص دارند. اما در این مجموعه نیز مقاله ای باز هم جلب توجه می کند با این عنوان نقدی بر ماد? 638 قانون مجازات اسلامی در جرم انگاری بدحجابی . نویسنده در این مقاله یکی از مهمترین موضوعات یعنی قانون مجازات اسلامی را که اخیراً بحث از دائمی شدن آن در بین است، در مورد جرم انگاری مورد بررسی قرار داده است. در این ماد? قانونی چنین آمده است: هر کس علناً در انظار و اماکن عمومی و معابر تظاهر به عمل حرامی نماید، علاوه بر کیفر عمل، به حبس از ده روز تا دو ماه یا تا 74 ضربه شلاق محکوم می گردد و در صورتی که مرتکب عملی شود که نفس آن عمل دارای کیفر نمی باشد، ولی عفت عمومی را جریحه دار نماید، فقط به حبس از ده روز تا دو ماه یا 74 ضربه شلاق محکوم خواهد شد. تبصره: زنانی که بدون حجاب در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند، به حبس از ده روز تا دو ماه یا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد. نویسنده با نگاه حقوقی و شرعی قانون مجازات اسلامی را در این بندها دچار اشکال دانسته است و پیشنهاد به اصلاح آن داده است، به نحوی که لزوم رعایت حجاب را برای زنان غیر مسلمان و سالخورده قابل نقد دانسته است.

مجموعه مقالات فوق که نمونه های آنها را در سایر نشریه ها و کتب چاپ شده در همین چند سال اخیر به وفور می توان یافت، حاوی حقایقی اند که در جدال زورگویانه در مورد حجاب اجباری به راحتی نادیده گرفته شده اند. نخست آنکه بر اساس خود این اسناد که توسط نهادهای ذیربط تولید شده اند، در مورد این مسأله اختلافات زیادی هست که آیا اساساً در شرع چیزی به نام حکم در مورد حجاب وجود دارد که حال مسنلزم تعزیر باشد؟ در واقع بر اساس همین مدارک، بی حجابی اجباری در شریعت رویه بوده است، اما حجاب اجباری هرگز. در این مورد نیز که آیا حکومت می تواند زنان را به داشتن حجاب مجبور کند یا خیر، پاسخ ها و شبهات آنقدر زیاد و آنقدر گوناگون اند که برای یک خوانند? عادی و غیر حرفه ای هم کاملاً روشن می شود که در هیچیک از موارد مربوط به فقه و قانونگذاری و بسیار کمتر از آن در روی? عملی در مورد پوشش اجباری بحث بر سر رعایت محکمات اصول شرعی نبوده و نیست. در واقع بر این اساس نه در نظام اسلامی و نه در هیچ نظام دیگری حجاب نمی تواند بر اساس دلایل شرعی اجباری باشد و مسلماً اینکه حکومت نمی تواند در این مسأله به زور متوسل شود. از اینرو قانون مجازات اسلامی نیز در این میان سندی مغایر با شرع است؛ همچنانکه متخصصین امر اذعان می کنند.

اینها را هم سالیان سال است که می شنویم و می دانیم. بی شمار مطالب در این باب نوشته شده اند که من از آن میان تنها برخی از نمونه های اخیر را گزینش کردم. و چه دلیلی از این محکمتر که چنانچه اختلافی در این باب نبود، چرا پس از گذشت سالیان بسیار اینهمه وقت و بودجه مصروف این موضوع می شود تا پوشش اجباری را توجیه کرده و روی? زورگویانه در مورد آن را نیز جا بیندازند. گو اینکه هر چقدر بیشتر نوشته می شود، کمتر نتیجه می دهد و کمتر قانع کننده می شود، از آنرو که میان دستگاه های ذیربط و خود مراجع و متخصصان نیز در این باب اختلافات جدی وجود دارد.

از این هم نمی گوییم که رئیس جمهور محترمی که خود را مهر پرور می نامد، وقتی در مورد حجاب از او پرسیدند، چگونه با عوامفریبی پاسخ داد: آیا هم? مشکلات ما خلاصه شده در دو تا موی خانم ها؟ آیادر مملکت هیچ کار دیگری وجود ندارد که انجام بشود؟

جدال دائمی خیابانی در مورد حجاب این روزها رنگ دیگری به خود گرفته است. قرار است همه چیز از نو زیر چکمه له شود و کسی هم دم بر نیاورد. حتی کسانی که خود روزی به نام شرع هم? اینها را توجیه می کردند، اکنون گرفتار صدای شوم چکمه شده و زبان در کام کشیده اند. بنابراین مسأله دیگر به هیچ رو بر سر انتخاب میان کار فرهنگی و کار نظامی در مورد حجاب نیست. مسأله بر سر خود حجاب اجباری است. از بسیاری نسل های پیش از من تا به امروز هر روز این صدا رساتر به گوش می رسد که به هر دلیل و با هر توجیهی بسیاری از زنان دیگر نمی خواهند هیچ نوع پوشش سری را اعم از چادر، روسری یا به هر شکل دیگری تحمل کنند. این صدا آنقدر واضح ، آنقدر بلند و آنقدر دیرینه و تاریخ دار است که برای شنیدن آن به لوازم کمکی هیچ نیازی نیست. همه خوب می دانند که برای موضوع حجاب تنها یک راه حل وجود دارد و آنهم واگذاری امر پوشش به انتخاب فردی خود زنان است. اگر کیان خانواده، اجتماع، و حکومت اسلامی به حجاب وابسته شده است،پس لاجرم اشکال را باید در آن کیان، در بنیاد آن خانواده، در آن اجتماع و در آن حکومت جست که خود تجدید نظری جسورانه اما ضروری را می طلبد. اما در واقع چنین نخواهد شد، یا لاقل نه به این زودی. اکنون نظام اسلامی یا دستکم بخش های مهمی از آن تهاجمی تر از همیشه با زنان برخورد می کنند؛ به گونه ای که از ابتدای انقلاب تاکنون در هیچ حکومتی چنین روی? تهاجمیای را نمی توان سراغ کرد. باید پرسید چه چیز این خشونت و تهاجم را که رویکرد های مربوط به حجاب تنها یکی از بی شمار ابعاد آن را تشکیل می دهد، موجب شده است؟

حجاب و مأموریت دولت مقدس

نظام اسلامی ما از هر دولت و نظام دیگری ولو آنهم اسلامی بوده باشد، همواره برتر و بالاتر در نظر گرفته شده است. از همان ابتدای انقلاب تصور می شد که نظام اسلامی در ایران موهبتی الهی است. مأموریت مقدس مبارزه با امپریالیسم، برقراری عدالت جهانی، آزاد سازی دنیا از چنگال قدرت های جهانی و خلاصه تغییر جهان به آن سپرده شده است و بالتبع در این مسیر بسیار چیزها می بایست تغییر کنند. این ادبیات افت و خیزهای بسیاری داشته است. اما اخیراً در بیانات بسیاری از رجال سیاسی، در مکاتبات و نامه نگاری های آنها با سران جهان، با پیشنهادهای عجیب و غریب برای اصلاح دنیا و مردم آن و جز اینها از نو ظاهر شده است؛ هر چند با در نظر گرفتن وضع اسفناک اقتصادی و اجتماعی و ... دیگر کمتر قانع کننده. شاید هیچ دولتی در جهان الا نو محافظهکاران آمریکایی و رژیمهای سابق کمونیستی در جهان از این حیث شبیه ما نبوده باشند که حضور خود را بر اریک? قدرت و در دست داشتن افسار توده ها را خواه به صورت الا بختکی یا با سرکوب شدید مخالفین و با قو? قهریه، چنین مقدس بدانند که به خود جرأت دهند به هر اقدامی در ارتباط با شهروندان مبادرت کنند؛ بی آنکه نگران پیامدهای آن باشند. حوادثی همچون تهاجم نظامی به عراق و افغانستان، زندان ابوغریب در عراق، خلیج گوانتانامو و جز اینها برای صدور به اصطلاح دموکراسی در جهان همانقدر از تصور این مأموریت مقدس سرچشمه می گیرند که تصور ایجاد عدل و عدالت جهانی،و به اصطلاح نجات جهان در گفتار دولتمردان نظام اسلامی. روشن است که بیش از هر چیز این گفتار در واقع ابزاری برای رفع و رجوع بحران مشروعیت سیاسی دولت هایی بوده است که همواره با آن در داخل و خارج دست به گریبان بوده اند. جالب آنکه در واقع نظام اسلامی با غصب آنچه که در آموزه های شیعی توسط مهدی موعود باید به انجام برسد، برای خود جایگاه و شأنی مقدس را قائل شده است که کمتر مورد پرسش قرار گرفته است.

سوای بسیاری مسائل دیگر این رتوریک بسیاری از طرح های امنیت اجتماعی، بگیر و ببند شهروندان، آزار و سرکوب فعالیت های مدنی و غیر خشونت آمیز و ... را عمیقاً توجیه کرده و مشروعیت نظام اسلامی را دستکم به صورتی نیم بند و در کوتاه مدت تأمین کرده است. در تمام این سالها شاهد بوده ایم که هر گاه مشروعیت نظام اسلامی به پایین ترین حد خود رسیده این رتوریک تشدید شده و بر عکس زمانی که مشروعیت مردمی آن بالنسبه بالا بوده است، این تصور نیز تا حدودی کنار گذاشته شده است. به گمان من نه تنها موضع تهاجمی حکومت در مقابل زنان بلکه بسیاری دیگر از اقدامات آن برای محو صداهای منتقدانه تا حدود زیادی از همین تصور و تخیل مأموریت مقدس و بالتبع بحران مشروعیت سیاسی نهفته در پس آن سرچشمه می گیرد. غرور و تبختر نهفته در تخیل مأموریت مقدس زمانی به تجربه های اسفباری از انواعی انجامید که در تمام سال های پس از انقلاب شاهد آنها بوده ایم. جالب آن است که برای زن ایرانی و بی آنکه از او پرسیده باشند، در این تخیل نقشی در نظر گرفته شده است که مطلقاً و تنها با پوشش اسلامی او به انجام خواهد رسید. وقتی جامعه مان می رود تا از هم? دیگر مظاهر دین عاری شود، تنها یک چیز همچنان توجیه گر آن مأموریت جهانی خواهد بود و آنهم حجاب زنان است.

پس از یک افت نسبی، این تخیل به اشکال دیگری در رتوریک مقامات سیاسی و شخصیت های فرهنگی به ویژه در توجیه برخورد با زنان و پوشش آنها ظاهر شده است. برای نمونه پژوهشگر محترمی که انقلاب اسلامی را انقلاب اسلامی را انقلاب حجاب می نامد، با همان ساده سازی همیشگی و سیاه و سفید کردنِ هم? مجادلات و تحولات سیاسی و اجتماعی در جهان امروز ، به گونه ای هیجان زده از تصور همان مأموریت جهانی که به اعتقاد او به دنبال وقوع انقلاب اسلامی در ایران حادث شده است، می نویسد: در بخش عظیمی در جهان اسلام که تا این زمان شیفت? اندیشه های غربی بود،گرایش به حجاب بیشتر شد؛ بدین ترتیب غرب پس از چندین دهه تلاش، در خارج از مرزهای خود و در حوز? کشورهای اسلامی، با شگفتی شاهد بازگشت مسلمانان به حجاب بود. شگفت تر آنکه در دو ده? اخیر، زنان مسلمان در اروپا و آمریکا نیز همچنان بر حجاب اصرار می ورزند... حجاب امروز به صورت یک مسأل? بحران زا برای کشورهایی مثل فرانسه در آمده و هر روز جدی تر از پیش می شود. به علاوه می توان پذیرفت که امروزه حجاب در میان زنان فرهیخت? کشورهای در حال توسع? مسلمان مانند مصر، سوریه، و حتی ترکیه که روزگاری کمتر زمین? مقبولیت داشت، مورد استقبال قرار گرفته و شمار فراوانی از زنان دانشگاهی به حجاب روی آورده اند... طبعاً ایشان اشاره ای به این ندارد که مسأله در ایران نیز شکل بحران اجتماعی را به خود گرفته است و از این هم سخن نمی گوید که همان نسل جدیدی از زنان مسلمان در بسیاری از کشورهای اسلامی که به قول ایشان به حجاب روی آورده اند، اگر بخواهند در خیابان های تهران یا دیگر شهرهای ایران راه بروند، مورد توهین و تحقیر قرار خواهند گرفت و قطعاً توسط مأموران انتظامی به عنوان مصادیق بارز بدحجابی و بی حجابی دستگیر خواهند شد! در عین حال به نظر می رسد دستکم بخش مهمی از آن مأموریت مقدس که در تمام این سالها هرگز به درستی معلوم نشد که دقیقاً چیست و همچنان در هاله ای از ابهام باقی ماند، آن است که زنان هم? جهان را وادار کنیم تا پوشش مورد نظر ما را پذیرا شوند!

رتوریک نهفته در این گفتاربه هیچ رو تازگی ندارد. همانطور که آقای مطهری در توجیه حجاب به راسل و دیگر فیلسوفان غربی مراجعه می کند و خواسته های زنان و مردان ایرانی را یکسره کنار می گذارد، نویسند? مورد بحث ما نیز برای توجیه حجاب، پوشش زنان مسلمان و حتی غیر مسلمان در دیگر کشورها را به عنوان شاهدی بر صدق گفتار خود می آورد. باز هم زن ایرانی، خواسته های او و آنچه او می خواهد، کمترین اهمیتی ندارد. از دیگریِ غیر ایرانی دلیل و شاهد آوردن و از او به عنوان مرجع برای صدق سخن استفاده کردن در واقع همواره از ویژگی های اصلی رتوریک مورد بحث در باب حجاب بوده است. موارد زیادی را شاهد بوده ایم که در آنها زن غربی ای که به تازگی مسلمان شده و حجاب را قبول کرده، به عنوان دلیلی برای اثبات حقانیت اسلام و حجاب او نیز به عنوان الگوی مناسبی برای زن ایرانی مورد ستایش و تمجید قرار گرفته است! در واقع این گفتار به اصطلاح غرب ستیزِ مدافع حجاب در نهایت سر از دامان همان غربی درمی آورد که در ظاهر مورد تنفر است و ادعا می شود زن ایرانی را مسخ کرده و او را کورکورانه و تقلیدوار به دنبال خود کشیده است!
رتوریک مأموریت مقدس در واقع به دلیل پیوند عمیق آن با بحران مشروعیت آشکارا با خشونت توأم است. بی دلیل نیست که وقتی کشورمان در آستان? همه نوع بحران اجتماعی و اقتصادی قرار دارد، طرح های امنیت اجتماعی هر بار به شکلی تازه ظهور می کنند و از نو به خشونت دامن می زنند. البته کسی به این پرسش ساده نیز پاسخی نمی دهد که با در نظر گرفتن ابعاد وسیع نارضایتی داخلی، آن مأموریت مقدس جهانی چگونه قرار است به انجام برسد.

چرا به حجاب اجباری نه می گوییم؟

ما زنان سال هاست که حجاب اجباری از انواع گوناگون آن را با پوشیده گویی و فاش گویی، با طعنه، اعتراض، استدلال، مقاومت مدنی و هزاران شکل دیگر نقد کرده و خواهیم کرد .امروز اما به نظر می رسد با در نظر گرفتن روی? تهاجمی نظام اسلامی باید از نو در بار? آن سخن گفت، باید به آن نه گفت. باید گفتاری دیگر را آغاز کرد. موضوع را نمی توان به سادگی و با دستور این سردار و آن سردار، با دستگیری تعداد زیادی از زنان در خیابان ها و شرکت های خصوصی و بیرون کردن آنها از ادارات و غیره فیصله داد. به نظر من جدال اصلی در راه است. جدالی که بانیان طرح امنیت اجتماعی و ارتقای عفت عمومی مبتکر آن بوده اند.

این حجاب چیست؟ آیا آنگونه که ادعا می شود بازگشت به ارزش های سنتی است؟ به گمان من نه.
در فرهنگ و جامع? ما تعادل و نظم جهان و همزمان بی تعادلی و در هم ریختگی نظم آن همواره تابعی از پوشش ما زنان بوده است. اگر در اسلام سنتی زن از آن رو می بایست پرده نشین و پوشیده باشد که تعادل جامعه را حفظ می کرد و نظم آن را موجب می شد، پس از انقلاب اسلامی رویه ای معکوس شکل گرفت. در اندیش? انقلابیون جهان تبیین شده بود، حال نوبت تغییر آن بود و زن مسلمان با حجاب کوبند? خود نشانه ای از این تغییر جهان و به انجام رساندن آن مأموریت مقدس به شمار می رفت. حجاب بر آمده از نظام اسلامی به هیچ رو به حجاب سنتی شباهت نداشت، از اینرو که دقیقاً بر هم زنند? تعادل جهانی ای بود که آن مأموریت مقدس قصد به انجام رساندنش را داشت. در این گفتار نیز همچون اولی همه چیز به پوشش من زن وابسته بوده است. فرقی نمی کند تعادل باشد یا بی نظمی و در هم ریختگی. من زن باید همواره با پوششم یا مدافع نظم مستقر یا بر عکس مدافع بی نظمی می بودم.
پوششی که در هر حال ادعا می شود اسلامی است برای ما همواره به یکی از این دو مقصد و یا همزمان به هر دو ختم شده است. هم بر قرار کنند? تعادل جامعه و هم مشروعیت بخش آن مأموریت مقدسی بوده است که قصد دارد جهان را تخریب و از نو بسازد. سر در گمی گفتار سیاسی در مورد حجاب نیز از همین دوگانگی و تضاد سرچشمه می گیرد و درست به همین دلیل برای زنانی همچون من پوشش اجباری مصداق بارزی از این قرار گرفتن در جایگاه نامعلوم و رفت و برگشت های مداوم و بی نهایت است. آنجا که پای خانواده و نظام اجتماعی در جامع? ما در میان است، من با پوششم تعادل و عفت را بنا می کنم و آنجا که پای آن مأموریت مقدس در میان است، بر هم زنند? آن تعادلم. نظام اسلامی به پوشش من از همین رو محتاج است.

می توانم با هم? آن کسانی هم که درست عکس تجرب? مرا داشته اند، نیز احساس همدلی کنم. کسانی که بر خلاف من اما باز هم به خاطر آن تعادل مردانه، آن رابط? قدرت و آن مأموریت مقدس مجبور بوده اند پوشش خود را کنار بگذارند. در مورد این دومی نیز باید سخن گفت. زیرا به خاطر حساسیت موضوع حجاب و پوشش اجباری وضعیت زنانی که مجبور بوده اند از خود رفع پوشش کنند، همواره به حاشیه رانده شده و مسکوت گذارده شده است.

در هر دوی این گفتارها من با حجابم، هم فاعل بوده ام و هم مفعول. آنجا که پای تعادل در میان است، اگر روسری ام، چادرم عقب برود و اندامم نمایان شود، فاعلم و تعادل جامعه را، عفت آن را، و خلاصه هم? آن چیزهایی را که به دست آمده در طرفه العینی به هم می زنم. نیز با حجابم به امپریالیسم جهانخوار نه می گویم و به او ثابت می کنم که نظام مقدس از حقانیت بی چون و چرا برخوردار است. در اینجا تعادل و نظم را برهم می زنم. این هر دو اوج نقش فاعلی من است. در هیچ مذهب و آیینی تاکنون برای زن هرگز اینقدر نقش فاعلی و اثر گذاری قائل نشده اند که با حجاب و پوشش به او داده شده است. اما نکت? دیگری را هم باید اضافه کرد و آن اینکه در هیچ آیینی نیز زن تا این حد به واسط? زن بودن تخریب نشده است که ما او را با حجاب اجباری تخریب می کنیم. زیرا حجاب هم منتهای نقش فاعلی زن است و هم نهایت مفعول بودن او. اگر زن ایرانی با پوشش خود عامل ایجاد تعادل در جامعه و بی تعادلی در نظم مستقر جهانی است، اما مدال افتخاری به او نمی دهند و اصلاً آدمش به حساب نمی آورند. نقش او فقط به همین ختم می شود که تابع باشد. با اعطای این مدال، ما را چهار میخ می کنند. من این نشان افتخار را نمی خواهم. این مردان اند که از ما ایجاد تعادل یا بی نظمی را طلب می کنند. من زن محکوم به آن بوده ام که مأموریت را به انجام برسانم بی آنکه هیچ نقشی در آن داشته باشم و بی آنکه در موردش از من پرسش کرده باشند. بیشتر به عکس روی دیوار آن شبیه بوده ام.
از اینرو بحث در مورد حجاب در واقع بحث در مورد دستکم دو نوع رهیافت و نگاه متفاوت به جهان است که یکی از آنها همواره قربانی دیگری بوده است. یکی برداشت زنانی چون من از جهان است و دیگری برداشت همان آقایان و خانم هایی که خدمتتان عرض کردم. جهان من و نگاه من اما همواره در اسارت نگاه آنها مانده است. من محکوم بوده ام که جهان را از دریچ? دیدگان آنها بنگرم . باور کنید که اگر از این دریچه جهان زیباتر می نمود، ای بسا هیچ مشکلی نداشتم، اما نیست. جهانی که من مجبور شده ام از دریچ? چشم آقایان و خانم های مدافع حجاب که عینک خود را همواره از آقایان غرض گرفته اند، بنگرم، جهانی زشت، کثیف، نا امن، غیر اخلاقی، پر از دروغ و پنهانکاری و سخت غیر قابل اعتماد است. چگونه می توانم آن مناظر را زیبا بدانم و خود را وادار کنم که از زشتی اش رو برگردانم. می گویند حجاب محض خاطر امنیت من است، اما من با حجاب هرگز احساس امنیت نکرده ام، برعکس بیشتر احساس نا امنی و در هم ریختگی و آشفتگی داشته ام. در خیابان های شهر های ما فرقی نمی کند که شب و نصف شب و حتی وسط روز با چادر بیرون بروی، یا با روسری و یا با هیچیک. می گویند زن با حجاب زیباتر است. پیشتر ها البته منظورشان البته آن بود که زن برای مردان در حجاب زیباتر است، اما اخیراً می شنویم که حتی در دانشکد? هنرهای زیبا که تعداد دانشجویان دختر آن از پسر ها بیشتر است، دانشجویان را مجبور می کنند که از ماکت زن چادری به عنوان یکی از مظاهر ذوق زیبایی شناختی گرته برداری کنند! من در آن زیبایی ای نجسته ام. می گویند عفت و تعادل جامعه با حجاب حفظ می شود، اگر اینطور است پس بحمدالله به نظر می رسد ما متعادلترین و عفیف ترین جامع? کر? خاک باشیم. نیستیم. ما نه قائل به آن مأموریت مقدسیم و نه هرگز توجیه شده ایم که چه کسی، کجا، چگونه و چرا این مأموریت مقدس را بر دوش نظام اسلامی نهاده است که حال ما زنان با پوشش خود بخواهیم آن را به انجام برسانیم.

من به حجاب اجباری نه می گویم از آنرو که نه فاعلیت مطلقی را که در آن به من نسبت می دهند انسانی می دانم و نه آن مفعولیت مطلق را. من نه می خواهم و نه می توانم با حجابم مسئول عفت و تعادل جامعه و نظم مستقر یا بی نظمی و آشفتگی آن باشم و نه آنکه با پذیرفتن آن، خود را انکار کنم. نگاه من به جهان از همان اعتباری برخوردار است که نگاه هر موجود انسانی دیگر. من و میلیون ها مثل من در حجاب نه امنیت جسته ایم، نه زیبایی، نه اخلاق ، نه عفت و نه پاکی، و بر عکس بی حجابی را هم ملازم بی عفتی و بی اخلاقی و ناپاکی نمی دانیم. اصلاً به نظر ما پوشش ملازم با پاکی و ناپاکی، عفت و بی عفتی، تعادل و عدم تعادل نیست. پوشش و حجاب بحثی یکسره مربوط به قدرت است. کاری به اخلاق و دین ندارد

نویسنده‌ این نوشته، دختر آیت‌الله خلخالی است.

برگرفته از: میدان زنان



مامان آریا جون اتفاقا منم همیشه از این جمله ی "زن در حجاب مانند مرواریدی ست در صدف" چندشم میشد.
انگار که فقط داره به ظاهر و زیبایی های زن نگاه میشه و وجود زن فقط در ظاهرش خلاصه میشه.
کاش لااقل یه شعار مناسب تر پیدا میکردن.

تو این متنی که گذاشتی ،هست:
"وقتی دختران با این سر و وضع به خیابان می آیند، کیان خانواده ها به خظر می افتد. حق دارند. در گفتاری که زن در بهترین حالت مروارید صدف است و زینت المجالس، دیدن دختران و زنانی که از زینت بودن به ستوه آمده اند، عجیب است و بهترین کار آن است که با مشت و لگد بار دیگر وادارشان کنیم زنانگی را به یاد بیاورند."

قبلا هم گفتم یکی از مشکلات من با این نوع قوانین دید بسیار جنسی نسبت به زن و حتی بقیه ی مسائل اجتماعی و فرهنگیه.

مثلا نوع نگاهشون به آواز زن.
موسیقی از نتهایی با فرکانسهای مختلف تشکیل شده.صدای بعضی از سازها فرکانس بالاتری داره و زیر تر شنیده میشه مثل ویولن و فلوت.و صدای بعضی از سازها فرکانس کمتری داره و بم تر شنیده میشه مثل ویولن سل و کنترباس.
سازهایی مثل پیانو هم هر دو صدای بم و زیر رو دارن.
صدای انسان هم به 6 گروه تقسیم میشه:
سوپرانو-متسو سوپرانو-آلتو- تنور-باریتون-باس
که سه تای اول مربوط به صدای زنانه که فرکانس بالاتری داره و زیره و سه تای دوم مربوط به صدای مردان که فرکانس پایین تری داره و بمه.
حالا اگر قرار باشه صدای سوپرانو و متسو سوپرانو و آلتو حذف بشه که خوب موسیقی ناقص میشه.مثل اینه که در یک ارکستر تمامی صداهای زیر حذف بشه و فقط سازهای بم داشته باشیم.

اما دید اونهایی که آواز خوندن زن رو درست نمیدونن این نیست که این فقط یک صداست مثل بقیه ی صداها.بلکه دیدشون اینه که این صدا از یک موجود هوس انگیز(همون مروارید در صدف) به اسم زن داره خارج میشه .چون این صدای یک* زن *هست پس نباید شنیده بشه .که به نظر من این نوع تفکر به شدت جنسی و شهوانیه و نه انسانی و علمی.
چون از نظر انسانی زن هم یک انسانه و با مرد فرقی نداره و از نظر علمی صدای زن جزئی از موسیقیه.

نمیدونم اونایی که این قوانین رو قبول کردن چطور متوجه این بعد قضیه نمیشن؟

پاپا گینا جون
همونطور که خود شما هم گفتین و تو این مقاله هم اشاره شد در واقع حضور حجاب اجباری و قضیه صدف و مروارید و خلاصه تمام این داستان ها همه به خاطر منافع یه عده خاص هست..

یادمه خانوم شیرین عبادی تو یکی از سخنرانی هاشون اشاره داشتن به لیستی از قوانینی که در قانون اساسی ایران هست و با عدالت اجتماعی و حقوق بشر منافات داره همون قوانین تبعیض آمیز بین مرد و زن و حقوق کودک و خلاصه همون ها که بعدها براش کمپین یک میلیون امضا رو درست کردن.... نمی دونم دیدین یا نه تو یو تیوب هست.. ایشون می گفتن من مدتهای طولانی سخت کار کردم شبانه روز وقت گذاشتم تا بتونم کتاب " مجموعه قوانین حقوق خانواده " رو تالیف کنم و برای اینکه اینبار دیگه به من ایرادی نگیرن رفتم تمام کتابهای فقهی موجود رو که علما نوشته بودن خوندم و قوانین رو از دل همون کتابها استخراج کردم که دیگه حرفی توش نباشه .. نهایتا روزی که باید کتاب تایید می شد چند نفر از این روحانیون بلندآوازه که الان منصب های مهم قضایی دارن نشستن و شروع کردن یکی یکی از جای جای کتاب ایراد گرفتن خانوم عبادی هم همه ایرادها رو با استناد به کتابهای فقهی که با خودشون به همراه برده بودن پاسخ می دادن ایشون می گن بعد از دقایقی دیدم اون آقای رییس مجلس آبدارچی رو صدا کرد و در گوشش چیزی گفت و آبدارچی از اتاق رفت بیرون بعد از چند لحظه دوباره برگشت و به من گفت تلفن با شما کار داره! وقتی من برای پاسخ دادن به تلفن به سالن رفتم دیدم هیچ کس اونطرف خط نیست و قتی خواستم برای بار دیگه به داخل اتاق برگردم دیدم در بسته است و نگهبان دیگه اجازه ورود من به اتاق رو نداد!!!!!! اونها بدون حضور مولف کتاب رو رد کردن و قوانین رو تصویب نکردند و حتی اجازه چاپ هم بهش ندادن!!!!!!


اینه معنای انصاف تو مملکت ما..............


تازه ملایم ترینشون و به اصطلاح رو شنفکر ترینشون همین گوینده جمله معروف "گوهر و صدف" هست که ناگفته نمونه در جای دیگه از همین کتاب معروفشون می فرمایند:
" اگه برهنگی تمدن است پس حیوانات از همه متمدن ترند." !!
واقعاً ممنونم پاپاگینا عزیز و مامان آریا جون مقالات جالبی بود هرچند نتونستم تمام مقاله خانم خلخالی و بخونم

من خودم نماز می خونم و با تمام وجودم خدا رو باور دارم شاید اگه اجباری در رعایت حجاب نداشتم خودم و در رعایتش مقید می دونستم ولی حالا تمام سعی و می کنم که راحتترین پوشش و داشته باشم

از نظر من این با عدالت خدا سازگار نیست که من خودم و بپوشونم تا مردی مرتکب گناه نشه و از طرف دیگه اگه به پس گردن یک مرد نگاه کنم باز هم این منم که گناه کردم و مردان مجبور به پوشاندن خودشون نیستند !!!!!!!!!

البته اطلاعات من ناقص و بیانم غیر رساست باید ببخشید فقط می خواستم تو این بحث شرکت کنم
نادیا جون ، ممنون که تذکر دادی. راستش من هیچوقت این کلمه های عربی رو درست یاد نمیگیرم.
بقول بیضایی هکذا و اینها.
و به قول صادق هدایت از امعا و احشای شکمشون حرف میزنن.
دلت میاد فارسی به این زیبایی و شیوایی و خوش آوایی.

به هر حال ممنون اصلاحش کردم.

به جمعمون خوش اومدی.
جودی ابوت چه عجب ! سری به ما زدی.

راستی بحثمون طولانی شد یادم رفت جواب تلما جون رو بدم.

تلما جون ، من تهران نیستم.دوره ی دانشجوییم که چند سال پیش بود تهران بودم.بنابراین متاسفانه نمیتونم تو این مورد راهنماییت کنم.

اما خودت میتونی یه جاهایی رو پیدا کنی.بستگی داره چی بخوای.
مثلا اگه موسیقی بخوای باید ببینی چه سازی رو دوست داری و نزدیکای خونتون آموزشگاه موسیقی کجاست.چون یه استاد خوب موسیقی معمولا مبتدی قبول نمی کنه و آدم باید با معلمهای معمولی شروع کنه و بعد که پیشرفت کرد دیگه خودش استاد خوب هم پیدا میکنه.

یا اگه فیلم و نقد فیلم دوست داری گفتم من جایی رو که تو تهران میشناسم همون سینما تک توی موزه هنرهای معاصره تو امیرآباد که بهت دوره.

میتونی زنگ بزنی 118 و شماره تلفن نزدیک ترین فرهنگسرا به خیابونتون رو بپرسی و بری اونجا ببینی چه کارهای گروهیی داره و اگه علاقه داری عضو شی.

امیدوارم تونسته باشم کمکی بهت کرده باشم.
مریلا جان سه نکته را به طور خلاصه میگم :

اول اینکه برخورد شاید از نظر تو اعدام باشه اما منظور من این بود که حتی نباید برخورد لفظی باهاشون بشه

دوم اینکه قانونی شدن برای ازدواج مزایائی برای زن و شوهر داره چه از لحاظ مادی چه معنوی و اعتباری

سوم اینکه موضوع برخورد با جرم پدافیلی فقط در حد یک خبر بود از انواع مجازات ، مقایسه با چیزی نکردم


¥ Doing what you like is freedom , Loving what you do is happiness ¥
پاپاگنا عزیز ، دقیقا درست میگی ، درپست چند روز پیشم هم گفتم وقتی در جامعه ای زندگی کنی که همه چیز به صورت جبر بهت تحمیل شده ، معنی و مفهوم خیلی چیزها از بین میره و واقعا نظریات دیگه نمی تونن درست باشن یا شاید از حوصله افراد خارج باشن چون کاری بی فایده است و من خیلی متاسفم که همچین شرایطی در ایران وجود داره ، باور کن من گاهی اینجا از آزادی که در بین مردم می بینم گریم میگیره ، آزادی به رنگ واقعی به عطر واقعی و طعم واقعی .

واقعاً پستت منو توجیه کرد که بهتره در این باره بیشتر از این بحث نکنیم.

اما پستت راجع به داستان زیبای یوسف و زلیخا یک بی انصافی آشکار بود! اگر قرار بود همچین عشق اسطوره ای به شکل جنسی فروکش کنه که باید همون اول یوسف درخواست زلیخا را لبیک می گفت و تموم ! آیا به قول شما مگر نه این بود که از دید ادیان زن آفریده شده بود برای عشق و حال مرد !‌ دیگه از یوسف بالاتر کی که بخواد امتحان بشه که آیا حجاب درونی داره یا نه ؟ اصلا چرا باید مرد به این روش امتحان بشه ؟ خدائی که مرد را برتر آفریده چرا با یک زن امتحان کنه ؟ چرا با تمایل به یک نوع غذا امتحان نکنه ؟ مگر نه اینکه زن و غذا برای مرد هر دو برطرف کننده نیاز هستند ؟

مگر زلیخا یک زن نبود ؟! چه ارزشی باید یک زن می داشت که خداوند اونجوری در حسرت عشق یوسف سالیان سال نگهش میداشت ، همه ثروت و شکوهش را ازش میگرفت و در آخر عشق عرفانی را بهش هدیه میکرد؟! چرا باید خداوند تا این حد یک زن را لایق بالا اومدن و در دسته زنان رستگار قرار گرفتن بدونه ؟! مگر نه اینکه زنان فقط کشت زار مردان هستند و دیگر هیچ ؟! و اما چرا باید علاقه ای که فقط جنسی است سالیان سال تاوان پس بده برای یک وصال پنج دقیقه ای کوچولو ؟!

اینجاست که میگم تعصب در تحلیل مسائل داریم ، و الا به خدا قسم که اگر شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون هم در کتاب ادیان نامبرده میشدن ، امروز نشانه تیر تفسیرهای متعصب ما بودند .
¥ Doing what you like is freedom , Loving what you do is happiness ¥
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز