سلام
من پدرم ۳ ساله فوت کردن ومامانم تو این مدت از هیچ محبت وفداکاری برامون دریغ نکرده ونزاشته هیچ وقت کوچکترین کمبودی حس کنیم ،خودشونم شاغلن
حالا بحث اینجاست که من امسال دیپلم گرفتم وکنکور فرهنگیانو مجاز شدم ولی دعوت به مصاحبه نشدم تصمیم گرفتم بمونم پشت کنکور
مامانم از اون روز دائم میگه میتونستی رشته های روزانه شهر خودمونو بری پارسال خیلی خوندی که بخوای امسال بخونی
هیچ کار مفیدی نمیکنی دائم تو خونه بیکار نشستی
برو یه حرفه ،هنری یاد بگیر
🤕یه داداش وابجی بزرگتر از خودمم دارم هردو شاغلن و اکثرا خونه نیستن بیشتر اوقاتم اشپزی و... با منه
انگار مامانم چند روزه فوکوس کرده رو من هرروز سرزنشم میکنه وسرکوفتم میده ،تا جایی که خودمم واقعا احساس بی عرضه بودن میکنم 😓😭
ابجیم بعد ۱ سال پشت کنکور موندن پرستاری اورد
ولی نوبت من که شده میگن هیچ کاری نمیکنی
خیلی خسته شدم ،میگم مامان اینقد سختته یسال دیگه به من فرصت بدی من تلاشمو کنم
دائم داره تخریبم میکنه
دیشبم کلی گریه کردم وبا سردرد خوابیدم ،نصفه شب مامانم اومد تو اتاق کلی نازم میکنه😐😐🤦♀️
دید سرمو بستم برام دمنوش اورده
منم نخوردم ،باهاش حرفم نزدم
امروزم چند بار زنگم زد جواب ندادم
خیلی مامانمو دوس دارم ولی واقعا درک نمیکنم مامانم از من ۱۸ ساله چه توقعی داره که دائم حس بی عرضه بودنو میزنه تو سرم