من بروز نمیدم....ولی خوب ایشونم بچه نیست......ماها تلفن من زنگ نمیخوره.......میفهمه دیگه .....چند وقت پیش بعد چندین مدت تلفنم زنگ خورد اولش فکر میکرد زنگ گوشی خودشه .....چون اصلا هیچ وقت گوشی من زنگ نمیخوره که صدای بده........
من مادرم وقتی خاهرم کوچیک بود بارها داغش کرد بارها به قصد کشت کتکش زد الآنم بزرگ شد با محبت الکی به خودش وابسته ش کرد به حدی که زندگیشو خراب کرد و خواهرم مثل رباط شده بارها عاشق شده و میخاسته ازدواج کنه اما وقتی مادرم میگه نه اونم زود میزنه زیر همه چیز و میگه نه
این مسئله فقط یک موضوع نیست یک لحظه نیست.......تمام کودکی من بود......تمام فکر من همیشه درگیر بود .بعد ازدواج تمام فکر ذکر من بود گاه بی گاه رفتار فرق بین همسرمو بقیه رو حس میکردم
.....میگن کاسه فقط نیاز به یک قطره داره برا سر ریز شدن...
خب توام نرو تا بفهمن،بزرگتر تا وقتی بزرکتره که بزرگی خودشو حفظ کنه،برای چی بعد از ازدواجت هنوز پول میدی بهشون،خوبی بیش از حد باعث توقع بیجا میشه
لطفا یه مدت سرد شو و نرو بعدا مطمئن باش ازت دلیل میپرسن گرچه شماهم بچشی و قطعا خیلی دوستت داره اما روششون صحیح نیست
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
46 ثانیه پیش
47 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز