2777
2789
منم مشکل اصلیم با خواب سامه

1- حتما باید روی پام و حتما باید یه جای ثابت بخوابه.....جایی میریم خیلی سخته ...همش حواسش به اظرافه که براش تازگی داره و کلا خوابش میپره

2- به خاظر اینکه تو نوزادی دل درد داشت خیلی خوابیدن تو بغل و راه رفتن و خیلی دوست داره ....شبا خیلی سخته

3- چون همش تو خونه ایم بیرون و مخصوصا خونه کسی رفتن و دوست نداره .....همش بهونه میگیره جایی میریم ...عاشق خونمونه
سلام.

آرمان 27اردیبهشت(.9 ماهه)

با تشکر از هاله جون به خاطر تایپیک مفیدی که درست کرده.

مریناز جون ممنونم به خاطر معرفی فایل های دکتر هلاکوبی.

منم موافقم با ابراز علاقه والدین به هم دیگه.ولی نمی دونم حدو مرزش چه قدر ه؟ اگه نظری در این مورد دارید خوشحال میشم ببینم.

در ضمن یه تایپیکی بود با این عنوان که چه اشتبا هاتی کردیم و چه کارایی خوبی کردیم در رابطه با نی نی هامون.اینجا رو بزاریم برای مطالب جدیدتر.

از وقتی این مطالب رو خوندم با لذت بیشتر و خیال راحت تر آرمان رو بغل می کنم . به خواسته هاش جواب می دم.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بهار 7 ماه و 22 روز.

بهار وقتی چیزی رو میخواد که من بهش ندم یا اینکه چیزی رو که تو دستشه میگیرم شروع میکنه به گریه کردن !
البته بیشتر مواقع چیزی رو جایگزین اونی که گرفتم میکنم و دیگه گریه نمیکنه.

همسرم میگه داره یاد میگیره که با گریه کارش رو پیش ببره...

خیلی نگرانم :(

به نظرتون این عادت میمونه؟!
چیکار باید بکنم؟
منم با خواب امیر علی مشکل دارم باید رو پا بزارمش تا بخوابه قبلا خودش میخوابید ولی این مادر شوهرمم از بس گذاشتش رو پاش حالا تو سرش مونده فقط باید رو پا بخوابه ولی از همه بدتر اینه که جدیدا خیلی بد میخوابه حتا رو پا خوابش برده ولی همش غر میزنه و گریه میکنه تا کامل بخوابه نمیدونم واسه دندونای بالاشه یا اینکه داره خیلی بد خواب میشه....
مشکل دیگه امیر علی درست مثل نیکا اینه که با پستونک میخوابه ....
دیگه اینکه هرچی میخواد اگه بهش ندم انچنان حرص میکنه و دستاشو مشت میکنه دوطرفش و فشار میده نمیدونم چجوری این کارارو از سرش بیرون کنم....
یه عادت بد دیگه ای هم که بنظر من داره خیلی دلش میخواد گاز بگیره.....
مادر که باشی صبوری می شود یار لحظات خستگیت...
گریه کردن بچه ها واسه خواسته هاشون یک واکنش طبیعی و مشترک واسه همه بچه هاست البته تو این سن
پس فکر نکنید بچه های شما فقط همینطورن
نظریه روانشناسهای کودک اینه که تو این سنین حتی الامکان سعی کنید کمتر چنین موقعیتی پیش بیاد که مجبور شید مانع بچه بشید واسه کاری تا وقتی که بچه بزرگتر شه
در واقع اطرافش کاملا ایمن باشه
تا بچه آزاد و راحت باشه و لازم نشه چیزی رو که برداشته ازش بگیرید
البته خیلی از اوقات مخالفت با بچه اجتناب ناپذیره
ولی اون مواقع هم واکنش طبیعی بچه نگرانتون نکنه

رهام 8 ماه و نیم
1- رهام خیلی ددری شده غروب ها بهانه بیرون میگیره
2- خیلی بدخوابه و یک ساعت به یک ساعت شیر می خواد نمی دونم چرا؟ هرچقدر هم سیرش می کنم بازم سر همون ساعتها شرطی شده بیدار میشه حتی شده 3 تا میک بزنه . جدیدا هم نصفه شب پامیشه منو تکون میده بیدار میکنه بازی کنیم و ادامه کنجکاوی بده . حدود 1 ساعت بعد میخوابه .
3- تو ماشین میشینیم اینقدر غر میزنه بره پشت فرمون و با وسایلا ور بره . ای کاش میشد جلوگیری کرد .

بچه ها لطفا سن بچه ها رو هم بگید
هر هدف رویایی است با مهلتی محدود. باید برای رسیدن به آن طرح ریزی کنید
من از وقتی مطالبو خوندم دو به شک شدم برم خونه نشین بشم یا نه؟
آخه دلم میخواد خودم بچه ام رو تربیت کنم و همه لذتهاشم ببرم
دوست ندارم بعدا بگم ای کاش ...

اما از یه جهتی 10 سال هم سابق کار دارم و به کارم دلبسته هستم و مترسم آینده ام رو بهم بریزم.
دوراهیه خیلی بدیه

هر روز 100 تا تصمیم می گیرم . هاله جون میشه بعد از این بحث در مورد شاغل بودن و نبودن مادرها و تامین نیازهای احساسی بچه ها صحبت کنیم . میدونی چرا؟ چون به بحث احساس امنیت هم بر میگرده . البته یه پیشنهاد بود خانمی
هر هدف رویایی است با مهلتی محدود. باید برای رسیدن به آن طرح ریزی کنید
ممنون از ایجاد این تاپیک خوب
من از دست دخملم وقت نمی کنم تند تند به اینجا سر بزنم ... اما از این تاپیک خوشم میاد و هر وقت که فرصتی پیش بیاد میام اینجا

دخمل من یکتا است ... 10 ماهه

نارسیس جون

من هم کارمند بودم 7 سال و نیم سابقه کار داشتم و در یکی از دانشگاههای دولتی تهران کار می کردم ... تا قبل بچه دار شدنم با کارم مشکلی نداشتم و تصمیم گرفته بودم که بعد به دنیا اومدنش نرم سر کار ... تا آخر بارداریم به سر کارم رفتم و بعد به دنیا اومدن دخترم به مرخصی شش ماهه رفتم ... دیگه تصمیم نداشتم به سر کار برگردم چون دلم می خواست بچمو خودم بزرگ کنم و لحظه به لحظه شاهد شیرین کاریهاش و بزرگ شدنش باشم ... به خاطر اینکه حقوق شش ماه مرخصیم رو بهم بدن باید دو ماه به سر کارم می رفتم و این شد که بعد مرخصیم فقط دو ماه به سر کارم رفتم و بعد کارم رو رها کردم ... قاطعانه تصمیمم رو گرفتم و با دانشگاه تسویه حساب نهایی رو کردم ... الان دو ماهه که خانه دارم و هر روز و هر روز در کنار فرشته کوچولوم هستم ... همه همکارای دانشگاه و اقوام به من به چشم یه مادر فداکار نگاه می کنن مادری که بچه اش رو فدای کارش نکرد ... من کارم رو رها کردم چون دلم نمی خواست در ساعاتی که خونه نیستم بچه ام در مهد کودک باشه و در ساعاتی هم که در خونه حضور دارم اینقدر خسته باشم که حوصله رسیدگی به بچه ام رو نداشته باشم من الان همه ساعات شبانه روز با بچه ام هستم چون این روزها دیگه تکرار نمیشه و بچه های ما به سرعت در حال بزرگ شدن هستند پس باید قدر این روزها رو بدونیم و در کنارشون باشیم چون اونها به حضور ما خیلی احتیاج دارند ... الان خدا رو خیلی شکر می کنم که بهم کمک کرد این تصمیم رو بگیرم
خدایا کمک کن همیشه شاکرت باشم ... تا حالم همیشه خوب باشه
دقیقا درست گفتی مامی دارین عزیز...منم در این مورد تجقیق کردم...همه بچه ها وقتی که جیزی رو از دستشون بگیریم ناراحت میشن و احساس بدی پیدا میکنند...پس تا جایی که میتونید هیچی جیز خطرناکی رو در دسترس نزارید و در یک کلام :

زیاد بکن نکن نداشته باشیم و اگر بتونیم با بچه ها کمتر درگیر بشیم خیلی سود کردیم.

در چنک با بچه ها همیشه و همیشه و همیشه اونها پیروز میشن پس سعی کنیم اصلا بهاشون درگیر نشیم تا اینچوری لچبازی رو یاد نگیرند
بچه ها تا سن سه سالگی ( از همین سن ده ماهگی به یعد ) به ناتوانایی های خودشون پی میبرند و در میابند که قادر به انچام خیلی از امور نیستند...لذا همین حس ناتوانی باعث میشود که نسبت به خودشان احساس بدی پیدا کنند.

به این نتیجه میرسند که من بدم...کارم بد است.
و مشکل در اینجاست که معمولا در صدد هستند که این امر را به خودشان ثابت کنند...مثلا با وجود اینکه میدانند ریختن آب لیوان روی زمین کار بدی است و شما را ناراحت میکند اینکار را انجام میدهند و منتطر عکس العمل اطرافیان میمانند.

که متاسفانه در این زمان هم ما بزرگتر ها با توپ و تشر به انها میفهمانیم که اشتباه کرده اند و در نتیجه ، نتیجه گیری آنها این است که پسر یا دختر بدی هستند و خواستنی و دوست داشتنی نیستند.

تا جایی که میتوانید در همه صحنه ها باشید و کمتر بگداربد کودک احساس صعف کند....مثلا وقتی یک شی سنگین را نمیتواند بلند کند پنهایی کمی به او کمک کنید تا شاد شود .
هرگز هرگز هرگز به کودک نگویید تو بچه بدی هستی...میتوانید بگویید تو خوبی ولی اشتباه کردی.
هیچ کاه حتی به شوخی نگدارید کودک تنبیه و درد را تجربه کند چون نتیجه گیری هایی که او در طهن خود میکند فاجعه بار است...او به این تنیجه میرسد که دنیا پر از درد است،،،،هیج کس قابل اعتماد نیست ، ....

با نوازش های بسیار و آغوش گرفتن امن به کودک این حس را بدهید که تو خوب و خواستنی هستی
دوستان یه چیز دیگه که در این مودر خیلی فکرم رو مشغول کرده اینه که روانشناسان میگن هر چقدر اطرافیان مهربان تر و خوب تر باشند کودک بیشتر نسبت به خودش حس منفی پیدا میکنه و حس میکنه خودش بده و پدر و مادر خوب.

او فکر میکنه که همه اشتباهات ماله خودشه و هیچ گاه مادر و پدر اشتباه نمیکنند...به همین خاطر بهتره لا اقل روزی یه بار اعتراف به یک اشتباه خودمون بکنیم که اونا متوجه بشند .

( خودمونیم ولی راستی راستی عجب گیر افتادیم با این ورووجک ها :))) ....هر چی بیشتر بدونیم رفتار کردنمون سخت تر میشه و مسولیتمون سنگین تر )
شقایق عزیز ممنون از راهنمائیت
منم دقیقا توی یک دانشگاه دولتی کار می کنم و مثل شما فکر می کنم اما همش به خودم میگم که نکنه اینقدر خونه بمونم که (ببخشید منظورم هیچ قشر خاصی نیست, تنها ایدهمه) بپوسم و پس فردا بچه ام بگه مامانم کهنه و قدیمیه. پس فردا احساس حقارت نکنه .
از نظر مالی هم میگم فردای ما تو این دوران روشن نیست .
صبحها از خواب پا میشی تا شب خونه ای و کنار یکتای خوشگلمون هستی؟

از راهنماییت ممنونم
هر هدف رویایی است با مهلتی محدود. باید برای رسیدن به آن طرح ریزی کنید
مریناز جون با قسمت اول حرفت که گفتی هرچی اطرافیان مهربون تر باشن بچه حس بدتری پیدا میکنه نسبت به خودش موافق نیستم اما اون قسمت که بدونه پدر و مادر هم اشتباه می کنن چرا
تو نخوای هم خوب باشی تو ذهن بچه قهرمانش هستی...
اگه یادتون باشه یکی از چیزایی که واسه احساس امنیت بچه ها مفید بود حضور مادر کنارشونه. این حضور تا یکسالگی باید خیلی فعال و نزدیک باشه واسه همین به نظر من سر کار رفتن مادر زیر یکسالگی بچه ها جالب نیست. ایده آلش اینه که تا 2 سال کنارش باشیم ولی خوب دیگه زیر یکسال واقعا ضروریه. کنار گذاشتن کار واسه طوانی مدت یا همیشه شاید به نفع خود مادر و نهایتا هم بچه نباشه اما یه مرخصی یا کار دیگه ای که بتونه به این حضور کمک کنه خوبه. من هم دانشجوام و هم شاغل. فعلا که کارای دانشگاهمو کاملا معطل گذاشتم و کارم هم تعطیل تا دریا بزرگتر شه. قصد دارم تا جاییکه بشه حضورم کنارش پررنگ تر باشه. البته این نظری که راجع به کار میدم کنارش خیلی چیزا رو باید در نظر گرفت مثل شرایط مالی و ....
چیزی که مهمه البته حضور با کیفیت هم هست یعنی فقط بودن تو خونه نیست که لازمه باید با بچه وقت گذروند. کسایی هم که مجبور به کار بیرون هستن باید زمان خونه بودنشون رو غنی کنن.
تو یه مقاله میخوندم بچه هایی که مادراشون کار می کنن و زمانهای با هم بودنشون هم مفیده اعتماد به نفس بالاتری دارن. پس اونایی که مجبور به کار هستن خیلی عذاب وجدان نگیرن.
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792