عزیزترینم سلام
مامانم دلم برای دست های پر مهرت تنگ شده . برای حرف های شیرینت . برای نگاه پر محبتت . تو رفتی و یه دنیا غم برای من موند . تو رفتی و من تنها موندم با همه سختی ها . مادر میدونی دارم میشکنم و خرد میشم ولی نشون نمیدم از تو داغونم . مامان راستشو بخوای دیگه بعد از رفتنت هیچ خنده ای از ته دل نکردم . اگر یه وقتی هم خندیدم برای دلخوش کردن بقیه بوده ... مادرم همش به این فکر میکنم که زندگی بدون تو بی مزه شده و روز شماری میکنم برای دیدن دوباره ات . برام مهم نیست جوون هستم یعنی در کل هیچی برام مهم نیست دیگه مهم اینه که دوباره تو رو تو آغوش بگیرم . بوت کنم بوست کنم و تا میتونم نگاهت کنم . تو گوهری بودی که خیلی زود از بین ما پر کشیدی .
مامان جونم امشب شب تولدت هست . اگر بودی ما همه امشب خونتون جمع میشدیم . برات کادو میگرفتیم و تو همش میگفتی مگه قرار نبود دیگه برای من کادو نگیرید؟ آخه چقدر منو شرمنده میکنید؟ خیلی با سلیقه چسب کادوها رو با چاقو میبریدی و از تک تک امون تشکر میکردی . مادری امسال برای کی کادو ببرم؟ چه کسی رو بغل کنم و تولدش رو تبریک بگم و از اینکه پیشمون هست خوشحال باشم؟ مادر دلم خیلی گرفته . داغونم . فردا صبح میام سر خاک شاید دلم آروم بگیره یه کم
به وبلاگ هام سر بزنید
امضاء : بهار!