یکی بود یکی نبود
ی خاله کاترینی بود بچه هایی ک اذیت میکردنُ میخورد
ی بچه بود ک خیلی شیرکاکائو دوس داشت
جیب ننه شو خالی کرده بود
ی روز ننه هه ب بچه گف برو بیرون بازی کن بچه خستم کردی
خاله کاترین داشت از اونجا میگذشت
یهو دید واو چ بچه ای
گرفت بردشششششش
@1090_mahpishony