_نمیشـد یبار با خـودت بگـی اونکه حتی نای نفس کشیدن نداشت و برای من پناه میشد، اونکه خودش از همه بریده بود و طنـاب من رو گره میزد، اونکه خودش هم از خودش زده شده بود ولی مراقب من بود،کی پنـاه اون میشه؟؟! نمیشد بگی بغـضِ پنـاهِ بیپنـاهِ مـن روی شونه های کـی اشک میشه وقتی من بهش پشـت کردم")؟!