2777
2789
عنوان

آرامگاه مجازی نینی سایت ( ...هرشب جمعه همینجا...)

| مشاهده متن کامل بحث + 40880 بازدید | 308 پست
صبا جون، عزیزم
الان که دارم مینویسم وافعا نمیتونم نوشته هامو بخاطر اشک چشام درست بخونم. نمیدونم شما کجایی ولی من عصری رفته بودم بهشت زهرا، خیییییییییییییلی دلم گرفته بود ، عکس روی مزارشم که دیدم بدتر شدم.
اصلا باور نمیکردم ، فکر نمیکردم که یه روزی بابام بمیییییییییییییییییییییییییییره، الان بیشتر از چهههههههههههههار ماهه که ندیدمش ،

خوب دارم دق میکنم ، چییییییییییییییییکار کنم... یکی به دادم برسه

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

نمیدونم نوشته های قبلیمو خوندی یا نه؟ میخوام بدونم این حسی که دارم تقریبا عادیه یا ففط برای منه...
اینکه وقتی میبینم عکسش آرومم نمیکنه وهمش از دیدنش حرصم میگیره که داره هییییییییییییییی نگام میکنه و چیزی نمیتونه بگه فقط و فقط یه لبختد داره ، دق میکنم... آخه مخصوصا این عکسش که تو خونه ی مامانمه خییییییییییییییلی طبیعی و تازه س.

همش نگاه میکنه و میخنده و هیچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچی نمیگه ...
خییییییییییییییلی سرحال تر از این حرفا بود که بخواد به این زودی بره ،از نظر سنی نمیگما ، کلا میگم
هییییییییییییییییییی هییییییییییییییییییییییییی از بی پدری
روح همه ی رفتگان شاااااااااااااااد شاد باشه انشااله
سلام خدا تموم أسیران خاک رو قرین رحمت کنه

خدایشاننننن بیامرزدد انها که تازه درگذشتنددددد و انها که ماها و سالهاس بین ما نیستند

اِعـتِــرآضـے وآرد نـیـسـتـ !حـُکمـِ دآدگـآهـ :زِنـدگــے اِجـبـارے...خـتـمـِ جَـلَـســہ!
دوستان الخصوص مانی جان و صبا جان

پدربزگم در حالی رفت ک جمعه بود أذان میگفتن منه احمق سر صحنه بودم و از 12 تا نوه فقط 4 تا اینجا بون من آخرین نفری بودم رسیدممممم درحالی رفت که دختر عزیز دورونش مادرم خارج از کشور بود در حالی رفت که 4 تا بچه هاش ایران نبودنننننن درست مث 8 تا نوه أش که ایران نبودنننننن وقتی میرم بهشت زهرا اون زمان که ایران بودم اول میرم غسالخونه میدونیننننن حس ملسی داره یادمه پارسال که ازدواج نکرده بودم 90 رفتم و میدونیننننن اونجا حس میکردم دیگه فقیروپولدار بازیگر و کارگر و پیر و جوون معنی نداره همه درکنار همن وقتی از قطعات 330 میگذشتم که خالی بود بعضیاش میگفتمممم شاید روزی نوبت من بشه

پس تا زنده ایم قدر همو بدونیم و احترام همو بزاریم. دل مادر و مادربزرگامون و پدر و پدربزرگامونوو نشکونیممممم و باهاشون مهربون باشیم

حتی وقتی......
بر روی سنگفرشهای خیابان که قدم میزنم
همیشه با خود می اندیشم شاید این اخرین گامی
باشد که که بر میدارم. مهربان. اهسته و سبک گام
بر میدارم تا کوچه از من به نیکی یاد کند...


باتشکر

ناتالین
اِعـتِــرآضـے وآرد نـیـسـتـ !حـُکمـِ دآدگـآهـ :زِنـدگــے اِجـبـارے...خـتـمـِ جَـلَـســہ!
سلام ناتالین جونم
دقیقا همینطوره که میگی ،یعنی متاسفانه فکر میکنیم که همیشه برامون میمونن، وقتی هم که میرن بازم باور نمیکنیم که رفتن، و چقدر سخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخته اینجور رفتن ها

خدای بزرگ روح پدر بزرگ عزیزتو شاد شاد کنه ...آمییییییییییییییییییییییییییییین
از محبتاتون تشکر .نمیدونم شما هم مثل منید وقتی یاد حرفا وخاطره هاش میفتم وقتی عکساشو نگاه میکنم اتگار بند دلم خالی میشه انگار تو سینم هیچی نیست اگه شوهر وبچه هام نبودم فکر خودکشی به سرم میزد.وقتی برادرای بقیه رو میبینم حسودیم میشه باورتون میشه حتی الان برادر شوهرم اومده بود با اینکه دوستش دارم با خودم میگفتم چرا برادر من باید بره بقیه دلخوش وشاد به زندگیشون برسن؟ آخه ممن چندان خانواده خوشبختی نداشتم خیلی خوشی هم تو زندگی ندیدم.کلی مشکلات ریز ودرشت داشته ودارم که هنوزم اذیتم میکنن. تو همین دوران از اطرافیان رفتارای دیدم که اصلا انتظار شو نداشتم ئبه جای همدردی ومحبت بهم بی اعتنایی میکنن دلیلشم نمیدونم شاید چون از خانواده پولدار واسم ورسم داری نیستم .دارم دق میکنم ای کاش جای برادرم من میرفتم واز شر این دنیای بی ارزش خلاص میشدم
وایییییییییییییییییی زیبا جونم
این حرفای آخر رو دیگه نزن(خودکشی و ...)ولی پس بالاخره یه نفر پیدا شد که هم حس من باشه... چون منم از وقتی پدرم رفت ، خیییییییییییییییییلی به پدر شوهرم حسودی (در واقع به شوهرم) میکنم. همش میگم خوب حالا که این هست چرا نباید پدر منم باشه، همسن بودن. خییییییییییییییییییییییییییییلی حس بدیه خودمم میدونم .پس تقریبا طبیعیه.
دوس ندارم زیاد ببینمش مخصوصا وقتی به همسرش [مادر شوهرم]، محبت میکنه و البته اغراق توی محبتاش، خیییییییییییییییلی حرصم میگیره یعنی نمیتونم تحملشون کنم...

خدا سلامتشون نگهداره ، این حس هیچ ربطی به بدجنسی نداره
خدا رفتگان ما رو هم در آرامش قرار بده آمیییییییییییییییییییییییییییییییییین
همدردان عزیز شما رفتگانتون کی تو خواب دید وبا هاش حرف زدید .الان تقریبا یه ماه که داداش گلم رفته ومن خیلی دلتنگشم دوست دارم تو خواب ببینمش و باهاش حرف بزنم اصلا میخوابم که ببینمش یه بار دیدمش ولی خیلی کم با هام حرف هم نزد .چقدر سخته تحمل داغ برادر جوان .من تقریبا ادم مذهبی بودم ولی حالا از شدت دلتنگی حتی به خدا هم خرده میگیرم میگی خدا من که این همه مشکلات تحمل کرده بودم این جواب صبوریم حالم خیلی بده
همدردان عزیز شما رفتگانتون کی تو خواب دید وبا هاش حرف زدید .الان تقریبا یه ماه که داداش گلم رفته ومن خیلی دلتنگشم دوست دارم تو خواب ببینمش و باهاش حرف بزنم اصلا میخوابم که ببینمش یه بار دیدمش ولی خیلی کم با هام حرف هم نزد .چقدر سخته تحمل داغ برادر جوان .من تقریبا ادم مذهبی بودم ولی حالا از شدت دلتنگی حتی به خدا هم خرده میگیرم میگی خدا من که این همه مشکلات تحمل کرده بودم این جواب صبوریم حالم خیلی بده
سلام
بچه ها هممون عزیزی رو از دست دادیممممم درکتوننننن میکنم
فقط اومدم بگم

دوستتونننننن دارم حلالم کنین شاید فردا من نباشمممم

دلم واسه قدم زدن توی بهشت زهرا ایران تنگ شده خیلیییییییی ی حس ارامش میدهههه اخه
اِعـتِــرآضـے وآرد نـیـسـتـ !حـُکمـِ دآدگـآهـ :زِنـدگــے اِجـبـارے...خـتـمـِ جَـلَـســہ!
بابا جون
از هفته ی پیش که گلدونتو گذاشتم دل تو دلم نیست بیام ببینم هستش؟ سبزه هنوز؟ چه کنم گفتم که دلم به همین کارام خوشه دیگه...

وایییییییییییی اصلا باور نمیکنم که پارسال همین موقع بودی صحیح و سالم ولی افسوووووووووووووووس که الان دیگه نیستیییییییییییییییییییییییی، چه کنم با این دورییییییییییییییی

الان چه شکلی شدی بابا؟ ریشاتو میزنییییییییییییییی؟ گریههههههههههه... باز دارم چی میگم....
بازهم پنجشنبه رسید.این دفعه عیده تولد امام زمانه .اما دلم من مثل عیدای هر سال نیست .عصر میریم سرخاک ولی دلم نه تنها اروم نمیشه اتیش هم میگیره فکرمیکنم هیچ وقت نمیتونم به زندگی عادی برگردم تا اخر عمرم این داغ بزرگ روقلبم سنگینی میکنه .اونقدر دلتنگ برادرم هسنم که حس میکنم دارم خفه میشم .بعد ازچند مدت ارومتر شدین؟الان 40برادرم گذشته اما داغمون هنوز تازه است هر کی صحبت اون حادثه لعنتیو میکنه انگار همین الان خبرشو اوردن .خدایا چطور دلت اومد اینقدر مارو بسوزونی ما که روز خوش تو زندگی ندیده بودیم حالا این غم هممون مخصوصا من ومادرم از پا انداخته .این کیبوردی که باهاش تیپ میکنم مال برادرم بود چه روزای که با اون تایپ کرده خدا بهم صبر بده اونم خیلی زیاد به اندازه بزرگی این مصیبت .برام دعا کنین تو این روز عزیز صبرم زیادتر بشه خیلی سخته داغ برادر جوان ناکام خیلی.دیگه گریه امانم نمیده
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

🤗تشکر🤗

yourbrother | 26 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز