یه جرو بحثی پیش اومد بین من و خانواده شوهرم حالا اینا هی بحث رو کش دادن هی کش دادن یه جورایی عصبی شدم امشبم نشستن باز در موردش حرف زدن الان عصبیم احساس میکنم باید با مشاور حرف بزنم نمی خوام دیگه کسی باهام بحث کنه یا حرف بزنه در مورد اون مسئله احساس میکنم ضعف اعصاب گرفتممممم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
حق داری دیگه.. قبل از خواب دمنوشهای آرامبخش دم کن بخور چیزای ترش اصلا نخور
اینجا ایران است رو برای تحقیر به کار نبرید💔هیچ چیز خطرناکتر از این نیست که جامعهای بسازیم که در آن بیشتر مردم حس کنند که هیچ سهمی در آن ندارند. مردمی که حس میکنند سهمی در جامعه دارند از آن جامعه محافظت میکنند، ولی اگر چنین احساسی نداشته باشند، ناخودآگاه میخواهند که آن جامعه را نابود کنند.- مارتین لوترکینگ
من خانه ام را پر از رنگ میکنم...پر از عطر زندگی...نان گرم میکنم ...گل میخرم و شعر مینویسم...و باور دارم کلام فروغ را که زندگی یعنی همین بهانه های کوچک خوشبختی .... .
من کلا خانواده شوهرم رو میبینم حالم بد میشه مادرشوهرم و خواهر شوهرم این دوتا موجود سرشار از انرژی منفی هستن کاری هم بهم نداشته باشیم هر دید و بازدید این انرژی منتقل میشه