تو همین مابین حدس می زدم می خواد طرف بیشتر آشنا شه و...
به خاطر همین کم محل کردم
یه یک ماه و خورده ای خبری نشد
تا اینکه سر قضیه ای از پیجم بیرونش کردم
بعد دو هفته اومد دایرکت گناه من چی بود
چرا با من این جور رفتاری داشتید
ازتون توقع نداشتم
شما برای من فرد قابل احترام بودید
قضیه رو براش توضیح دادم
گفت سوءتفاهم شده
لطفاً دوباره درخواست فالوم رو بپذیرید می خوام برم ماموریت قبل رفتن ببینم (نمی دونم چرا این جا حس خوبی داشتم😅)
داشتم درخواست فالو یکی دیگه رو می پذیرفتم که دستم خورد روی موافقت با اون
دیگه کار از کار گذشته بود و اشتباه بزرگم شروع شده بود
گفت می شه بک بدید
جواب ندادم
یه سوال استوری کرده بودم تو کوزشن باکس
از دیدگاه شما غیرت و آزادی چی هست ؟
دیدم متن بلند بالایی فرستاد دایرکت گفت اون جا جا نمی شد
گفت بود غیرت یعنی نذاری آب تو دلش تکون بخوره و...
منم فقط پیامش لایک کردم
و بعد دیگه سین نزدم
بعد دیدم گفت خانوم فلانی بخشیدید منو ؟سوتفاهم بود
و...
گفت لطفاً بک بدید (می خواست استوری هاشو ببینم)
خلاصه از بس رو مخم رفت منم که بدم نمیومد از شخصیتش چون واقعاً چند ماه بود ازش حرکت بی جایی ندیده بودم تو موارد خاص مثل یک راهنما کمکم کرد
بک دادم
دیگه از اون موقع به هر بهونه میومد دایرکت
که منو بخشیدید ؟ نظرتون راجب من برگشت؟
گفتم بله
گفت برام مهمه راجبم چی فکر می کنید
منم کلی کار خونه مدرسه مراقبت از مامانم مونده بود حوصله و وقت گوشی نداشتم
یه جواب سربالا دادم و تمام
بعدش کم کم هی پیام داد و ...
تو کوزشن باکس نامفهوم حرف می زد
قلب قرمز بدون هیچ حرفی تو کوزشن باکس
سوال می پرسیدم یه جمله به من تو کوزشن باکس
می گفت جمله ای هست که زمانش نرسیده
گذشت هی سعی می کرد نزدیک تر بشه و تا جایی که من پرسیدم دلیلی ندارد من به شما پیام بدم
پیام می داد و من سین می کردم جواب نمی دادم
اون موقع ها تازه سرپا شده بودم و حالم خوب بود
شبا بعد درس میومدم می دیدم پیام داده.
بدون اینکه براش بزنه من سین کردم می خوندم
بعد فقط کوتاه جواب می دادم.
تا این که یه روز از زیر زبونش کشیدم بیرون
یه شب استوری گذاشتم آی دی بابام
اکانت دومم و داداشم رو تگ کردم رفته بود درخواست فالو داده بود به بابام
بابام نپذیرفت درخواستش پس گرفت
خلاصه سعی در شناخت و اطلاعات من داشت