مجبور نیستی برای من بنویسی ولی روی ی برگه توی دفتر خالی کن
تا خالی نکنی و ننویسی منشا و راه حل پیدا نمیشه
ادم خطا کاره اما قرار نیست اشتباهات و خطای بقیه هم ب دوش بکشی
بچگی بچه بودی و ناچار و چیزی دست تو نبوده
الان ی چیزایی دست خودته
مطمئنم یه روزی میاد که زندگی اونقدرام داغون بنظر نمیاد
دارم روی خودم کار میکنم
درواقع خیلی وقته که برای درمان زخمای روحم اقدام کردم
کتاب نیمه تاریک وجود،شاید آخرین چیزی باشه که بهش نیاز دارم
شاید بعدش دیگه تموم بشه این پروسه طاقت فرسا
امیدوارم که درست میشه که درستش میکنم
احمق بودن چیزی ب تو اضافه نمیکنه جز اینک مثل کبک سرت رو بکنه تو برف
با واقعیت رو به روب شو
بپذیر و برای خوب شدنت درمان بشو
دلت میسوزه پس خودتو سرپا کن و بذار خوشبختی هم ببینه
اون بچه هنوزم منتظر توعه
ای کاش پناهم باشی
خدایا من خیلی ناشکرم میدونم...
بخاطر همینم اون کتاب رو انتخاب کردم
امیدوارم که پذیرش نقاط منفی وجودمو برام آسون تر کنه
مشکل من اینه که نمیتونم خوشبین باشم
هر وقت اوضاع خوب بوده بعدش یه چیزی شده؛درست همون کلیشه آرامش قبل طوفان...
جدیدا متوجه شدم اونقدر به اون چرخه جهنمی عادت کردم که حتی اگه کسی کاری نکنه،خودم همه چیزو بهم میریزم
خودم دشمن خودم شدم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
42 ثانیه پیش
42 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز