خانمای متاهل میاین

بنا گفت برو خونه آفتابه ی ابی که باهاش دستاتو می شوری بشکن بعدش بشین حسابی گریه کن وقتی زنت گفت چرا گریه می کنی بگو من به این آفتابه عادت کرده بودم از عروسیمون دارمش دستم اومده که چه قدر اب بریزم توش چه قدر پرش کنم بهش عادت کردم باهاش یادگرفتم خریدن یه آفتابه ی دیگه که کاری نداره ولی چه قدر باید صبر کنم تا یه خوبش نصیبم بشه بهش یاد بگیرم اصلا خوب در بیاد یا نه کارگر رفت و زد افتابه شکست و نشست به گریه کردن زنش اومد گفت مرد حسابی اخه افتابه هم گریه داره مرد همون حرف ها رو بهش زد زن با خودش فکر گفت راست میگه ها من تا از این طلاق بگیرم یکی دیگه رو پیدا کنم باهاش ازدواج کنم ایا خوب باشه یا بد ایا مرد درستی باشه یا نه چه کاریه زندگیم رو خراب کنم دوباره زن شد زن قبلی مردم دوباره جون گرفت کارش و ادامهداد

عزیزم مرد باید کارکنه خدا خودش اینطوری افریدشون که با ارضای نیاز زن و بچه حس غرور بگیرن اصلا فکر نکن داری در حق خودت و زندگیت لطف می کنی بزار کار کنه نیاز هاتو بهش بگو ولی در کنارش بهش روحیه بده باهاش خوب باش یه زندگی اروم درست کن بزار وقتی شب خسته میاد خونه پرواز کنه برا کنار تو بودن مطمعن باش همه چی درست میشه

به نظره من شغلش مناسب نیست.

یه وقتایی اگهی های کار تو دیوار میبینم، یه شغلایی هست حقوقش تا ۶ و ۷ تومنم هست ولی خب ساعتکاریش به درد مردا میخوره. بگو اگهی های دیوارو ببینه.

لااقل یه کار با حقوق بالاتر پیدا کنه

میتونه

اعتماد بنفس بهش بده

اوایل هم‌شما بخاطر کارگر نگرفتن 

پشت باجه حسابداری کمکش کن با حجاب کامل

وقتی کارش خوب باشه از تمام‌تهران شاید بیاند  مغازه ش

مثل ساندویچی حسین ک ث ی ف(خدا رحمتش کنه  غذاهای خوبی و عالی تحویل مردم میداد،اسمش دقیق نمیدانم)

شما الان كسي رو نداري بچه بدي بعدا درس خوند چظوري ميخواي بدي پس.

ميرفتي الان سركاراي عادي ارايشكري چيري يكم جلو ميفتاديد وقت بزاي درس بود